نظریه اجتماعی

جلسه‌ی کوتاه

«جلسه‌ی کوتاه» علیه جریان اصلی روان‌درمانی
اُون هیویتسن
مترجم: سپهر مقصودی

مسئله‌ای که این مقاله می‌خواهد به آن بپردازد بسیار ساده است: منطق جلسات کوتاهی که در روانکاوی لکانی انجام می‌شود چیست؟ یا به بیان صریح‌تر، چرا کسی برای جلسه‌ی روانکاوی‌ای هزینه می‌کند که نمی‌داند چه مقدار از زمان تحلیلگر را قرار است بگیرد؟
در‌حالی‌که چنین صراحتی به‌وضوح راهی بسیار آسان برای طرح سؤالی بوده که مستلزم مشکلات پیچیده است، در عمل، انکار آنچه در محافل لکانی به‌عنوان «جلسه با زمان متغیر»۱variable-length session شناخته می‌شود، که در واقع تقریباً در همه موارد یک جلسه کوتاه است، پوچ خواهد بود. تقریباً یک جلسه‌ی روانکاوی با تحلیلگر لکانی بیشتر از ۵۰ دقیقه طول نمی‌کشد. در اکثریت قریب به اتفاق موارد، جلسه به مراتب کوتاه‌تر است.
اگر در پرداخت به این پرسش، این واقعیت را به‌عنوان سرنخ خود در نظر بگیریم که به اصطلاح «قاعده‌ی اساسی»۲fundamental rule روانکاوی حکم می‌کند که تحلیل‌شونده۳analysand(یعنی کسی در جلسه‌ی درمان به عنوان مراجع یا بیمار حضور می‌یابد) می‌تواند هر چیزی را که دوست دارد، وارد کند و در واقع موظف است تداعی‌ها را در طول جلسه، صرف نظر از محتوا، ادا کند، به نظر می‌رسد هیچ دلیلی وجود ندارد که یک جلسه مدت زمان خاصی داشته باشد. به هر حال، همانطور که فروید در مقالات فراروانشناختی۴metapsychological به ما می‌گوید، ناخودآگاه خود هیچ حسی از زمان ندارد. (۱) بنابراین اولین نکته باید این باشد که برای جلسه‌ی استاندارد ۵۰ دقیقه‌ای نیز مانند جلسه‌ی کوتاه لکانی توجیه کمی وجود دارد.
بنابراین آیا این به پنداره‌۵whimی تحلیلگر بستگی دارد که جلسه در چه مقطعی خاتمه می‌یابد؟
منطق خاتمه‌ی یک جلسه، به تعبیر لکانی، از این باور لکان ناشی می‌شود که کار روانکاوی عمدتاً بین جلسات روانکاوی انجام می‌شود. با اتمام جلسه با بیان یک سؤال مهم یا مواجهه با یک تناقض، یک امر غیرممکن یا یک معضل غیرقابل‌حل توسط تحلیل‌شونده، ظاهراً زمان بین جلسات به عنوان «زمانی برای درک»۶time for comprehending استفاده می‌شود، (۲) زمانی که مطالب مطرح‌شده در جلسه، می‌توانند توسط خود تحلیل‌شونده توسعه داده شده، روی آنها کار شده و دوباره سازماندهی شوند. این نه تنها بر طول یک جلسه‌ی تحلیلی خاص، بلکه بر کلیت خود تحلیل تأثیرگذار است.

