نظریه فلسفی

درمانِ اپیکوری

درمانِ اپیکوری

درمانِ اپیکوری

قرصِ فلسفه به کار می‌آید!

ماسیمو پیلیوچی

مترجم: رها حمزه‌ لوئیان

آیا درمانی برای زندگی وجود دارد؟ این سؤال ممکن است کمی عجیب به‌نظر برسد، زیرا معمولاً زندگی را چون یک بیماری متصور نمی‌شویم و بااین‌حال، با کمی تأمل به‌یاد می‌آوریم که در دورانِ مدرن، صنعت بزرگی از «گورو»۱در زبان سانسکریت به معنیِ «آموزگار» و «راهنما» بوده و به افرادی اطلاق می‌گردد که نقش مرشدی در زمینۀ انتقال دانش معنوی و فرزانگی را ایفا می‌کنند.و مرشدهایی خودخوانده وجود دارد که مدعی هستند درمانی برای همۀ مشکلات ما در زندگی، چه نارضایتی از شغل یا رابطه‌مان، چه اضطراب برای آینده، یا ترس از مرگ، به پشتوانۀ هزینه‌ای گزاف، ارائه می‌کنند.

اما اپیکوریانِ باستان قبلاً چنین درمانی را به‌صورت رایگان ارائه کرده بودند. آن‌ها، آن را تترافارماکوس۲به معنیِ چهار دارو و شامل چهار آموزۀ اپیکور، یعنی: ترسناک نبودن خدایان، ترسناک نبودن مرگ، به دست آمدن آسانِ خوبی‌ها و تحمل آسانِ سختی‌ها برای داشتن زندگیِ شاد و بی‌ترس و درد و به آتاراکسیا (آرامش ذهنی) و آپونیا (فقدان درد جسمی) رسیدن.یا «درمان چهارگانه» می‌نامیدند، که نسخه‌ای استعاری از درمانی واقعی برای زخم‌ها و التهاباتِ پوستی بود که از چهار ماده (مومِ زنبور عسل، قیر، رزین و چربی) تشکیل می‌شد. نسخۀ اپیکوریان از درمان چهارگانه معمولاً به‌عنوان متنی به یاد آورده می‌شود که به شاعرِ قرن اول قبل از میلاد، فیلودموس۳Philodemus | فیلسوف و شاعرِ اپیکوریستاز گادارا۴به انگلیسی: Gadara | شهری باستانی، واقع در اردن امروزی گه یکی از اعضایِ اتحادیۀ دکاپولیس و از مراکز فرهنگی مهم در دوران هلنیستی و رومی بوده است.در اردنِ امروزی، مرتبط است. این متن در یک پاپیروس در هرکولانیوم۵به انگلیسی: Herculaneum | شهر باستانیِ ثروتمندی واقع در ایتالیا و در نزدیکی خلیجی به همین نام در ناپل.، یکی از دو شهری (در کنارِ پمپئی) که توسط فوران ناگهانیِ آتشفشان وزوو در سالِ ۷۹ میلادی نابود شد، یافت گشت. [این متن] می‌گوید:

از خدا نترس،

نگران مرگ نباش،

آنچه خوب است به سهولت حاصل می‌شود،

آنچه وحشتناک است به آسانی تحمل می‌گردد.

این‌ها چهار آموزۀ اول، از فهرستی شاملِ چهل آموزه‌ نشئت گرفته‌اند که هستۀ اصلی فلسفۀ اپیکوری را تشکیل می‌دهند. سایر آموزه‌ها به موضوعات مختلفی از جمله فلسفۀ طبیعی (اصولِ ۱۰-۱۳)، حدومرزِ امیال۶The limits of desire(اصول ۱۸-۲۱)، معرفت‌شناسی (‌اصول ۲۲-۲۵)، مفهومِ عدالت (اصول ۳۱-۳۸) و اهمیت دوستی (اصول ۳۹-۴۰) می‌پردازند.

لوسیان۷زادۀ ۱۲۵ – درگذشتۀ ۱۸۰ | یک نویسنده، و پدیدآور اهل امپراتوریِ روم (بخشی که در ترکیۀ امروزی قرار دارد) بود. ، اهلِ ساموساتا، هجونویسِ قرن اول میلادی، در میانۀ نقد خود از یک شارلاتانِ عارف‌مانندِ موفق، به‌ نامِ الکساندر اهلِ آبونوتیکوس (ابونوتیخوس)۸Abonoteichusدر ترکیۀ امروزی، دربارۀ آموزه‌های اپیکوری شروع به نوشتن کرد. این اثر با عنوانِ «الکساندر اوراکلِ دلال»۹The Oracle Mongerشناخته شده و از آن می‌آموزیم که شخصیت اصلی در بخشی از داستان، یکی از کتاب‌های اپیکوروس را سوزاند، زیرا او اپیکوریان را ملحد  می‌دانست (حال‌آنکه طرفداران اپیکور بی‌خدا نبودند). به همین سبب، لوسیان نقد ویرانگر خود از الکساندر را با ستایش و [تمجید] فراوان از آموزه‌هایِ اپیکوری به پایان می‌رساند:

«آن مرد (الکساندر) هیچ تصوری از برکاتی که آن کتاب به خوانندگانش اعطا می‌کند، نداشت. همچنین از آرامش، سکون و استقلال ذهنی که ایجاد می‌سازد، از محافظتی که در برابرِ ترس‌ها، ارواح و شگفتی‌ها، امیدهایِ بیهوده و خواسته‌هایِ بی‌حدوحصر فراهم می‌کند، از قضاوت و صداقتی که پرورش می‌دهد، یا از پاکسازی واقعیِ روح، نه با مشعل‌ها و گیاهانِ بی‌ارزش۱۰Squills | نامی که در متنِ اصلی ذکر شده به «نجم‌آبی»، یکی از گیاهان متداول در باغ‌ها، که بیش از هشتاد گونۀ مختلف در اروپا، آفریقا و آسیا دارد، اشاره می‌کند.، بلکه با همراهیِ عقلی کامل، حقیقت و صراحت، ذره‌ای مطلع و آگاه نبود.»

پس بیایید به تترافارماکوس نگاهی دقیق‌تر بیندازیم. از خدا نترس، نه به این دلیل که خدایان وجود ندارند، بلکه به این سبب که آن‌ها به امور انسانی بی‌علاقه‌اند و در عوض، مشغولِ فعالیت‌هایِ الهی‌ای، مانندِ اندیشه و تأمل در خود هستند. از دیدگاه اپیکوری، دعا کردن اتلاف وقت و انرژی است و هر کشیشی که خلاف این را به شما بگوید، احتمالاً در تلاش است تا شما را فریب دهد. (این یکی از دلایلی است که اپیکوریان هرگز در نخستین کلیساها محبوب نبودند.)

این نگاه ما را به‌سویِ درمان چهارگانه روانه می‌کند: نگرانِ مرگ نباشید. چرا؟ زیرا همانطور که اپیکور در نامه‌اش به دوستش منوئکئوس۱۱فیلسوفِ رواقی، از شاگردان و دوستانِ اپیکورنوشت: «مرگ چیزی برای ما نیست، زیرا وقتی ما هستیم، مرگ فرا نمی‌رسد، و هنگامی‌که مرگ به ضیافتِ ما پای بگذارد، دگر مایی وجود ندارد»۱۲trans. Robert Drew Hicks. ازآنجا‌که مرگ پایان آگاهی را با خود به همراه دارد، احساسی از ترس در ارتباط با زندگیِ پس از مرگ، منطقی نیست (نکتۀ دیگری که مسیحیان به‌شدت با آن مخالف بودند).

البته ممکن است پذیرش این مسئله که آنچه خوب است به آسانی به دست می‌آید، دشوار باشد. اگرچه برای اپیکوریان، آنچه خوب است، هر چیزی است که نیازهایِ طبیعی و لذت‌هایی ساده همچون سرپناه، غذایی بی‌آلایش، آب و همنشینی با دوستان را، برآورده سازد. در واقع، در مقایسه با لذت‌هایِ غیرطبیعی یا غیرضروری، به‌مانند شهرت، موفقیت (به هر شیوه‌ای که تعریف شود)، ثروتِ زیاد و انبوهی از دارایی‌ها، که اپیکوریان از آن‌ها پرهیز می‌کردند، به دست آوردن آن‌ها بسیار آسان‌تر است.

البته شاید بلعیدنِ آخرین ذره از نوشدارویِ اپیکوری سخت‌تر باشد: آنچه وحشتناک است، به آسانی تحمل می‌شود و بااین‌حال ایدۀ اولیۀ آن منطقی به نظر می‌رسد. اگر ما موقعیت دردناکی را، چه به‌لحاظ ذهنی و چه از نظر جسمی، تجربه کنیم، احتمالاً این وضعیت در یکی از این دو دسته قرار خواهد گرفت: نسبتاً خفیف و از این رو قابل تحمل؛ یا بسیار شدید و درنتیجه احتمالاً کشنده. بنابراین، اگرچه این نسخۀ آخر ممکن است بحث‌برانگیزترین جزء تترافارماکوس باشد، اما وقتی متوجه می‌شویم که اپیکوریان در شرایطی بسیار دشوار، نسبت به امکان خودکشی پذیرا بودند، به عبارت دیگر، خودکشی را به عنوان آخرین حربه تلقی می‌کردند، منطقی‌تر در نظر می‌آید، چراکه هر یک از ما باید وضعیت خود را به‌طور عقلانی ارزیابی کرده و براساس آن تصمیم بگیرد. بااین‌وجود، این یک احتمال است و این پندار را فاش می‌کند که دردِ طولانی‌مدتِ غیرقابل ِتحمل، واقعاً چیزی نیست که نیاز به تأمل و تفکر داشته باشد.

حتی اگر کسی به‌طور کامل فلسفه اپیکوری را نپذیرد، در چهار درمان (که برخی آن را معادل چهار حقیقت شریفِ بودایی۱۳یا چهار حقیقت آریایی، شاملِ سرشت رنج، علت، درنگ کردن و راهی که به گستت از آن می‌انجامد.می‌دانند) چیزهای زیادی برای توصیه وجود دارد. بااین‌حال، مهم‌ترین بینش ضمنی شاید این باشد که چیزها ممکن است آنطور که دیگران می‌پندارند و اصرار دارند به ما بگویند، نباشند. بنابراین، اگر چشمان خود را بر روی حقایق واقعی جهان بگشایم، زندگیِ شادی خواهیم داشت.

در بابِ تصویر اصلی:

هبوط از صلیب۱۴Descent from the Cross | در این نقاشی، از ادواردو روزالس، نقاشِ اسپانیایی، به‌عنوان الگویِ چهره و بدنِ حضرت عیسی، استفاده شده است. –  اثرِ دومینگو والداویسو۱۵Domingo Valdivieso | زادۀ ۱۸۳۰ – درگذشتۀ ۱۸۷۲ – نقاشِ اسپانیایی

عنوان اصلیِ متن:

The Epicurean Cure For Life

#فلسفه_و_زندگی

About Author

بازگشت به لیست

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *