فلسفه و دیهیم
گفتاری کوتاه در بابِ سلطنت و ثبات
وینسنت دی. نورسیا
مترجم: آرمان شجاع
«حکومتهای موروثی را سهلتر از حکومتهای نوبنیاد میتوان حفظ کرد. حاکمِ چنین حکومتی اگر ساعی و کاردان باشد دولتش هماره در امنیت خواهد بود.»۱نیکولو ماکیاولی | The Prince – 1532
«اولین اصل اخلاقیِ من اطاعت از رسوم و قوانین کشورم و پیروی از دینی بود که با آن تربیت شده بودم.»۲رنه دکارت | Discourse on Method – 1637
نیکولو ماکیاولی۳Niccolo Machiavelli | زادۀ ۱۴۶۹ – درگذشتۀ ۱۵۲۷ | فیلسوفِ ایتالیاییفیلسوفی سیاسی با شهرتی ناخوشایند است. نقلقولِ بالا امّا نشاندهندۀ تجربۀ شخصی و تلخ او از جنگِ داخلی میان دولتشهرهای ایتالیا است. او شهریار۴به ایتالیایی: Il Principeرا زمانی نوشت که پس از دهها سال خدمت دولتی مدبّرانه و متعهّدانه به جمهوری فلورانس، به شکنجه و تبعید دچار شده بود. چه بسا مهر تأیید ضمنی او بر حکومتهای موروثی با ثبات نسبی، چندان هم تعجّبآور نبود؛ و همینطور حمایت رنه دکارت۵به فرانسوی: René Descartes | زادۀ ۱۵۹۶ – درگذشتۀ ۱۶۵۰ | فیلسوفِ فرانسویاز سلطنت؛ زیرا آنگونه که خود مینویسد: «تنها هدفش برخورداری از امنیت بود…و آسایش را بر هرچیزی ترجیح میداد»۶Discourse p.28; p.54. ازاینرو، او حمایت از اقتدارِ مشروع پادشاهاش را انتخابی اخلاقی به حساب میآورد. «اولین اصل اخلاقی» دکارت حمایت میشل دُ. مونتنی۷به فرانسوی: Michel de Montaigne | زادۀ ۱۵۳۳ – درگذشتۀ ۱۵۹۲ | فیلسوفِ فرانسویاز هِنری دوّم را به یاد میآورد که در بحبوحۀ جنگ داخلی فرانسه در ۱۵۷۴ روی داد؛ جنگی که نتیجۀ قتل عام اوگنوها توسط کاتولیکها در روز سَنبارتولومی در سال ۱۵۷۲ بود. مونتنی اگرچه شکایت میکرد که: «قوانین اخلاقی مرتبط با وظیفۀ شخصی هر فرد را دشوار بتوان صورتبندی کرد»، خود وظیفۀ فردی را با عقل جمعی ترکیب میکرد که شامل گردن نهادن به اقتدارِ حاکم بود. او مینویسد: « عمدهترین فضیلت پادشاهان عدالت است.»۸Essays, 1580, p.336. دکارت که مقالاتِ مونتنی را میشناخت و بیتردید متأثر از دیدگاههای سَلف بزرگش بود.
دکارت در ۱۵۹۶ به دنیا آمد، یعنی ده سال بعد از آنکه ملکه الیزابت اوّل ماری ملکۀ اسکاتها را از ترس آنکه مبادا با کاتولیکها علیه او شورشی به راه اندازد اعدام کرد. فیالواقع الیزابت در بیشتر دوران حکومتش ازسوی قدرتهای بزرگ همچون پاپ و پادشاه اسپانیا، که در ۱۵۸۸ با ۱۲۰ کشتی جنگی به او حمله کرد، تهدید میشد. چند دهه بعد اروپا درگیر جنگ شهریاران و ادیان شد. با وجودِ خشونت بیپایانِ آن سالها که نتیجۀ برخورد رفرماسیون پروتستان و ضدرفرماسیون کاتولیک بود، تعجبآور نیست که دکارت در ۱۶۲۸ فرانسۀ درگیرِ جنگ را به مقصد جمهوری هلند ترک کرد که ایبسا روادارترین حکومت زمان بود. آنگونه که خود مینویسد در آنجا میتواند «از میوههایِ صلح» لذت ببرد و تأملاتش را پی بگیرد۹Discourse, p.30. دکارت اصول اخلاق را بهعنوان بخشی از طرح شکلدهی به «فلسفۀ عملی با ثمرات فراوان برای حیات» صورتبندی کرد۱۰p.46، چراکه: «نمیخواستم هیچ فرصتی را برای خدمت به خلق اگر که در توانم بود از دست بدهم»۱۱p.47. اگرچه او بر تفوق بر طبیعت متمرکز بود، طرحِ فلسفیاش بازتابدهندۀ دغدغۀ او برای جلوگیری از تنازعات سیاسی و مذهبی بود. ازاینرو، اوّلین اصل اخلاقی او توصیه به اطاعت از حکومت و ضدّیت او با قانونگزاران و مصلحان اجتماعیِ خودخوانده را تقویت میکرد۱۲Discourse II, p.16f. او در عوض از مذهب کاتولیک و پادشاه فرانسه علیه خشونت، انقلاب و پروتستانها حمایت کرد.
اوّلین اصل اخلاقی دکارت متضمن طرفداری او از «فیلسوفشاه»، که افلاطون او را در رسالۀ جمهور، خودکامهای خیرخواه و خردمند توصیف میکند، نبود. تجربۀ شخصیِ دکارت از اروپایی محنتزده و دچار چند دستگی به او میگفت که دیکتاتوری، همچون سلطنت، همواره بهرهمند از چنین دولتهای [افلاطونی] منوّرالفکری نیست. اولاً، هم سلطنت و هم استبداد میتوانند آتش نزاع خشونتآمیز را شعلهور کنند. ثانیاً، به قولِ معروفِ لُرد آکتون۱۳ John Acton | جان اکتون | زادۀ ۱۸۳۴ – درگذشتۀ ۱۹۰۲ | فیلسوف و مورخِ انگلیسیموّرخ (۱۹۰۲-۱۸۳۴): «قدرت معمولاً فاسد میکند و قدرت مطلق فساد مطلق به بار میآورد. مردانِ بزرگ تقریباً همواره انسانهای بدی هستند.» این توصیفی قابلِقبول از حاکمیت فردی است. تنها چند مثال ساده را در نظر بگیرید: انقلابِ فرهنگیِ مائو تسهدونگ به قتل عام میلیونها نفر انجامید؛ پاکسازیهای استالِین میلیونها روسی را به کام مرگ فرستاد؛ هولوکاستِ هیتلر منجر به سلاخی شش میلیون یهودی بهعلاوۀ کمونیستها و دیگران شد… و رژیمهای آمریکا و بریتانیا از دیکتاتوری آگوستو پینوشه در شیلی حمایت کردند که باعث مرگ یا زندانی شدن هزاران نفر از مردم شیلی شد؛ از جمله قتل سالوادور آلِنده، رئیسجمهور منتخب.
متأسفانه دموکراسیها گهگاه به دیکتاتوریها یاری میرسانند و این کار معمولاً عواقب شومی دارد. به عنوان مثال، در ۱۹۵۳ حکومتهای آمریکا و بریتانیا از کودتایی علیه مصدّق، نخستوزیر دردسرسازِ ایران، پشتیبانی مالی کردند که منجر به روی کار آمدن دوبارۀ حاکمیتِ محمدرضا پهلوی بهعنوان پادشاه ایران شد. فساد و سوء حاکمیتِ پهلوی جرقۀ انقلاب ۱۹۷۹ را زد که در نهایت به تئوکراسیِ حاضر انجامید. ایالات متّحده همچنین از کودتاها و انقلابها در کوبا، ویتنام، کامبوج، اندونزی، نیکاراگوئه، شیلی و جاهای دیگر حمایت کرده است. بنابراین دموکراسیها نیز چون پادشاهیها میتوانند امپراطوریهایِ خشن و استعمارگر ایجاد کنند.
بااینحال، حاکمیت فردی گاهاً کارکرد هم دارد: برای نمونه در روسیۀ پطر کبیر و کاترینِ اعظم؛ سالهای نخست حکمرانی فیدل کاسترو در کوبا؛ چین تحت دِنگ ژیائوپینگ. همچنین، برخی از دموکراسیهای پارلمانی، پادشاهیهای مشروطه هستند؛ برای مثال کانادا، بلژیک و استرالیا. در ۱۹۳۶ پادشاه بریتانیا ادوارد هشتم، کسی که قصد داشت با والیس سیمپسون، که مطلّقه بود، ازدواج کند، تحتِ فشار پارلمان بریتانیا از سلطنت کنارهگیری کرد. شاید سیاسیونِ بریتانیا، آمریکایی بودن خانوم سیمپسون را نمیپسندیدند. با توجه به تاریخ سلطنت بریتانیا، مطلّقه بودن او نمیتوانست در واقع امر خلافِ قانون اساسی باشد. چهار قرن پیش از آن هِنری هشتم شش همسر داشت که دو نفرشان را به جرم زنا و خیانت گردن زد؛ دوتا از ازدواجهایش به مرگ طبیعی زنانش ختم شد؛ و ازدواج با دو فردِ دیگر را فسخ کرد. (البته طلاق دادن کاترین آراگون منجر به جنگ با اسپانیا میشد، جنگی که ممکن بود به شکست انگلیس بیانجامد.)
بنابراین مونتنی و دکارت دلایل خوبی برای حمایت از پادشاه فرانسه در هنگامۀ خشونت سیاسی و دینی گسترده داشتند. در اروپای قرون شانزده و هفده، صلح مهمتر از دموکراسی بود. بااینوجود، دکارت فرانسه را به مقصد هلند که جامعهای باز و روادار بود ترک کرد؛ هلندی که به تازگی از زیر یوغ پادشاهی اسپانیا بیرون آمده بود و احتمالاً آزادترین کشور اروپا بود. پس ترک فرانسه توسط دکارت، همچون عزمش برای اطاعت از پادشاه و مخالفت با اصلاحات اجتماعی، واقعبینی سیاسی بود. بهتر است ما فراست سیاسی او، اگر در میان ما بود را، برای دوران حملۀ روسیه به اوکراین؛ تهدید تایوان توسط چین و تلاش اوباش مسلّح برای باژگون کردن نتایج انتخابات ایالات متّحده به خاطر بسپاریم. ما بهروشنی در عصری مملو از مشکلات حادّ به سر میبریم که محدود به دیکتاتورها و جنگها نیست. این حاکمیت قانون است که در معرض تهدید است. از همین رو، بصیرتهای ماکیاولی، مونتنی و دکارت متأسفانه هنوز هم به کار میآیند.
در بابِ تصویر اصلی:
شاه صفی یکم۱۴ششمین پادشاه ایران صفوی بود که از ۱۰۳۸ تا ۱۰۵۲ هجری قمری به مدت ۱۴ سال پادشاهی کرد.سوار بر اسب درحالِ حمل گرز۱۵Shah Safi I of Persia on Horseback Carrying a Mace – پدید آمده در شمالِ هند، در قرنِ هجدهم یا نوزدهمِ میلادی – در سمتِ راست تصویر ذکر شده است: «تصویرِ اعلیحضرت، پاکترین فرمانروا، شاه صفی، پادشاه ایران.»
عنوانِ اصلی متن:
دربارۀ نویسنده:
وینسنت دی. نورسیا۱۶Vincent Di Norciaاستاد بازنشستۀ فلسفه در دانشگاه لورنشن۱۷Laurentian University | دانشگاهی دو زبانه است که در شهر سادبری استان انتاریو کانادا قرار دارد.است که در بری، انتاریو۱۸Barrie, Ontario | بری شهری در جنوب انتاریو، کانادا، است که در کرانه غربی دریاچه سیمکو و ۹۰ کیلومتری شمال تورنتو قرار گرفته است.زندگی میکند.