تصویر مربوط به یکی از کنفرانس‌های ژاک لکان

همانطور که اشنایدرمَن خاطرنشان می‌کند، «لکان از درمانگرانی انتقاد می‌کرد که سعی داشتند یک سؤال را در هر جلسه درمان مطرح کرده، تا تلاش کنند آن را حل کرده تا به سراغ سؤال بعدی بروند.» (۳) هدف یک جلسه‌ی تحلیلی دستیابی به یک «بستن» یا حل مشکل خاصی نیست. فروید در اوایل سال ۱۸۹۶ اشاره می‌کند که آنچه نظریه‌ی ذهن او را منحصربه‌فرد می‌کند، این واقعیت است که بازنمایی‌ها، ثبت‌ها یا دال‌های مختلف طبقه‌بندی شده‌اند، که هر یک در سطوح توپوگرافی متفاوتی در دستگاه روانی قرار گرفته‌اند. همانطور که او برای فلیس می‌نویسد: «من روی این فرض کار می‌کنم که مکانیسم روانی ما با فرآیند طبقه‌بندی به وجود آمده است: مطالب موجود در قالب ردیابی‌های حافظه گاه به گاه در معرض تنظیم مجدد مطابق با شرایط جدید به منظور رونویسی مجدد اقدام می‌کنند. بنابراین، آنچه اساساً در مورد نظریه من جدید است، این نظریه است که حافظه نه یک بار بلکه چندین بار وجود دارد، و آن به وسیله انواع مختلف نشانه‌ها آشکار می‌شود.» (۴)
بنابراین اگر به روان به این صورت نگاه کنیم، باید به این نتیجه برسیم که هر روانکاوی شامل فرآیند پیچیده‌ای از گشودن چندین رشته تداعی و زیر سؤال بردن ایده‌هایی که به نظر می‌رسد پیوند تداعی ثابتی در ذهن تحلیل‌شونده دارند، هر چقدر هم که مطلق باشند. نتیجه‌گیری دیگر این است که سلب مسئولیت بزرگی باید به روان‌درمانی روانکاوانه ضمیمه شود: کسانی که به دنبال کاهش سریع علائم۷symptoms هستند، هیچ راه‌حل سریعی از روانکاوی پیدا نمی‌کنند.
اعتراف سنگین فروید در مقاله‌ی خود «تحلیل پایان‌پذیر و پایان‌ناپذیر» این است که هیچ راهی برای سرعت‌بخشی در تحلیل وجود ندارد. در واقع، فرایند روانکاوی با بسیاری از اشکال روان‌درمانی و مربی‌گری زندگی۸life coaching که سعی در رسیدگی و حل مشکلات از جلسه‌ای به جلسه دیگر دارند، مخالف است. روانکاوی در واقع دقیقاً برعکس آن است: باز کردن مشکلات. یکی از قابل‌توجه‌ترین چیزهایی که فروید در ارائه خود از مورد مرد موشی۹Rat Man به آن اشاره می‌کند این است که همانطور که در صحبت در مورد علائم خود اعتماد به نفس پیدا کرد، خود علائم نیز اعتماد به نفس پیدا کردند و در زندگی او پرسروصداتر و آشکاراتر شدند. این چالشی برای ایده‌ی رایج است اما ساده انگارانه است که کارآمدی تحلیلی بر این اصل استوار باشد که «حرف زدن کمک می‌کند». با این حال، این به معنای بدتر کردن اوضاع برای تحلیل‌شونده قبل از بهبود آن‌ها نیست. بدون پرداخت به پدیده‌های روانی مختلفی که فروید فکر می‌کرد ممکن است این اثر را ایجاد کند، به سادگی می‌توان گفت که این یک اثرِ ضروریِ پرسش یا بازجویی خودِ مسئله است.
پس می‌توانیم ببینیم که تحلیل شامل تمام مدت زمانی است که شخص در حال تحلیل است، و همچنین خود جلسات و هم زمان بین آنها؛ به جای مجموعه‌ای از جلسات فردی که در آن چیزها مطرح می‌شوند، تجزیه و تحلیل می‌شوند و سپس حل می‌شوند. اما اگر توجه خود را از طول روانکاوی (که اغلب با سال اندازه گیری می‌شود) به مدت زمانی که به هر جلسه تحلیلی داده می‌شود معطوف کنیم (که اغلب با دقیقه اندازه‌گیری می‌شود)، می توانیم بگوییم که آنچه در مورد جلسات کوتاه یا متغیر لکانی متمایز است، طول جلسه است که با ظلم ساعت می‌شکند. این ظلمی است که هم تحلیلگران و هم تحلیل‌شوندگان را و به همان اندازه کسانی را که در تحلیل نیستند، مقهور می‌کند. ساعت معیار پیش فرض ما برای زمان و پیشرفت است. ما از ساعت برای تعیین اینکه آیا یک کار تکمیل شده یا خیر استفاده می‌کنیم. بنابراین وقتی در مورد مقدار زمان صرف شده تحلیل صحبت می‌کنیم، تقریباً طبیعی است که انتظار داشته باشیم که با پیشرفت تحلیل مطابقت داشته باشد. هر چه زمان بیشتری را به تحلیل اختصاص دهیم، باید پیشرفت بیشتری داشته باشیم. آیا این روش درستی برای نگاه کردن به مسائل در سطح جلسات فردی است؟ اگر کار روانکاوی بین جلسات به همان اندازه و نه بیشتر از آنچه در آن‌ها انجام می‌شود، انجام شود، زمان جلسه بیشتر با آنچه در خود جلسه گفته می‌شود تعیین می‌شود تا آنچه ساعت می‌گوید. سؤال برای تحلیل‌شونده از «ساعت چند است؟» یا «چقدر وقت دارم؟» به «چرا تحلیلگر من را در آن لحظه خاص متوقف کرد؟» تغییر می‌کند. قصد تحلیلگر این است که تحلیل‌شونده از خود بپرسد که در آنچه گفته شد، چه چیزی شنیده شد که تحلیلگر جلسه را در آن نقطه خاص به پایان رساند.
لکان علاقه زیادی به پایان دادن ناگهانی جلسات برای ایجاد این اثرِ پرسشگر داشت. در واقع، این شاید توجیه اصلی برای «جلسه کوتاه» باشد که یک اثر تحلیلی چشمگیر ایجاد می‌کند که دستیابی به آن از راه‌های دیگر دشوار است. توجه به این نکته مهم است که این با ارائه تفسیری به معنای «این بدان معناست» یکسان نیست. اگر تحلیلگر جلسه را با گفتن منظورش به فرد پایان دهد، این می‌تواند به معنای «بستن» معنایی که تحلیل‌شونده به مطالب مطرح شده نسبت می دهد، داشته باشد. در واقع، مواد جلسه را خیلی منظم به یک بسته‌ی پنجاه دقیقه‌ای قابل هضم تبدیل می‌کند و می‌بندد. اثر نامطلوب آن این است که جریان تداعی که باید در بین جلسات روی آن کار می‌شد، خشک می‌شود و تحت فرآیند پرسشگری قرار نمی‌گیرد که پیوندهای طبقه‌بندی‌شده‌ی ایده‌هایی را که فروید در نامه‌اش به فلیس در بالا به آن اشاره کرده بود، وارد بازی ‌کند. کاری که لکان در استفاده از جلسه کوتاه یا با طول متغیر انجام می‌داد این بود که تحلیل‌شونده را وادار کند تا معنای جدیدی را از زبان خودش بشنود.
بیایید یک حکایت خوب از جلسه درمان واقعی لکان برای نشان دادن این موضوع بشنویم، داستانی که اتفاقاً از یک جلسه بسیار کوتاه است. با ورود به جلسه، تحلیل‌شونده تندیس گران‌قیمتی را به لکان هدیه می‌دهد. لکان هدیه را می‌گیرد، پول جلسه را طلب می‌کند و تحلیل‌شونده را به بیرون هدایت می‌کند. (۵)

«بی‌نام» اثر مارک روثکو

درحالی‌که ما جزئیات این پرونده را نمی‌دانیم، هدف لکان از پایان دادن به جلسه قبل از شروع آن به وضوح این بود که تحلیلگر را در مورد هدیه یک تندیس و اینکه چرا انتخاب کرده بود آن را به لکان بدهد، فکر کند. شاید تندیس همان مرد کوچکی بود که تحلیل‌شونده سعی کرد لکان را به آن تبدیل کند؟ چه کسی می‌داند؟ اما آنچه در این داستان می‌بینیم این است که لکان از فرصت استفاده می‌کند تا حرکت تحلیلی‌اش را انجام دهد، نه اینکه خود را در معرض ظلم ساعت قرار دهد و پنجاه دقیقه منتظر بماند تا جلسه را جمع‌بندی کند و تفسیری آماده به بیمارش بدهد که بعد تحلیلگر بتواند به خود بگوید که با توجه به پولی که دادم، می‌ارزید.
این مثال کوتاه ممکن است افرادی را که انتظار دارند «آنچه را برای آن پول می‌پردازند» تا در یک جلسه تحلیل دریافت کنند، وحشت‌زده کند. همان‌طور که استوارت اشنایدرمن، تحلیلگر سابق لکانی و شاگرد مکتب لکان، اشاره می‌کند، کار لکان در چنین جلسات بسیار کوتاهی از سوی پیروانش بی‌سؤال نماند: «جلسه‌ی کوتاه لکان تکنیکی بود که بیشتر توسط کسانی که در مورد آن می‌دانستند به چالش کشیده شد. لکان دیگران را تشویق نمی‌کرد که دقیقاً از همان تکنیک پیروی کنند، و تعداد کمی از تحلیلگران پاریسی، حتی لکانی‌ها، جلساتی به کوتاهی او داشتند. اصول مربوط به جلسات کوتاه مدت در جلسات طولانی‌تر نیز قابل استفاده است. این بدان معناست که مرتبط‌ترین تداعی‌ها احتمالاً آن‌هایی نیستند که درمیان جلسه تولید می‌شوند، بلکه آن‌هایی هستند که بین جلسات تولید می‌شوند.» (۶)
سخن اشنایدرمن شاهدی است بر این که لکانی‌ها نباید ایده‌ی جلسه‌‌ی کوتاه یا زمان متغیر را عقیده‌ی اصلی تلقی کنند. در واقع می‌توانیم از این موضوع حدس بزنیم که جلسه‌ی کوتاه یا فوق‌کوتاه، ویژگی خاص خود لکان بود. درحالی‌که این موضوع این سؤال را مطرح می‌کند که لکان چه توجیهی برای آن داشت، اما نشان می‌دهد که باید به تحلیلگرانی که کار بالینی لکان را خیلی نزدیک به خود می‌خوانند مشکوک باشیم، یا تحلیلگرانی که شیوه‌های خود را بر اساس داستان‌هایی که غالباً در مورد روش کار لکان جمع‌آوری می‌شوند، الگو قرار می‌دهند.
با فرض اینکه او به سادگی حریص ثروت به دست آورده توسط کار تحلیلی خود نبود، (او در زمان مرگش مردی فوق‌العاده ثروتمند بود!) و همچنین از تحلیل برای ایجاد مکتب بزرگ‌تری از مریدان یا چاپلوسان استفاده نمی‌کرد (باز هم، بحثی که نباید بی‌جا رد شود)، می‌توانیم بپرسیم چه چیزی باعث شده است که لکان از زمان به این شکل خاص در جلسه استفاده کند.
حکایتی در مورد لکان جوان که توسط ژان آلوش نقل شده است، ممکن است سرنخی ارائه دهد. در سال ۱۹۳۲ لکان در حال دفاع از پایان‌نامه‌ی روانپزشکی خود است. او در پایان می‌گوید: «در مجموع، آقا، ما نمی‌توانیم فراموش کنیم که جنون یک پدیده فکری است»، در این هنگام ممتحن حرف او را قطع ‌می‌کند. (۷) هنگامی‌که لکان با ارائه‌ی خود به کنفرانس مارین‌باد۱۰Marienbad conference در سال ۱۹۳۶ وارد صحنه‌ی روانکاوی می‌شود، پس از تنها ۱۰ دقیقه، دوباره توسط ارنست جونز صحبتش قطع می‌شود. همان شب، به گفته آلوش (۸)، لکان به اتاق هتل خود باز می‌گردد و مقاله‌اش «فراتر از اصل واقعیت»۱۱Beyond the ‘Reality Principle را می‌نویسد، اما آن را ناتمام می‌گذارد. سپس، برخلاف توصیه‌ی تحلیلگران برجسته‌ای که در آنجا حضور داشتند، زودتر از کنفرانس خارج می‌شود تا المپیک نازی‌ها را که در آن زمان در برلین برگزار می‌شد، تماشا کند.
آیا این نمونه‌های متعدد گفتار قطع شده سرنخی به دست ما می‌دهد که چرا لکان جلسه‌ای با زمان متغیر را معرفی کرد، جلساتی که در آن‌ها تحلیل‌شونده دقیقاً همان گفتار منقطع را تجربه می‌کند؟

کلاس درس لکان

منابع:
۱. Sigmund Freud, SE XIV 187
۲. Jacques Lacan, Ecrits, 210
۳. Schneiderman, Jacques Lacan: Death of an Intellectual Hero, p.137
۴. Sigmund Freud, Letter to Willhelm Fliess, 6th December 1896
۵. Jean Allouch, Les Impromptus de Lacan, EPEL, Paris, 1998, p.54
۶. Schneiderman, Jacques Lacan: Death of an Intellectual Hero, p.138
۷. Jacques Lacan, Psychical Causality, Ecrits, 162
۸. Jean Allouch, Les Impromptus de Lacan, EPEL, Paris, 1998, p.224-225

About Author

بازگشت به لیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *