قلمی کوتاه بر ماهیت هنر و انجمن هنری “ره سپاران“
آنچه هنر بر جای میگذارد، فارغ از هرآنچه در صورت میبینیم، در جان آدمی مینشیند و آنکه در مسیر است تأثیر میپذیرد و متحول میشود. هنر ذاتاً دارای نظمی جهانی است؛ گاه در عین بینظمی، ساختاری میسازد که تمام اجزا معنی مییابند. این بدیهی است که جایگاه هنر در میان آدمی معنی مییابد. آنچه به واژه مینامیم در ذهن ما جاری است و تا ابد میماند. این ساختار آنچنان پیوسته است که حتی بین شاخههایش ارتباطی است. آنکه شاعر مینامیم، نقاشی ماهر نیز هست، و آنکه موسیقیدان، عکاسی ماهر. ماهیتْ انتزاعی است و هرآنچه از انتزاعی بیتکلّف بیاید، هنر است. همانطور که ونگوک به تئو مینویسد: “دارم دنیا را با چشمان ژاپنی میبینم …”، و تأثیری که هوکوسای، نقاش ژاپنی، بر غرب میگذارد و حتی هزاران شعری که به تأثر از حافظ و خیام میسرودند، شاعری «اهل کاشان» که «گهگاه قفسی میسازد با رنگ …»؛ این ارتباط حاکی از رهایی است؛ رهایی از تعلقات و بندها که جان آدمی را به بند می کشانند.
و حال که از جایگاه هنر در میان اقشار جامعه سخن به میان آمد، چندی بر این بودند نظامی سر و شکل دهند که بتواند همۀ این طیفها را انسجامی دهد تا آیندگان به روش آکادمیک به تحصیل شاخۀ مورد علاقۀ خود بنشینند. حال آنکه
نمیدانستند این ذوق که از قبل نیز بوده و شاهکارهایی پدید آورده، در ساختار مقدّس خودِ «هنر» جای داشتهاست. آنچه خلق میکند، خود نیز، از زیر و بم آن آگاه است و حتی چه بسا هنرمندانی که در زمانۀ شکلگیری «هنر آکادمیک» خود را در حاشیۀ آن بزرگ ساختند و آثارشان جزء دستۀ خاصی نیست. این ماهیت قابل به بند کشیدن نبوده و نیست. آنچه از دل برون آید، در جایگاه منطق نگنجد.
پس از این مقدمۀ کوتاه، به موضوع اصلی خودمان می رسیم؛ «رهسپاران»، عدهای نقاشِ اهل روسیه که در آکادمی علوم تحصیل میکردند و هنرشان در نهایت متعلّق به دربار بود. در سال ۱۸۶۳، یعنی دو سال بعد از دستور آزادی سرواژها توسط الکساندر دوم، این چهارده دانشجوی باذوق تصمیم به گسستن این ساختارهای دستوپاگیر
می گیرند و با این تفکر که هنر نباید در بند و برای عدۀ خاصی باشد، شورشی راه میاندازند که تا کنون به «انجمن برادران رهسپار» یا همان «پِرِدویژنیکی» (Peredvizhniki) معروف است. از مشهورترین این هنرمندان «کُنستانتین ساویتسکی»، «الکساندر کیسِلیوف»، «واسیلی سوریکوف»، «ولادیمیر و نیکولای ماکوفسکی»، «ایوان شیشکین»، «ایلیا رپین» و «نیکولای یاروشنکو» بودند. این اعتراض نه تنها در این ساختار بروز پیدا کرد، بلکه در ساختار اجتماعی و سیاسی نیز دکابریستها در سال ۱۸۲۵ دست به اعتراض زده بودند.
در مانیفست «پردویژنیک»ها تنها چیزی که پررنگ است «هنر برای مردم» است. همین هنر برای مردم و هنر در کوچه و خیابان و روستاهای بکر این سرزمین پهناور، یعنی بال و پر دادن به پرندهای که آزادانه در تخیلات آدمی پرواز
میکند و از خود آشیانهای (ساختاری) میسازد و بر تخمهایی مینشیند که میراث هنر این سرزمیناند. آنان بوم و رنگ بر دوش در سرزمین مادریشان به پرواز در میآیند و شاهکارهایی میسازند که همچنان به چشمان انسانهای مدرن خوش میآید.
از آثار این هنرمندانی که خود را به ره سپردند میتوان به «پرترۀ داستایفسکی» از واسیلی پِروف، مناظر بی نظیر ساوراوف و شیشکین و همچنین «کرجیکِشان ولگا» از ایلیا رِپین اشاره کرد. خالی از لطف نیست که درنگی بر آثار شیشکین، هنرمندی با «دستان مقدس»، داشته باشیم. با دیدن مناظر شگفتانگیز او مرز میان تخیل و واقعیت کمرنگ میشود. جزئیات آنچنان واقعی هستند که گویا نقاش دوربینی بهدست به عکاسی نشسته، حال آنکه ساعتها در تلاش برای رسم آنچه هست بودهاست.
این انجمن تا سال ۱۹۲۳ دست به آفرینش آثاری زد که امروزه در بسیاری از موزههای سراسر دنیا نگهداری میشوند.