نظریه اجتماعی

برادران مارکس و انتخابات اتحادیه اروپا

برادران مارکس و انتخابات اتحادیه اروپا

برادران مارکس و انتخابات اتحادیه اروپا

فاشیسم نوین چگونه راه خود را به اروپا پیدا کرد؟

اسلاوی ژیژک

مترجم: رامین صبا

نتیجۀ شگفت‌آور انتخابات اتحادیۀ اروپا در ژوئن ۲۰۲۴، برای تمامی ما قابل پیش‌بینی بود – حرکت به سمت راست – که دقیقاً موبه‌مو عملی شد. برای توضیح این موضوع، شاید به‌جایِ کارل مارکس، به برادران مارکس۱Marx Brothers | «برادران مارکس» پنج برادر کمدینِ آمریکایی بودند که از دهۀ ۱۹۲۰ تا دهۀ ۱۹۶۰ در نمایش وودویل، سینما و تلویزیون فعالیت می‌کردند.نیاز داشته باشیم – با اقتباس از شوخی معروفِ گروچو۲Groucho Marx – گروچو مارکس | زادۀ ۱۸۹۰ – درگذشتۀ ۱۹۷۷ – کمدینِ امریکایی و از اعضایِ گروه برادران مارکس بود.، در نقش وکیلی که از یک احمق دفاع می‌کند: اروپا درحال عملی کردنِ اهداف خود به گونه‌ای است که «گویا» ‌به‌سمت راست افراطی۳radical Rightتمایل دارد، اما این نباید ما را فریب دهد، چراکه سیاست‌های اروپا، به‌واقع رنگ‌وبویی از اهداف راست‌گراییِ افراطی را به خود گرفته‌ است.

اما دلیلِ اصرار ما به راست‌گراییِ افراطی اروپا چیست؟ یک علت ساده وجود دارد: اگرچه رسانه‌های بزرگ ما به‌شکلی تحت‌اللفظی این چرخش به‌سمت راست افراطی را می‌پذیرند، اما به‌طور کلی آن را کم‌اهمیت جلوه می‌دهند و تأثیر آن را خنثی می‌سازند. مارین لو پِن۴Marine le Pen، جورجا ملونی۵Giorgia Meloniیا حزب محافظه‌کارِ «آلترناتیو برای آلمان»۶Alternative fuer Deutschlandگهگاهی با موتیف‌های فاشیستی بازی می‌کنند، اما این نباید باعث وحشت ما شود، زیرا آن‌ها هنوز به قواعد دموکراتیک احترام می‌گذارند و وقتی به قدرت می‌رسند، در نهادهایِ رسمیِ اروپایی هضم می‌شوند (برای مثال، ملونی به‌خوبی با سیاست‌های شهر بروکسل کنار می‌آید). اما سازگاری سیاست‌های معاصر این قاره با راستِ افراطی جدید۷new radical Rightبسیار نگران‌ کننده‌تر به نظر می‌رسد: اعلام آمادگیِ احزاب محافظه‌کار سنتی برای حضور در صحنۀ سیاست مدرن، دم از همکاری با گروه‌های راست افراطیِ جدید می‌زند. چنین است که اصل دموکراسیِ اروپایی پس از جنگ جهانی دوم، یعنی «همکاری با نئوفاشیست‌ها ممنوع!»، در خاموشی کنار گذاشته می‌شود.

پیام انتخابات اخیرِ اروپا، وضوح خارق‌العاده‌ای دارد: شکافی که فضای سیاسی در بیشتر کشورهای اتحادیۀ اروپا را قطع می‌کند، دیگر انشقاقی بین راست میانه و چپ میانه نیست، بلکه، بدون تعارف، شکافی میان دو شکل از فاشیسم است: فاشیسمِ «نرم» که روح آن در کالبد برندگان بزرگِ انتخابات اروپا، یعنی «حزب مردم اروپا»۸European People’s Party (EPP)، احزاب دموکرات مسیحی، لیبرالِ محافظه‌کار و محافظه‌کار تجسم یافته است و ازسوی‌دیگر فاشیسم «سخت» که نمایندگان آن نئوفاشیست‌هایی چون لو پن، ملونی و حزب آلترناتیو برای آلمان، هستند. پرسش نهایی این است: آیا حزب مردم اروپا آماده خواهد بود تا این شکاف را از بین ببرد و با نئوفاشیست‌های واقعی همکاری کند؟ آن‌ها حق انتخاب دارند. برای اورزولا فون دِر لاین۹Ursula von der Leyen، پیروزیِ حزب مردم اروپا در انتخابات، مرثیه‌ای علیه هر دو قدرت افراطیِ چپ و راست بود – اما او در کجایِ اروپا متوجه چپ‌گرایان افراطی شده است که از جایگاه نفوذ، قابل مقایسه با قدرت‌های راست‌ِ نئوفاشیست باشد؟ به نظر می‌رسد دیدگاه «متعادل» لاین، قصد در پیش‌بینیِ یک اتفاق شوم دارد…

اما آیا حضور دو استثنایِ بزرگ، یعنی بریتانیا و ایالات متحدۀ امریکا، در مسیر این گروه‌کشی‌های سیاسی، احساس می‌شود؟ هم بله و هم خیر – در هر دو مورد، وضعیت بسیار مبهم‌تر از آن‌ چیزی است که به‌ نظر می‌آید. در پادشاهی متحد، «حزب کارگر بریتانیا» که توسط کی‌یِر استارمر رهبر می‌شود، در واقع یک حزب راست معتدل است که با احزاب محافظه‌کارِ بسیار عجیب‌تر از خود، رقابت می‌کند. اما استثنایِ واقعی شاید ایالات متحده باشد، که در آن هیچ نیرویِ قدرتمندی، شبیه به حزب مردم اروپا، وجود ندارد، بلکه تنها چیزی که دیده می‌شود مخالفت بینِ نئوپوپولیست‌های نزدیک به فاشیسم جدید و دموکرات‌های لیبرال است – وضعیتی که خطرات خاص خود را دارد و احتمالاً این کشور را به‌سمت یک جنگ داخلی سوق می‌دهد.

نکتۀ مهمِ دیگری نیز وجود دارد که لازم می‌بینم به آن اشاره کنم: امروزه‌روز وقتی صحبت از فاشیسم می‌شود، نباید ذهن خود را به غرب توسعه‌یافته محدود کنیم. آنچه فاشیسم می‌خوانیم، در اکثر کشورهای «گروه بریکس» نیز درحال ظهور است. برای مثال، برای فهم موقعیت چین در جهان معاصر، دومنیکو لوسوردو۱۰Domenico Losurdo(که به‌دلیل بازسازی اعتبار استالین نیز شناخته می‌شود)۱۱Has China Turned to Capitalism? Reflections on the Transition from Capitalism to Socialism (redsails.org).بر تفاوتِ میان قدرت اقتصادی و سیاسی، تأکید می‌کند: در این مسیر، دنگ شیائوپینگ۱۲Deng Xiaoping«اصلاحات» را اصطلاحی برای اشاره به شکاف میان این مفهوم، معرفی کرد. با پیروی از لنین (از دورۀ «طرح اقتصادی نپ») و مائو (پس از نبرد «یانان»، قبل از سالِ ۱۹۴۹)، دنگ می‌دانست که عناصر سرمایه‌داری برای توسعۀ سریع نیروهایِ اقتصادی و تولیدی ضروری هستند، اما اصرار داشت که قدرت سیاسی باید به‌ محکم‌ترین شکل ممکن در دستِ کارگران و کشاورزان نمایندۀ حزب کمونیستِ چین باقی بماند.

این رویکرد ریشه در گذشته‌ای نه‌چندان دور دارد: بیش از یک قرن است که چین از پان‌آسیایی‌گرایی۱۳Pan-Asianismدر قامت اصطلاحی استفاده می‌کند که در اواخر قرن نوزدهم به‌عنوان واکنشی برعلیه سلطه و بهره‌کشیِ امپریالیستی غربی پدید آمد۱۴Viren Murthy, Pan-Asianism and the Legacy of the Chinese Revolution, Chicago: Chicago University Press 2023.. از همان ابتدا، پان‌آسیایی‌گرایی یک پروژۀ پیچیده دربارۀ رهایی اقتصادی و سیاسی بود که براساس ردِ فردگراییِ لیبرال غربی، نه خودِ ساختار سرمایه‌داری، بنا شده بود. این رویکرد در بسیاری از طیف‌ها ظاهر گشت، اما عنصر اصلی آن ضدِ امپریالیسمِ غربی‌گرایی۱۵anti(-Western)-imperialismبود، به عبارت دیگر، آن‌ها اعتقاد داشتند که آسیا نباید راه پیشرفت غربی را دنبال کند، زیرا می‌تواند سنت‌های پیشامدرن خود را برای سازماندهی روند صنعتی‌سازیِ خویش، به‌نحوی که حتی پویاتر از غرب باشد، به کار گیرد.

در این راستا، ویرن مورتی۱۶Viren Murthyخوانشی هگلی از پان‌آسیایی‌گرایی ارائه می‌دهد. در‌حالی‌که هگل آسیا را چون قلمرویِ یک نظم اساسی تفسیر می‌کرد که فضایی برای پرورش ذهنیت آزاد در آن وجود ندارد، نظریه‌پردازان انقلابیِ آسیایی یک دیالکتیکِ هگلیِ متناسب و جدید را پیشنهاد می‌کنند: غرب، فردگرایی انتزاعیِ۱۷abstract individualismبه‌خصوصی را ارائه می‌دهد که نظم اساسیِ آسیا را نفی می‌کند و به تجزیۀ اجتماعی منجر می‌شود، بنابراین تنها یک «آوف هه بونگ»۱۸Aufhebung | از واژگان تخصصیِ فلسفۀ هگل – «آوف هه بونگ» نوعی قبض و بسط است و می‌توان آن را نفی، پایندگی، بالندگی، یا خلق یگانگی و هماهنگی و سرانجام نیل به تعالی، ترجمه نمود. از آنجا که جهات مثبتِ کهنه در نو حفظ می‌شوند و بقایایی از قبل در آن می‌ماند، می‌توان گفت آوف هه بونگ برگذشتن، عبور از یک وضع به وضع دیگر و پشت سرگذاشتن وضعیت قبلی است، بدون آنکه کل وضع قبلی را رّد کند و کنار بگذارد مبتنی بر ذهنیتِ فردگرایِ غربی می‌تواند با تکیه بر یک عامل جمعیِ جدید، آزادیِ نوینی را به وجود آورد. بنابراین، راه‌حل ممکن برای این وضعیت فاجعه‌بار، نه در آزادی‌هایِ غربی، بلکه در رادیکال‌سازی خلاقانه آسیایی از ذهنیت اروپایی نهفته است. با‌این‌حال، آیا ما با اطمینان به نظامی‌گری و گسترش استعمارگرایانۀ ژاپن، نخستین شکل از چنین ذهنیتِ جمعیِ رادیکالیزه شده‌ای را درونی نکرده‌ایم؟ همچنین، آیا چنین ذهنیتی به‌طور کامل با فاشیسم سازگار نیست؟

مورتی اشاره می‌کند که پان‌آسیایی‌گرایی در میان نسخه‌های سوسیالیستی و فاشیستیِ خود در نوسان است (و این دو اغلب حتی به‌وضوح، از هم جدا نمی‌شوند). نباید فراموش کنیم که «ضد امپریالیسم»۱۹anti-imperialismآنطور که گمان می‌شود، بی‌گناه و معصوم نیست: هر دو فاشیستِ ژاپنی و آلمانی به‌طور منظم از این شعار استفاده می‌کردند و خود را به‌عنوان مدافعانِ فرهنگِ خود، در برابر امپریالیسم آمریکایی، بریتانیایی و فرانسوی، متصور می‌شدند – حتی سون یات سن۲۰Sun Yat Sen، قهرمان پان‌آسیایی‌گراییِ تحول‌گرا، گاهی اوقات از خود تمایلاتی فاشیستی هم‌سو با آنچه در اروپای نوین حاضر است، بروز میداد و آن را از لیبرالیسم، که برای شرایط آسیایی از دید او نامناسب بود، برتر و بهتر می‌دانست.

این گرایش حتی در چینِ پسا دنگ نیز به‌وضوح قابل مشاهده است: ای. جیمز گِرگور۲۱A. James Gregorتفصیل این نظریه را توسعه داد که جمهوری خلق چینِ امروزی، بهترین نظام ممکن در طبقه‌بندیِ مفهوم «شکلی از فاشیسم معاصر»۲۲variant of contemporary fascismاست۲۳A.James Gregor, A Place in the Sun: Marxism and Fascism in China’s Long Revolution, New York: Routledge 2000.. یک اقتصاد سرمایه‌داری که توسط یک دولت اقتدارگرایِ قوی کنترل و تنظیم می‌شود و در قالب یک سنت بزرگ قومی مشروعیت می‌یابد – این فاشیسم در چین، هند، روسیه و ترکیه کاملاً قابل شناسایی است… جای تعجب نیست که شی جین‌پینگ۲۴Xi Jinpingاخیراً تمدن چین را برای تاریخِ طولانی و پیوستۀ آن، که به دوران باستان باز می‌گردد، ستایش کرده و گفته که این تمدن، ملت بزرگ چین را شکل داده است؛ او تأکید داشت که حفاظت و استفادۀ جامع از آثار فرهنگی و بهبود آنان ضرورت دارد و خلقِ چین بایست میراث فرهنگی را به‌شکلی بهتر از همیشه حفظ کرده و ترویج دهد.۲۵Xi’s article on cultural heritage, fine traditional Chinese culture to be published-Xinhua (news.cn).

نباید این موضوع را فقط به‌عنوان یک رویداد منفی فهم کرد: دلایل خوبی برای این ادعا وجود دارد، زیرا چین توانست از پسالرزه‌هایِ فروپاشیِ اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهۀ ۱۹۹۰ جان سالم به در ببرد، به عبارت دیگر، «لیبرالیزاسیونِ»۲۶liberalizationاقتصادیِ دنگ به وسوسۀ رها کردن قدرت حزب کمونیست و گذار به دموکراسیِ چند حزبی به سبک غربی، تسلیم نشد. جایِ تعجب نیست که استدلال اصلی چپ‌گرایانی که امروز از چین حمایت می‌کنند این است که در اروپا و ایالات متحده، سرمایه۲۷capitalبه‌طور مستقیم حکومت می‌کند و دستگاه دولتی عمدتاً خدمت‌گزار آن است (حتی حمایت از اوکراین نیز برای چند برابر کردن سود مجتمع نظامی-صنعتی۲۸Military–industrial complex یا MIC | مفهومی است که عموماً برای اشاره به روابط سیاسی و پولیِ بین قانونگذاران، نیروهای مسلح ملی و پایگاه‌های نظامی-صنعتی و حمایت متقابل آنان از یکدیگر، به کار می‌رود. این روابط شامل مشارکت‌های سیاسی، اجازۀ سیاسی برای خرجِ هزینه در مسائل نظامی، لابی کردن برای حمایت از بوروکراسی‌ها و نظارت بر صنایع است.انجام می‌شود)، درحالی‌که در چین، حرکتِ سرمایه تحت کنترلِ دولت قرار دارد… (به همین علت، جورجو آگامبن۲۹Giorgio Agambenبه‌طور کامل سیاست‌های چینِ امروزی را رد می‌کند، زیرا در نظر او، این کشور بدترین‌‌های هر دو جهان را بایکدیگر ترکیب کرده است: اقتصاد بازار سرمایه‌داری و دولتی اقتدارگرا.)

بااین‌حال، دو نکته باعث پیچیدگیِ هرچه بیشتر این مفاهیم می‌شوند. اولاً، حزب کمونیست چین دقیقاً چگونه و به چه معنایی نمایندۀ منافع طبقۀ کارگر و مستضعفان است؟ ثانیاً، پدیده‌ای که یانیس واروفاکیس۳۰Yanis Varoufakisآن را «فئودالیسم تکنولوژی‌وار»۳۱techno-feudalism(قدرت اقتصادی و سیاسی فوق‌العادۀ شرکت‌های بزرگ و صاحبان آن‌ها) نامیده است، چگونه با فاشیسم جدید۳۲new Fascismسازگار می‌شود؟ تنها همکار جدیِ حزب کمونیست چین با غرب برای مدت طولانی‌ای متمرکز بر سرمایه‌داریِ نوین فئودالی بوده است – زمانی که شی جین‌پینگ در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۳ با بیل گیتس در پکن ملاقات کرد، با خطاب قرار دادن گیتس به‌عنوان یک «دوست قدیمی»، ابراز امیدواری کرد که بتوانند همکاریِ خود را در آینده به‌گونه‌ای بهبود ببخشند که به نفع چین و ایالات متحده باشد.

اما، یک روند سیاسی دیگر وجود دارد که کمک شایانی به نئوفاشیسم کرده است: بسیار فراتر از مارین لو پن، برندۀ واقعی انتخابات اروپا، فیدیاس پانایوتو۳۳Fidias Panayiotou، یوتیوبر قبرسی بود که در ۸ اکتبر ۲۰۲۲ مأموریتی را برای بغل کردن ایلان ماسک۳۴Elon Muskآغاز کرد، درست پس از اینکه ۹۹ نفرِ دیگر از افراد مشهور را در آغوش کشیده بود. درحالی‌که تقریباً هر روز بیرون از دفترِ شرکت ایکس (توییتر سابق) انتظار دیدنِ ماسک را می‌کشید، از دنبال‌کنندگانش درخواست کرد تا خواسته‌اش را به مادر ایلان، می ماسک۳۵Maye Musk، «اسپم»۳۶Spam | به‌طور کلی اسپم به معنای فرستادن پیام‌هایِ متعدد و مشابه است. در برنامۀ توییتر، که امروزه با نامِ «ایکس» شناخته می‌شود، اسپم یک تلاش به‌خصوص برای جهت‌دهیِ ذهن کاربران، تعریف می‌گردد.کنند، که باعث «بدخواهانه» خوانده شدن این عمل توسط مادرِ ماسک شد. در ۲۱ ژانویه ۲۰۲۳، سرانجام ایلان ماسک در ساختمان مقر با پانایوتو دیدار کرد و او را در آغوش گرفت. پس از مجموعه‌ای از کنش‌های غیرعادیِ مشابه، در آوریل ۲۰۲۴، پانایوتو نامزدی خود را برای پارلمان اروپا اعلام کرد و با پلتفرم ضدحزبیِ۳۷Anti-Partisan Platform | یک نظام از نوعِ سازمان یا دموکراسی نیابتی است که انتخابات دوره‌ای و سراسری در آن، بدونِ وجود احزاب سیاسی برگزار می‌شود.خود، مقامِ سوم را کسب کرد و ۱۹.۴٪ از آرایِ مردمی را از آنِ خود ساخت و یک کرسی در پارلمان اروپا را به دست آورد۳۸Fidias Panayiotou – Wikipedia.. نامزدهای مشابهی نیز در فرانسه، بریتانیا و اسلوونی ظاهر شدند؛ این افراد نامزدیِ خود را با «چپ‌گرا»۳۹Leftistخواندن خویش، توجیه کردند. ازآنجایی‌که پارلمان‌ اتحادیه اروپا، چندی است که تبدیل به صحنۀ نمایش‌های مضحکی شده‌اند، تنها کاری که باید انجام داد این است که این کمدیِ بی‌معنی که سیاست دموکراتیک نامیده می‌شود را به‌طور آشکار در تیررسِ نقد قرار دهیم. وارد شدن به این بازی بسیار خطرناک به نظر می‌رسد، زیرا عقب‌نشینی به مزخرف‌گویی، که در حال‌ حاضر در میان سیاست‌مداران طرفداران بی‌شماری برای خود دست‌وپا کرده است، تلاش‌هایِ مبتنی بر رهایی‌بخش را متوقف و زمینِ بازی را برای نئوفاشیسم آماده می‌سازد.

به همین علت، آنچه که امروزه به‌شدت نیاز به وجود آن احساس می‌گردد، اقدامات عملی است. با توجه به تمامیِ مخالفت‌‌ها و فاصله‌ای که با سیاست‌هایِ امانوئل مکرون دارم، واکنش او به پیروزیِ راست‌گراها را نزدیک به یک اقدام اصیل می‌دانم. یک ساعت پس از انتشار خبرِ نتایج، مکرون انحلالِ مجمع ملی۴۰National Assembly – به فرانسوی: Assemblée nationale‎ | یا مجلس سُفلایِ فرانسه، یکی از دو مجلس این کشور است.و برنامه‌ریزی برای انتخابات جدیدِ قانونگذاری را، اعلام کرد. این اعلامیه تقریباً باعث غافلگیریِ همه شد – حتی خودِ مکرون نیز «نمی‌توانست تصمیم خویش را پیش‌بینی کند و تا ماه گذشته اصرار داشت که انتخابات اتحادیه اروپا، فقط برای خودِ اروپا پیامدهای سیاسی دارد، نه کشور فرانسه.»۴۱France’s Snap Parliamentary Elections: What Was Macron Thinking? (foreignpolicy.com).حرکت مکرون پرخطر بود، اما ارزش انجامش را داشت: اگر لو پن پیروز شود و تصمیم بگیرد که نخست‌وزیر بعدی فرانسه چه کسی بایست باشد، مکرون همچنان رئیس‌جمهور خواهد ماند و تواناییِ بسیج کردن یک اکثریت جدید علیه دولت را خواهد داشت. بااین‌اوصاف، امروز مبارزه برعلیه فاشیسمِ نوین باید با تمام نیرو و در سریع‌ترین زمان ممکن انجام شود.

در بابِ تصویر اصلی:

شمارشِ آراء انتخابات پارلمان اروپا در سالِ ۴۲منبع: Historical Archives of European Parliament۱۹۷۹ – از این سال به بعد، تمامیِ ۷۵۱ نمایندۀ مجلس با رأی مستقیم مردم انتخاب می‌شوند.

این متن به‌صورت اختصاصی برای نشریۀ پراکسیس تنظیم شده است. 

عنوان اصلی متن:

A MARX BROTHERS VIEW ON EUROPEAN ELECTIONS

#اختصاصی

برای مطالعۀ متنِ زبان‌اصلی به لینک‌ زیر مراجعه کنید:

A MARX BROTHERS VIEW ON EUROPEAN ELECTIONS

About Author

بازگشت به لیست

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *