تیلور سوئیفتِ فیلسوف
آیا در موسیقیِ تیلور سوئیفت میتوان ردپایِ سقراط و ارسطو را یافت؟
سوزان اندروز
مترجم: رها حمزه لوئیان
آیا تیلور سوئیفت فیلسوف زمانۀ ماست؟ آیا او میتواند در درک بهتر خودمان و جهانی که در آن زندگی میکنیم، به ما کمک کند؟ سوئیفت در آخرین آلبومش، یعنی «The Tortured Poets Department»، در آهنگ «So High School» میخواند: «تو میدونی چطور بازی کنی، من ارسطو رو میشناسم»۱You know how to ball, I know Aristotle. شاید تیلور سوئیفت در ظاهر، به پیروان ارسطو شباهتی نداشته باشد؛ اما در حقیقت نزدیکیهای چشمگیری وجود دارد. ارسطو، فیلسوف یونان باستان، در اثر خود به نام بوطیقا۲حدود سال ۳۳۵ قبل از میلاد.، هدفِ هنر را بررسی کرده است. در یونان باستان، تراژدیها بسیار محبوب بودند. او استدلال کرد که این نمایشها نوعی کاتارسیس۳کاتارسیس عبارت است از «پایان بخشیدن» به نیروهای عاطفی نمایشنامه، مثلاً در نمایشنامهای تراژیک، کاتارسیس پایانیابی ترس است و بهبود ترحم. کاتارسیس را ارسطو یکی از نتایج لذت بردن از اثر هنری میداند و عمدتاً آن را در تراژدی مطرح میکند. سراینده تراژدی واقعهای را از زندگی قشرهایِ نیک جامعه که دستخوش اشتباه شدهاند به تصویر میکشد، که برای اشتباهی که دامنگیرشان شده کفارهای بیش از آنچه که مستوجب آن بودهاند پرداختهاند. کاتارسیس در اینجا معنا پیدا میکند؛ مخاطب تراژدی از یک سو دچار ترس از گیر افتادن در موقعیت مشابه قهرمان تراژدی میشود و از سوی دیگر با او احساس همدردی میکند.، تطهیرکنندۀ احساسات ما از چیزهای بدِ زندگی، هستند. همچنین ارسطو دریافت که برای برانگیختن احساسات در مخاطب ازطریق شعر یا درام، و بدینترتیب ایجاد تجربۀ کاتارسیس، وجود برخی از ویژگیها ضروری هستند. با بهکارگیریِ عناصر کلیدی همچون پِیرنگ۴Plot | در حوزه هنرهای نمایشی و ادبیات ساختار، چارچوب و نظم و ترتیب منطقی حوادث در یک اثر ادبی یا هنری مانند داستان، نمایشنامه و شعر است.، شخصیت، سبک، آهنگ، صحنه و ایدههای تأملبرانگیز، هنرمندان میتوانند داستانهای قدرتمندی خلق کنند که مخاطبان را تحتتأثیر قرار داده و الهامبخش باشند. این موضوع دربارۀ داستانسرایی در ترانههای سوئیفت نیز صادق است.
این فقط شروع داستان است. من کیستم؟ خودِ اصیل و واقعی چه معنایی میدهد؟ عشق چیست؟ آیا من آزادم؟ معنای زندگی چیست؟ پرسشهای فلسفی آنقدر وسیع اند که ممکن است آزاردهنده به نظر برسند. بااینحال، فقدان خودشناسی میتواند منجر به مشکلاتِ جدیای شود. سوئیفت این موضوع را در ترانههایش بررسی میکند، وقتی که در نظر میگیرد چگونه فقدان خودشناسی میتواند ما را در روابط بد، انتخابِ رهبران نادرست، گرفتن تصمیمهای اشتباه و فقدان ارزشهای خوب درگیر کند. سقراط آشکارا فلسفه را بهمثابۀ عبارت «خودت را بشناس» جمعبندی کرده است. بنابه گفتۀ افلاطون، سقراط نتیجه گرفت که خرد در حدودِ شناخت دانشِ خود نهفته است. در همین حال، سوئیفت «کشفِ خود» را برای طرفدارانش به تکههای قابلفهمی تقسیم میکند: «من بهعنوان یک هنرمند چه وظایفی دارم؟ من بهعنوان یک عاشق چه کسی هستم؟» در آهنگ «Willow»، سوئیفت با پارادوکسی از دانش، آنرا میکاود و بیان میکند: «هرچی بیشتر بگی، من کمتر میدونم»۵The more that you say, the less I know. در همین حال، او در آهنگ «Dorothea» میخواند: «و اگه روزی از آشنایی با کسی که میشناسی خسته شدی، میدونی، تو همیشه من رو خواهی شناخت».۶And if you’re ever tired of being known for who you know, you know that you will always know me
اگر فلسفه آینهای را در مقابل تجربۀ انسانی میگیرد، پس سوئیفت را نهتنها بهعنوان یک شاعر رنج کشیده، بلکه بهعنوان اندیشمند زمانۀ ما نیز میتوان درنظر گرفت. بهعنوانمثال، در آهنگ «Champagne Problems» هنگامی که او با انتخابهای دشوار مواجه میشود، به فورانی ناگهانی در خودآگاهی میرسد. او ابتدا میخواند: «نتونستم هیچ دلیلی بیارم.»۷I couldn’t give a reason؛ اما بعد به لحظهای شفاف و روشن میرسد: «بعضی وقتها تا کسی جلوت زانو نزنه و ازت نپرسه، نمیدونی که جواب چیه»۸Sometimes you don’t know the answer til someone on their knees asks you.. در آهنگ «Anti-Hero»، سوئیفت به بررسیِ بیشتر ایدۀ شناختِ خود میپردازد: «مستقیم به خورشید خیره خواهم شد؛ اما هرگز در آینه نگاه نخواهم کرد»۹I’ll stare directly at the sun but never in the mirror، که نشان میدهد پرهیز از نگاه به درون ازطریق تمرکز بر حقایق بیرونی، بهجای درون خویش، چقدر آسان است.
فیلسوفان، شاعران، ترانهسرایان، دانشگاهیان، الهیدانان، دانشمندان و روانشناسان از دیرباز در پیِ یافتن مفهوم «خودِ حقیقی»۱۰The True Selfبودهاند. یکی از چالشها به پایداری هویت برمیگردد: «کدام «تو» همان «تو» است؟ کسی که امروز هستی یا کسی که ده سال پیش بودی؟ و کسی که در ده سال آینده خواهی شد؟ تو در کدام دوره از خودت هستی؟ دورۀ فولکلور؟۱۱Folklore Era | اشاره به دورهای که در آن شخص بدون داشتن ارتباطی عمیق با انسانهای دیگر، در تنهایی و آرامی، با حفظِ حریم شخصیِ خود، زندگی میکند.دورۀ شهرت؟ بیباکی؟ عاشقی؟» سوئیفت در آهنگ «Happiness» میخواند: «من هنوز با خودِ جدیدم ملاقات نکردهام»۱۲I haven’t met the new me yetو در آهنگ «Mirrorball» او میخواند که حس ما از خود، یک مفهوم استراتژیک است، یعنی برآمده از ساختاری اجتماعی: «من گویآینهایم۱۳Mirrorball |گویی پوشیده از آینده که در سالنهای رقص، مجالس شبانه و جشنها بهمنظور تزئینات، انعکاس نور و خلق زیبایی و زرقوبرق استفاده میشود. در اینجا استعاره از فردی است که برای پذیرفته شدن در جامعه نسخههای مختلفی از خود ارائه میدهد.، هر نسخهای از خودت رو به تو نشان خواهم داد»۱۴I’m a Mirrorball, I’ll show you every version of yourselfو «میتونم همهچیز رو دربارۀ خودم تغییر بدم تا خودمو وفق بدم»۱۵I can change everything about me to fit in. این یک مبارزۀ تمامعیار با هویت است، که مخاطبان جوان او میتوانند با آن همذاتپنداری کنند. سپس او در آهنگ «Anti-Hero» نگاهی انتقادی به انگیزههایش میاندازد: «آیا شنیدی خودشیفتگی پنهانیم رو در نوعدوستی مخفی میکنم؟»۱۶Did you hear my covert narcism I disguise as altruism
سوئیفت بار دیگر در آلبوم آخر خود، «The Tortured Poets Department»، منعکسکنندۀ فلسفه ارسطو میشود، اینبار دربارۀ اخلاقِ فضلیت. ارسطو معتقد بود که برای رشد و شکوفایی یک زندگی سعادتمند، باید از فضیلت بهرهمند باشیم و برای دستیابی به این هدف، میبایست عادتِ انجام کارِ درست را تمرین کنید. به عقیدۀ ارسطو، همۀ ما بالقوه خوبیم و میتوانیم با ایجاد عاداتِ درست، خوبی خود را تکمیل کنیم. شخصیت اخلاقی ما توسط کارهایی که انجام میدهیم تعریف میشوند، بهگونهای که ما همان چیزی هستیم که مکرراً به انجام آن مشغولیت داریم. بااینحال، بااینکه بهصورت بالقوه ذاتاً خوبیم، ازسویدیگر، بهصورت بالقوه بد نیز هستیم، و برای همین سوئیفت در آهنگِ ««حقیرترین مردی که تاکنون زندگی کرده است»۱۷The Smallest Man That Ever Livedسرزنشگرایانه۱۸Damninglyمیخواند: «تو همان چیزی هستی که انجام میدی».۱۹You are what you did
خودشناسی و آگاهی از انتخابها و ارزشهای معقول پیششرطی برای فضیلت شخصیتمحورِ ارسطو است. بسیاری از ما زمانی را صرف تأمل دربارۀ اینکه چه کسی هستیم و از زندگی چه میخواهیم، نمیکنیم. بااینحال، همانطور که ارسطو میگوید «شناخت ِخود سرآغاز تمامیِ خردهاست.» تیلور سوئیفت هم این را میداند. چیزی که به نظر میرسد سوئیفت را بهگونهای قدرتمند به مخاطبانش متصل میکند این است که آنها معتقدند او خود واقعیاش را در هنر خود نمایش میدهد. همانطور که ارسطو در کتابِ اخلاق نیکوماخوس مطرح کرده است، اصالت شامل خودشناسی، پذیرش خود و شجاعت برای بیان صادقانۀ خویش است. بنابراین تا جاییکه تیلور سوئیفت الهامبخش طرفدارانش است، تا خود واقعیشان را بیازمایند و در هماهنگی با آن زندگی کنند، او بیتردید میتواند فیلسوف زمانۀ ما نامیده شود.
در بابِ تصویر اصلی:
عکسِ تبلیغاتیِ تیلور سوئیفت برای آلبومِ «فولکور»۲۰Folkloreدر سالِ ۲۰۲۰ | منبع: بث گارابرانت۲۱Beth Garrabrant | متولدِ ۱۹۸۵ | عکاس امریکایی – www.rollingstone.com
عنوانِ اصلی متن:
Taylor Swift: A Philosopher For Our Times
دربارۀ نویسنده:
سوزان اندروز۲۲Susan Andrewsدر مدرسۀ «تمپل کریگ»۲۳Temple Carrig Schoolدر ایرلند مدرسِ فلسفه است و در حوزۀ آموزشِ فلسفه به «کودکان و نوجوانان» بهصورت تخصصی فعالیت میکند.