نظریه اجتماعی, نظریه فلسفی

نئولیبرالیسم و کنترل اجتماعی

نئولیبرالیسم و کنترل اجتماعی

آریانا مارچِتی

مترجم: سپهر مقصودی

 نئولیبرالیسم اصطلاحی فراگیر است که به ترویج سرمایه‌داری بازار آزاد، برتری ارزش بازار و خصوصی‌سازی اشاره دارد. مخالفان آن می‌گویند که این امر به استثمار نیروی کار و افزایش نابرابری درآمدی، و جمله موارد دیگر منجر خواهد شد. با این حال، تعریف ساده و روشنی از نئولیبرالیسم وجود ندارد، زیرا هنوز اختلاف نظرهای زیادی در مورد معنای آن وجود دارد. دیوید هاروی۱David Harvey، متفکر مارکسیست، در کتاب «تاریخ مختصر نئولیبرالیسم»۲In A Brief History of Neoliberalism، نئولیبرالیسم را نظریه‌ای از رویه‌های اقتصادی سیاسی می‌داند که پیشنهاد می‌کند بهزیستی انسان می‌تواند با آزادسازی استقلال کارآفرینانه‌ی فردی و مهارت‌هایی در چارچوب نهادی که با حقوق مالکیت خصوصی قوی، بازارهای آزاد و تجارت آزاد مشخص می‌شود، به بهترین شکل به‌دست آید. به عقیده‌ی هاروی، نئولیبرالیسم در تلاش است تا از طریق گفتمان آزادی۳discourse of liberty، انباشت ثروت و نخبگان اقتصادی را ارتقا دهد. در تفکر نئولیبرال، دیالکتیک معروف «ارباب و برده»‌۴master and slaveی هگل کمی مبهم است، زیرا کارگرانِ تحت ستم مورد استثمار قرار نمی‌گیرند، بلکه کارآفرینانی هستند که ابزار تولید خود را کنترل می‌کنند. کارگر مختار است هر کاری که می‌خواهد انجام دهد.

 

فوکو

یکی از اولین فیلسوفانی که کوشید نئولیبرالیسم را نه تنها از منظر اقتصاد، بلکه به عنوان فلسفه‌ای از موضوعات انسانی و جامعه درک کند، فیلسوف فرانسوی میشل فوکو (۱۹۲۶-۱۹۸۴) بود. فوکو در مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها در کالج فرانسه۵Collège de France در پایان دهه‌ی ۱۹۷۰، تحلیل سیاسی و اقتصادی جدیدی از روند نوظهور بازار آزاد ارائه کرد. او دو مفهوم را معرفی کرد، ایده‌ی سوژه به عنوان خودِ کارآفرینی و این ایده که بازار می‌تواند اعتباربخش حقیقت (یعنی حقیقت را بسازد و تعریف کند) باشد. به عقیده‌ی فوکو، استقرار شیوه‌ی نئولیبرالی در نگاه به روابط اقتصادی مصادف با شیوه‌ی جدیدی از بهره‌برداری از فعالیت‌های مردم است که او آن را حکومت‌داری۶Governmentality می‌نامد.

«حکومت‌داری» فوکو نوعی کنترل اجتماعی است که متکی بر نهادهای انضباطی مانند پلیس، دادگاه‌های حقوقی، مدارس و… و ایجاد نوعی دانش بوده که درونی‌سازی گفتمان‌ها یا شیوه‌های تفکر خاصی را ترویج می‌کند که از طریق آن افراد براساس نوع تفکر این نهادها بر خود حکومت۷Govern می‌کنند.

در سراسر نوشته‌های فوکو و از آن زمان که به‌طور گسترده در فلسفه سیاسی مورد استفاده قرار می‌گیرد، مفهوم زیست‌سیاسی۸Biopolitics ایجاد شده است. این مسئله به‌شکلی مفید درهم تنیدگی بین زندگی، سیاست و تاریخ را مشخص می‌کند. به بیان ساده، زیست‌سیاسی به نوعی از سیاست اشاره دارد که هدف آن کنترل جمعیت از طریق پزشکی (نگاه کنید به تاریخ جنون اثر فوکو۹The History of Madness) و همچنین مقرره جنسیت است. زیست‌سیاسی نوعی قدرت است که از یک سو هدفش حفظ زندگی در وضعیت مطلوب، سلامت و از سوی دیگر ایجاد عادت‌هایی است که ثبات نظام تولید، هرم طبقاتی اجتماعی موجود و تفکر آن را تضمین می‌کنند. و حکومت‌داری هنری از جانب حکومت است که شامل تکنیک‌هایی نظیر خودکنترلی تا کنترل زیست‌سیاسی جمعیت می‌شود. به این ترتیب، مفهوم حکومت‌داری درک ما از قدرت را به گونه‌ای گسترش داده که شکلی از کنترلِ اعمال‌شده، فراتر از ابزارهای سیاسی سنتی (مانند زور، یا کنترل منابع مادی) را در بر می‌گیرد و می‌تواند خود را به روش‌های ظریف‌تری نشان دهد.

فوکو استدلال می‌کرد که درونی‌سازی گفتمان‌های کنترل (مثلاً وقتی کسی که مورد استثمار قرار می‌گیرد، در ذهن خود موافق است که سیاست‌های نئولیبرالی عادلانه و درست هستند) جنبه‌ای مهم از سلطه‌ی نئولیبرالیسم است. با این حال، جالب است که او نگرش مثبتی نسبت به خودبهینه‌سازی۱۰Self-optimization در این سیستم داشت، یعنی استفاده‌ی حداکثری از خود و امکاناتش. با معرفی اصطلاح «فناوری خود» (Technology of the self) در سمیناری به همین نام در سال ۱۹۸۲، فوکو صحبت در مورد اعمال و رفتارهای داوطلبانه‌ای را شروع کرد که افراد برای تغییر خود انجام می‌دهند. او استدلال می‌کرد که آنچه مردم برای رسیدن به سعادت، خرد، کمال و… انجام می‌دهند، حتی در فرهنگ‌های نئولیبرال نیز تجلی خودمختاری است. به عقیده‌ی فوکو، چنین تلاش‌هایی تا جایی که شامل پروژه‌ی خودمختاری۱۱Self-determination است که فرد را کمتر به شرایط بیرونی وابسته می‌کند، به فرد استقلال می‌دهد. آنها همچنین در خدمت ایجاد مسیرهایی برای تفکر در مورد خود بوده که منبع زندگی هستند.

اما آیا خودبهینه‌سازی می‌تواند تجلی خودمختاری در جوامع نئولیبرال باشد؟ به هرحال، خودبهینه‌سازی در نیاز به کسب مشروعیت در جامعه ریشه دارد: تنها زمانی واقعی می‌شود که توسط دیگران به‌رسمیت شناخته شود. به این ترتیب، آنچه که فرد برای بهینه‌سازی زندگی خود می‌پندارد، به‌شدت تحت ‌تأثیر هنجارهای ایجاد شده توسط قدرتمندان قرار می‌گیرد. ما به آ‌نها نگاه می‌کنیم و احساس می‌کنیم که باید برای ثروت، شهرت یا محبوبیت تلاش کنیم. از این زاویه، به‌نظر می‌رسد که خودبهینه‌سازی به‌جای اینکه فرصتی برای تأیید خودمختاری باشد، نمونه‌ی دیگری از عادی‌سازی باشد که به خود تحمیل می‌کنیم: این پدیده‌ شکلی ظریف و کارآمد از کنترل است.

میشل فوکو

هان

فیلسوف کره‌ای-آلمانی، بیونگ چول هان، در کتاب خود «روان‌سیاست: نئولیبرالیسم و فناوری‌های جدید قدرت»۱۲Neoliberalism and New Technologies of Power مفهوم جدیدی را برای تحلیل اشکال سلطه در جوامع نئولیبرال مطرح کرد: روان‌سیاست. این اصطلاح به کنترلی اطلاق می‌شود که جوامع از طریق استفاده از اطلاعات شخصی اعمال می‌کنند. به گفته‌ی هان، اینترنت، رسانه‌های اجتماعی و داده‌های بزرگ۱۳Big Data ابزارهای اصلی نئولیبرالیسم مدرن هستند، زیرا امکان کنترل کارآمدتر و پایدارتر را فراهم می‌سازند. این کنترل به روش بسیار متفاوتی از ابزارهای کنترل استبدادی یا تمامیت‌خواه سنتی اعمال می‌شود، زیرا به‌جای محدودسازی ارتباطات، آن را تحریک می‌کند: «جامعه‌ی کنترل دیجیتال از آزادی استفاده‌ی گسترده‌ای می‌کند: این تنها به لطف افشاگری داوطلبانه یا برهنه‌سازیِ خود امکان‌پذیر است… افشای داده‌ها به صورت اجباری صورت نمی‌گیرد، بلکه به نیازی درونی پاسخ می‌دهد» (ص. ۱۸). در این شکل از نئولیبرالیسم، «تلفن هوشمند نه تنها وسیله‌ای مؤثر برای نظارت بوده، بلکه اعترافی سیار نیز است. فیسبوک کلیسا است.» (ص. ۲۲)

با اشتراک‌گذاری اطلاعات خود، نظارت را آسان‌تر می‌کنیم. به‌عنوان مثال، داده‌های بزرگ ابزار روانی‌سیاسی بسیار قدرتمندی هستند که بینش‌هایی در مورد پویایی ارتباطات اجتماعی و الگوهای رفتار انسانی، و در نتیجه توسعه تکنیک‌های کنترل یا تأثیرگذاری را امکان‌پذیر می‌کنند. برای مثال، فناوری‌های کنترل با دسترسی به افکار و خواسته‌های آنلاین ما، توانایی مطالعه‌ی پاسخ‌های هیجانی‌مان و بهره‌برداری از آن‌ها را دارند. افراد به‌جای اینکه از طریق نظم و انضباط و خشونت تحت سلطه قرار گیرند، تحت سلطه‌ی جذابیت و اعتیاد حسی یا هیجانی هستند.

سیستم نئولیبرال از بسیج هیجانات سود می‌برد، زیرا هیجانات باعث واکنش‌های سریع می‌شوند. آن‌ها تغییر فوری را تسهیل کرده و نیازها و زمینه‌های مصرف جدیدی را باز می‌کنند. هیجانات را می‌توان به‌سادگی تحریک کرد و می‌تواند پاسخ‌های سریع ایجاد کند. از طریق تحریک هیجانی، ایده‌ها نیز راحت‌تر به خاطرات ما راه پیدا می‌کنند. هم‌چنین، هیجانات واکنش‌هایی غریزی را تحریک می‌کنند که ما قادر به کنترل آگاهانه یا حتی درکشان نیستیم. ما در مورد دلایل بسیاری از کارهایی که انجام می‌دهیم یا انتخاب می‌کنیم آگاه نیستیم، اما هیجانات خود را برای هدایت واکنش‌هایمان می‌پذیریم و کاملاً به آن اعتماد داریم. همانطور که هان می‌نویسد:

«هیجانات به این معنا عملکردی هستند که اعمال خاصی را برمی‌انگیزند: مانند تمایلات۱۴inclination آنها نمایانگر پایه انرژی و حسی برای عمل هستند… آن‌ها محل عمل پیش‌تأملی، نیمه‌آگاهانه و بدنی غریزی را تشکیل می‌دهند، که اغلب فرد به درستی از آن آگاه نیست. روان‌سیاست نئولیبرال هیجانات را در اختیار می‌گیرد تا بر کنش‌ها در سطح پیش‌تأملی تأثیر بگذارد. از طریق هیجانات، خود را عمیقاً به شخص القا می‌کند و در نتیجه، یک رسانه بسیار کارآمد برای کنترل روانی‌سیاسی فرد را نشان می‌دهد» (روان‌سیاست ص. ۵۹).

بیونگ چول هان

روان‌سیاست کاربردی همچنین اشکال جدیدی از کنترل را ابداع می‌کند، مانند کارگاه‌های بی‌شماری که خود مدیریتی ما را آموزش می‌دهند، و فعالیت‌های مختلف دیگری که قرار است کارایی ما را افزایش دهند. به عقیده‌ی هان، سلطه‌ی نئولیبرال نه تنها از فرد در ساعات کاری او سوءاستفاده می‌کند، بلکه سعی دارد بر تمام زندگی‌اش مسلط شود تا آن را فدای دستیابی به نیروی کار مولدتر کند و شهروندان داوطلبانه خود را بهینه می‌سازند و سعی خواهند کرد دائماً عملکرد خود را در جامعه ارتقا دهند. هر ضعفی نیاز به رفع دارد، یعنی درمان. درمان در جامعه‌ی نئولیبرال به معنای مقابله موفق با فرسودگی و اجتناب از فرسودگی شغلی ناشی از استثمار دائمی خود از بدن و روان فرد است تا مولد باشد. این فرآیند شفا به خودی خود به عنوان ابزاری برای افزایش بهره‌وری دیده می‌شود. در درجه‌ی اول، از نظر «زندگی خوب» نگاه نمی‌شود. بهبود عملکرد هدف اصلی است.

در این سیستم، تفکر مثبت باعث بهینه‌سازی خود می‌شود و این توهم را تسهیل می‌کند که اگر به اندازه کافی سخت کار کنید، تضمین می‌شود که به زندگی رضایت‌بخشی برسید. زیر سوال بردن این فرض خطرناک است، زیرا ممکن است امر خودبهینه‌سازی یا به عبارت دیگر، وظیفه‌ی دستیابی به عملکرد هر چه بیشتر را از بین ببرد. ایدئولوژی نئولیبرالی خودبهینه‌سازی تقریباً نوع جدیدی از دین را نشان می‌دهد:

«کار بی‌نهایت بر روی «ایگو» در مذهب پروتستان شبیه خودنگری و خودآزمایی است، و آن‌ها به نوبه خود بیانگر تکنیکی از ذهنی‌سازی و سلطه هستند. به جای جستجوی گناه، اکنون افکار منفی هستند که باید به دنبال آن باشند، ایگو با خودش به عنوان دشمن مبارزه می‌کند.» (روان سیاسی، ص ۴۱).

این فرم روانی‌سیاسی جدید قدرت کارآمدتر از ابزار سنتی کنترل است زیرا شورش را تقریبا غیرممکن می‌کند. کسانی که در سیستم نئولیبرال شکست می‌خورند، شکست خود را به عهده خودشان می‌گذرانند، و در بهترین حالت، ناامیدی خود را متوجه افزایش بهره‌وری خود می‌کنند (اصلاح خودکار). در بدترین حالت، ناامیدی آن‌ها از شکست آن‌ها در ایجاد ثروت یا شهرت، افراد را افسرده و خودویرانگر می‌کند اما نسبت به سیستمی که این افسردگی و خودویرانگری را پرورش داده است، افراد انتقادی نمی‌کنند.

روان‌سیاست بر اصل آزادی بنا شده است و این همان چیزی است که آن را بسیار کارآمد می‌کند. نئولیبرالیسم مدرن از هر چیزی که در اجرای آزادی استفاده می‌شود، مانند احساسات، بازی و ارتباطات، بهره‌برداری می‌کند. در نظام نئولیبرال، آزادی‌ها که بنا به تعریف باید آزادی از محدودیت‌ها باشند، محدودیت ایجاد می‌کنند. تراژدی روان‌سیاست دقیقاً در این است که سوژه را فریب می‌دهد تا از خود برده بسازد.

 

About Author

بازگشت به لیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *