سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی: یک مرور تاریخی
رابرت فن فورن
ترجمه: سپهر مقصودی
استفاده از روانپزشکی برای اهداف سیاسی از جمله سوژههای اصلیِ بحث در جامعهی روانپزشکی جهان در نیمهی دوم قرن بیستم بوده است. این سوژه در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ به سبب سؤاستفادهی سیستماتیک سیاسی از روانپزشکی در اتحاد جماهیر شوروی برجسته شد، جایی که تقریباً یک سوم از زندانیان سیاسی در بیمارستانهای روانی دوران حبس خود را میگذراندند. این موضوع شکاف بزرگی در میان انجمن جهانی روانپزشکی را رقم زد، انجمنی که شوروی در سال ۱۹۸۳ اجباراً آن را ترک کرد. آنها بهطور مشروط در سال ۱۹۸۹ بازگشتند. سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی همچنین در سایر کشورهای سوسیالیستی و در مقیاس سیستماتیک، در رومانی اتفاق افتاد، و در دههی اول قرن بیست و یکم، مشخص شد که سؤاستفادهی سیستماتیک سیاسی از روانپزشکی در جمهوری خلق چین نیز در حال وقوع است. این مقاله به پیشینهی تاریخی این سؤاستفادهها میپردازد و نتیجه میگیرد که این سوژه تأثیر عمدهای بر توسعهی مفاهیم مربوط به اخلاق پزشکی و مسئولیت حرفهای پزشکان داشته است.
سازمانهای حقوق بشر و سلامت روان، دائماً گزارشهایی در مورد سؤاستفاده از روانپزشکی برای اهداف سیاسی دریافت میکند. این واقعیت که گزارشهای مذکور از طیف گستردهای از کشورها ارائه میشوند، نشان میدهد که تنش مداوم بین سیاست و روانپزشکی وجود دارد و فرصت استفاده از روانپزشکی به عنوان وسیلهای برای سرکوب مخالفان یا حل منازعات، نه تنها برای رژیمهای دیکتاتوری، بلکه در جوامع دموکراتیک نیز تثبیت و شایع شده است.
بر اساس یک مقالهی پوزیشنال از سوی «ابتکار جهانی در زمینه روانپزشکی» (Global Initiative on Psychoatry – GIP)، «سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی، به سؤاستفاده از تشخیص، درمان و بازداشت روانپزشکی به هدف منع حقوق بشرِ اولیهی افراد و گروههای خاص در یک جامعهی معین اطلاق میشود.» این رویه در کشورهایی که توسط رژیمهای توتالیتر اداره میشوند، مشترک است، اما به آنها منحصر نمیشود. در این رژیمها، نقض حقوق بشر کسانی که از نظر سیاسی مخالف دولت هستند، اغلب تحت پوشش درمان روانپزشکی پنهان میشود. در جوامع دموکراتیک، «سوتزنان» به وسیلهی اقدامات غیرقانونی مخفیانه توسط شرکتهای بزرگ، مورد سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی قرار گرفتهاند.
از لحاظ تاریخی، استفاده از روانپزشکی به عنوان ابزاری برای سرکوب، از جمله موضوعات محبوب و خاص رژیمهای سوسیالیستی بوده. توضیحی را میتوان در این واقعیت یافت که ایدئولوژی سوسیالیستی بر استقرار جامعهی ایدهآل متمرکز است، جایی که همه برابر و شاد خواهند بود، و بنابراین، مخالفان باید دیوانه باشند. در واقع، به نظر میرسید که بخش دوم قویترین تأثیر را داشته است، زیرا حتی در اتحاد جماهیر شوروی دههی ۷۰، که بسیاری خوشحال نبودند و جامعه از ایدهآل فاصله داشت، بسیاری از روانپزشکان هنوز معتقد بودند کسانی که به مبارزه علیه رژیم روی میآورند، باید دیوانه باشند.
سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی در اتحاد جماهیر شوروی از این مفهوم سرچشمه میگیرد که افرادی که مخالف رژیم شوروی بودند، بیمار روانی به حساب میآمدند، زیرا هیچ توضیح منطقی دیگری وجود نداشت که چرا باید با بهترین سیستم اجتماعی-سیاسی در جهان مخالفت کرد. تشخیص «اسکیزوفرنی تنبل» (sluggish schizophrenia)، مفهومی قدیمی که توسط دانشکدهی روانپزشکی مسکو و بهویژه، توسط رهبر آن، پروفسور آندری اِسنِژنِفسکی (Andrei Snezhnevsky) توسعه داده شد، چارچوب بسیار مفیدی برای توضیح این رفتار ارائه کرد. طبق نظریات اسنژنفسکی و همکارانش، اسکیزوفرنی بسیار بیشتر از آنچه قبلا تصور میشد، شایع بود، زیرا این بیماری میتوانست با علائم نسبتاً خفیفی وجود داشته باشد و بعدتر پیشرفت کند. در نتیجه، در مطالعهی آزمایشی سازمان بهداشت جهانی در مورد اسکیزوفرنی که در سال ۱۹۷۳ گزارش شد، اسکیزوفرنی در مسکو از سایر کشورها بسیار بیشتر تشخیص داده شده بود و بهویژه، اسکیزوفرنی تنبل دامنهی بیماری را گستردهتر کرده بود، زیرا طبق گفتهی اسنژنفسکی و همکارانش، بیماران با این تشخیص قادر بودند که تقریباً بهطور طبیعی و در مفهوم اجتماعی عملکرد داشته باشند. علائم آنها میتواند شبیه علائم روانرنجوری (neurosis) باشد، یا میتوانند کیفیت پارانوئیدی (paranoid quality) به خود بگیرند. بیمار مبتلا به علائم پارانوئید، تا حدودی بینش خود را در مورد وضعیتش حفظ میکند، اما اهمیتش را بیش از حد ارزیابی کرده و ممکن است ایدههای بزرگی نظیر اصلاح جامعه را به نمایش بگذارد. بنابراین، علائم اسکیزوفرنی تنبل میتوانند «توهمات اصلاحی» (reform delusions)، «مبارزه برای حقیقت» (struggle for the truth) و «استقامت» (perseverance) باشند. در حالی که اکثر کارشناسان موافقند که گروه اصلی روانپزشکان که این مفهوم را به دستور حزب و سرویس مخفی شوروی یعنی کا.گ.ب (KGB) انجام دادند، به خوبی میدانستند که در اصل چه میکنند. برای بسیاری از روانپزشکان اتحاد جماهیر شوروی، این توضیح بسیار منطقی به نظر میرسید، زیرا نمیتوانستند برای خود توضیح دهند که چرا کسی حاضر است شغل، خانواده و خوشبختیاش را بهخاطر ایده یا اعتقاد راسخی که بسیار متفاوت از آن چیزی است که اکثر مردم باور کردهاند، یا مجبور به باور شدهاند، رها کند. به نوعی، این مفهوم نیز بسیار مورد استقبال قرار گرفت، زیرا نیاز به طرح سؤالات دشوار برای خود و رفتار خود را رد میکرد، زیرا سوالات دشوار میتوانند به نتیجهگیریهای دشوار منجر شوند که به نوبه خود، ممکن است مشکلاتی را با مقامات برای خود روانپزشک ایجاد کنند.

از مجموعهی «شرم» اثر پِنی سیوپیس (Penny Sipois)
بر اساس اطلاعات موجود، میتوان با اطمینان نتیجه گرفت که هزاران مخالف به دلایل سیاسی در بیمارستانها بستری شده اند. آرشیو انجمن بین المللی سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی (International Association on the Political Use of Psychiatry) حاوی بیش از ۱۰۰۰ نفر از قربانیانی بود که از طریق جنبش مخالف به غرب رسیده بود. ما اطلاعات مختلفی از آنها در اختیار داشتیم از جمله: نام، تاریخ تولد، نوع جرم و محل بستری. با این حال، این تعداد «منطقهی خاکستری» (grey zone) وسیع را مستثنی کرد، این منطقهی خاکستری شامل افرادی بود که معمولاً به دلیل شکایت از مقامات پایینتر، درگیری با مقامات محلی، و یا رفتار غیرمتعارف برای مدت زمان کوتاهتری در بیمارستان بستری میشدند. با این حال تخمین زده میشود که این گروه بسیار بزرگتر بوده و همچنین، اسامی آنها برای جنبش مخالف شناخته نشده و بنابراین در غرب نیز ثبت نشده بودند. بیوگرافیای که توسط انجمن بین المللی سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی در سال ۱۹۹۰ منتشر شد، فهرستی از ۳۴۰ قربانی سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی و همچنین بیش از ۲۵۰ روانپزشک درگیر در این اعمال را ذکر کرد. یک کمیسیون تحقیقی از روانپزشکان مسکو، که سوابق ۵ بیمارستان روانپزشکی زندان در روسیه را از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۵ مورد تحقیق قرار دادند، اعلام کردند که تنها حدود ۲۰۰۰ مورد در این بیمارستانها یافت شده است.
همانطور که پیشتر اشاره شد، بسیاری از این روانپزشکان احتمالاً از این که دست به رفتارهای غیراخلاقی میزنند و بخشی از یک دستگاه سرکوبگر دولتی بودند، بیاطلاع بودند. به عنوان مثال، آدا کوروتِنکو (Ada Korotenko)، روانپزشک اوکراینی، در اواسط دههی ۱۹۹۰، زمانی که در یک پژوهش اوکراینی در مورد منشاء سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی شرکت کرد، که شامل مطالعه ۶۰ قربانی سابق بر اساس تشخیصهای اولیه شوروی بود، متوجه شد که همکاران سابق او در سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی شرکت داشتهاند. او نه تنها نام همکاران سابقش، بلکه حتی برخی از دوستانش را پیدا کرد. او در حین مصاحبه با قربانیان پیشین و مقایسهی وضعیت روحی آنها با تشخیصهای اولیه، نه تنها متوجه شد که آنها به دلایل غیرپزشکی در بیمارستان بستری شده بودند، بلکه این امکان وجود داشت که تشخیصهای اولیه را در واقع خودش نوشته باشد.
اتحاد جماهیر شوروی قطعاً تنها کشوری نیست که در آن این سؤاستفادهها اتفاق افتاده است. در طول دهههای گذشته، ما شاهد اسناد بسیاری در مورد کشورهای دیگر بودهایم. یکی از کشورهایی که به نظر میرسید سؤاستفادهی سیستماتیک از روانپزشکی در آن رخ داده است، رومانی بود. در سال ۱۹۹۷، انجمن بینالمللی سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی، کمیتهی تحقیقاتی خود را برای تحقیق در مورد آنچه که واقعاً اتفاق افتاده سازماندهی کرد و به این نتیجه رسید که چند صد نفر قربانی سؤاستفادهی سیاسی سیستماتیک شدهاند. این افراد با اتوبوس به بیمارستانهای روانی رفته و پس از پایانِ جشن، آزاد شدند.
ما همچنین در دههی ۱۹۸۰، اطلاعاتی دربارهی افراد در چکسلواکی، مجارستان و بلغارستان دریافت کردیم، اما همهی این موارد تجربیات فردی بودند و هیچ مدرکی دال بر وجود سؤاستفادهی سیستماتیک وجود نداشت. همچنین اطلاعات مربوط به سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی در یوگسلاوی، که در دههی ۱۹۸۰ دریافت شد، قطعی نبود. تحقیقی گسترده در مورد وضعیت آلمان شرقی به این نتیجه رسید که هیچ سؤاستفادهی سیاسیای از روانپزشکی وجود نداشته، اگرچه در این کشور سوسیالیستی، به نظر میرسید که سیاست و روانپزشکی بسیار نزدیک به هم آمیخته شدهاند. بعدها اطلاعاتی در مورد سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی در کوبا نیز منتشر شد، که البته عمر کوتاهی داشت. در دههی ۱۹۹۰، سازمان جانشین انجمن بینالمللی سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی، درگیر یک پروندهی سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی در هلند بود که در جریان آن، وزارت دفاع سعی کرده بود با جعل چندین تشخیص روانپزشکی، یک مددکار اجتماعی را ساکت کند. حل و فصل این پرونده سالها طول کشید و اگرچه ملکهی هلند به قربانی غرامت پرداخت و حتی به او عنوان شوالیه را اعطا کرد، اما این پرونده هنوز به طور کامل حل نشده است، زیرا وزارتخانه از دور انداختن پروندههای پزشکی او خودداری میکند و همچنان وی را به عنوان یک بیمار روانی قلمداد میکند.
و سرانجام، از آغاز قرن حاضر، موضوع سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی در جمهوری خلق چین دوباره در دستور کار قرار گرفت و بحثهای مکرری را در جامعهی جهانی روانپزشکی ایجاد کرد. به نظر میرسد که سوء استفادهها در آنجا حتی از اتحاد جماهیر شوروی در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ گستردهتر است و شامل حبس پیروان جنبش فالون گونگ (Falun Gong movement)، فعالان اتحادیههای کارگری، فعالان حقوق بشر و دادخواهان و افرادی است که از بیعدالتیِ مقامات محلی شکایت میکنند.
در طول سالهای فعالیتمان، مرتباً درخواستهایی برای رسیدگی به موقعیتهای سوءاستفادهکننده از روانپزشکی از کشورهایی مانند آفریقای جنوبی، شیلی و آرژانتین به ما میرسید. اما براساس تحقیقات، به این نتیجه رسیدیم که در این موارد نمیتوان از سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی صحبت کرد. در مورد آفریقای جنوبی، سؤاستفادههای شدید نتیجهی سیاست آپارتاید بود که منجر به شرایط بسیار متفاوتی در خدمات بهداشت روان برای طبقهی حاکم سفیدپوست و اکثریت سیاهپوست شده بود. ادعاهایی مبنی بر اینکه روانپزشکی به عنوان ابزاری برای سرکوب سیاسی یا مذهبی مورد سؤاستفاده قرار گرفته است، هرگز تأیید نشدند. در آمریکای جنوبی، این آزار به خود روانپزشکان مربوط میشود، و نه روانپزشکی، زیرا از روانپزشکان برای تعیین اینکه کدام اشکال شکنجه مؤثرتر است، استفاده میشد و اگرچه این آزارها نقض آشکار و جدی سوگند بقراط بود، اما نمیتوان آنها را به عنوان سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی طبقهبندی کرد.
مسلماً کسانی که در مبارزه با سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی دخیل بودند، هرگز در مورد اینکه مرزهای دقیق بین سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی و سؤاستفادهی عمومیتر از روانپزشکی در عمل وجود دارد، به اجماع کامل نرسیدند. تعریف سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی همانطور که در بالاتر بیان شده است، نزدیکترین تعریفی است که ما به اجماع نتیجه گرفتیم. در طول سالها، بسیاری از مواردِ فردی به طور گسترده مورد بحث قرار گرفتند و مشخص شد که آیا باید آن را یکی از سؤاستفادههای سیاسی از روانپزشکی دانست یا خیر. این موضوع به ویژه مورد بحث قرار میگیرد، زیرا موارد اخیر اغلب پیچیدهتر بوده و دخالتِ کمتر آشکار دولت را در بر دارند.
این سوال باقی میماند که آیا سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی رو به زوال است یا همچنان مانند گذشته به طور گسترده مورد استفاده قرار میگیرد. از یک سو، به نظر میرسد که تعداد کشورهایی که دارای سیستم سؤاستفادهی سیاسی از روانپزشکی هستند، پس از فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. تنها کشوری که گویا هنوز از روانپزشکی برای مقاصد سیاسی به صورت سیستماتیک سؤاستفاده میکند، جمهوری خلق چین است و علیرغم انتقادهای بینالمللی، به نظر میرسد که این امر همچنان ادامه دارد. از سوی دیگر، گزارشهایی همچنان به دست ما میرسند، از جمله گزارشهایی از روسیه که در آن اوضاع سیاسیِ رو به وخامت، فضایی را ایجاد کرده که مقامات محلی احساس میکنند که میتوانند دوباره از روانپزشکی به عنوان ابزاری برای ارعاب و وحشت استفاده کنند.
با نگاهی به گذشته، موضوع سؤاستفادهی سیاسی شوروی از روانپزشکی تأثیری ماندگار بر روانپزشکی جهان و همچنین انجمن جهانی روانپزشکی داشته است. مثبتترین ثمرهاش این است که سوژهی مذکور بحثهایی در مورد اخلاق پزشکی و مسئولیتهای حرفهای پزشکان (و همچنین روانپزشکان) را آغاز کرد که منجر به بیانیهی هاوایی و نسخههای بهروزشدهی بعدیاش شد. همچنین، بسیاری از انجمنهای روانپزشکی ملی قوانینی مشابه را تصویب کردند، اگرچه که پایبندی آنها به این قوانین اغلب یک امر تشریفاتی بود و در عمل، تحریمهایی در صورت نقض این قانون برای تخطیگران وجود نداشت.

از مجموعهی «شرم» اثر پنی سیوپیس (Penny Siopis)
این متن ترجمهای از مقالهی «Political Abuse of Psychiatry: An Historical Overview» به قلم Robert van Voren بود که در سایت PubMed منتشر شده است.