«لاتاری» و سیاستهای لاک
جان پی. ایریش
مترجم: صبا مقیسه
در ۲۶ ژوئن ۱۹۴۸ شرلی جکسون (۱۹۶۵ـ۱۹۱۶) آنچه را که ممکن است در ادبیات آمریکا بدنامترین داستان کوتاه باشد، منتشر کرد.
این داستان که «لاتاری» نام داشت، در نیویورکر به نمایش درآمد و در آن زمان به یکی از بحثبرانگیزترین بخشهای چاپشده تبدیل شد و در نتیجه مجله بیشترین شمارِ نامههای نفرتآمیز و عدم تمدید اشتراک تا آن تاریخ خود را دریافت کرد.
حتی مادر جکسون هم بیزاری خودش را از این داستان با دخترش در میان گذاشت و مدعی شد که نسل جوان بیش از حد غرق خشونت شدهاند.
«داستان دربارۀ یک شهر کوچک خیالی در آمریکاست که مراسمی سالانه بهنام لاتاری برگزار میکند» که هدف آن انتخاب یک قربانی انسانی برای سنگسار، مرگ، اطمینان از رفاه جامعه و رونق مداوم آن است. من بارها از این داستان در کلاسهای مطالعات آمریکایی خود استفاده کردهام ـ معمولاً از آن بهعنوان راهی برای معرفی جامعۀ آمریکایی پس از جنگ جهانی دوم استفاده میکنم ـ اما بهتازگی متوجه شدم که این داستان میتواند برای آموزش جنبههای خاصی از نظریۀ قرارداد اجتماعی لاک نیز استفاده شود. همانطور که در دو رسالۀ دولت او یافت میشود.
جان لاک (۱۷۰۴ـ۱۶۳۲) فیلسوف و پزشک انگلیسی بود و بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین متفکران عصر روشنگری شناخته میشود. درواقع، او در سال ۱۶۸۹ دو اثر کلاسیک را منتشر کرد که هرکدام تأثیر عمیقی بر تاریخ فلسفه گذاشتهاند: مقالهای دربارۀ فهم بشر که فلسفۀ تجربی او را تشریح میکرد و دو رساله دربارۀ حکومت که نظریۀ سیاسی او را مشخص مینمود. کتاب «دو رساله درباره حکومت»، امروزه یکی از متون بنیادی لیبرالیسم سیاسی تلقی میشود. ایدههای او در موضوعاتی مانند قانون طبیعی، تکامل جامعۀ سیاسی، قرارداد اجتماعی، حکومت اکثریت و انحلال دولتها را شرح میدهد. در این مقاله من میخواهم نشان دهم که چگونه میتوان از داستان جکسون برای نشان دادن جنبههایی از نظریۀ قرارداد اجتماعی لاک استفاده کرد.
دولت طبیعی در برابر دولت سیاسی
لاک دو رساله دربارۀ حکومت را با بیان تفاوت بین آنچه که «وضعیت طبیعی» و «دولت سیاسی» مینامد آغاز میکند. تمایز این مفاهیم قبل از لاک بهخوبی تثبیت شده بود و ریشه در سنت سیاسی «قانون طبیعی» داشت. اگرچه برای لاک، کنار هم قرار دادنِ این ایدهها برای پیریزیِ پایههای فلسفۀ سیاسی او، بهویژه برای تثبیت دیدگاه او نسبت به طبیعت انسان، حیاتی بود.
وضعیت طبیعی یا جامعه طبیعی ـ شرایطی که ما قبل از استقرار جامعۀ سیاسی در آن قرار داریم ـ شامل دو شرط اساسی است: آزادی و برابری. هردو اینها برای لاک اصول اساسی بشریت هستند.
او مینویسد: «برای فهمیدن حق قدرت سیاسی و استخراج آن از اصلش، ما باید در نظر بگیریم که همۀ انسانها بهطور طبیعی در چه وضعیتی هستند… وضعیت آزادی کامل برای نظم بخشیدن به اعمال خود، و تصرف داراییها، و اشخاص خود، همانطور که آنها هستند. مناسب بیاندیش… [بدون] وابستگی به ارادۀ هیچ فرد دیگری… [این] یک حالت برابری نیز است، که در آن تمام قدرت و صلاحیت متقابل است؛ هیچکس بیش از دیگری ندارد.» (دو رساله، کتاب دوم، فصل دوم. بند ۴). برای لاک، نکتۀ اصلی این نیست که آیا حالت طبیعی واقعاً وجود داشتهاست یا خیر (اگرچه او معتقد است که وجود داشتهاست). این ایده بیشتر وسیلهای است که به او اجازه میدهد تا در مورد طبیعت انسان مشاهداتی داشته باشد.
برخلاف همکار انگلیسیاش توماس هابز (۱۶۷۹ـ۱۵۸۸)، که وضعیت طبیعی را حالتی میدید که در آن مردم دائماً با یکدیگر در یک زندگی کابوسوار جنگ میکنند که در آن زندگی بهصورت «تنهایی، فقیرانه، زشت، بیرحمانه و کوتاه» است. لاک معتقد بود که وضعیت طبیعی حالتی از همزیستی نسبتاً مسالمتآمیز بین افراد است. این بهشت اتوپیایی نبود که توسط ژان ژاک روسو (۱۷۷۸ـ۱۷۱۲) ترسیم شده بود. اما از آن سو، این جهنم زنده توصیفشده توسط هابز هم نبود. با این حال، این وضعیتی بود که در آن افراد خود را در رقابت با دیگران برای منابع میدیدند. یک پاسخ منطقی به این امر، راهاندازی سیستمی است که در آن تعارضات براساس قوانین و مقرراتِ پذیرفتهشده میانجیگری و حلوفصل شوند. این گذارْ حرکت از «وضعیت طبیعی» به «دولت سیاسی» را تشکیل میدهد.
هدف اولیۀ جامعۀ سیاسی حفظ محیطی امن و رهایی بشر از آسیبهای وضعیت طبیعی است: «بهراحتی اذعان میکنم که دولت مدنی درمان مناسبی برای آسیبهای وضعیت طبیعی است، که قطعاً باید عالی باشد.» (TT, II.II.13).
این گذار برای لاک مفهوم مهمی است، زیرا شالودۀ نظری را فراهم میکند که باقی فلسفۀ سیاسی او بر آن بنا میشود. گذار باید داوطلبانه باشد و به نفع همۀ کسانی که وارد آن میشوند انجام شود، زیرا لاک معتقد است که ما با میل خود توافقی انجام نخواهیم داد که برایمان شرایط بدتری را متصور شود. شرایط سیاسی نیز براساس اصل اکثریت حاکم است: «وقتی تعدادی از مردان با ایجاد یک جامعه یا حکومت موافقت کنند، بدینترتیب در یک ظرف واحد گنجانده میشوند که در آن اکثریت حق دارند برای فعالیت و متقاعد کردن دیگران.» (II.VII.95)
این دگرگونی از طریق ورود افراد به آنچه که لاک و دیگران آن را «قرارداد اجتماعی» مینامیدند، اتفاق میافتد. همانطور که او میگوید، «این کار انجام میشود … [با] توافق برای اتحاد در یک جامعۀ سیاسی، که تمام قراردادی است که بین افرادی که وارد یک منافع مشترک میشوند، یا باید وجود داشته باشد.» (II .VII.99) این قرارداد اجتماعی پایه و اساس مشروعیت قدرت و اقتدار سیاسی در جامعۀ سیاسی است.
قرارداد اجتماعی در «لاتاری»
«لاتاری» داستان جکسون، در یک صبح آفتابی روشن ۲۷ ژوئن شروع میشود، که در سال ۱۹۴۸، سال انتشار آن، یکشنبه بود. جامعۀ کوچک تقریباً سیصد نفری بهوضوح که نمونهای از یک جامعۀ سیاسی لاکی را تشکیل میدهد، همانطور که جکسون خاطرنشان میکند که دارای یک ادارۀ پست و یک بانک است که بهمعنای نهادهای همکاری هماهنگ است که در وضعیت طبیعی وجود ندارند.
بچهها اولین کسانی هستند که در صحنه حضور دارند، چراکه آنها در حال حاضر در تعطیلات تابستانی هستند. بابی مارتین کوچولو اکنون در حال جمعآوری سنگ برای سنگسار پیشبینی شدهاست. هنگامی که بزرگترها میرسند، در حالی که میخندند و لبخند میزنند، با هم تبادل نظر میکنند. هیچ چیز حاکی از آن نیست که اتفاقی شرورانه در شرف وقوع است.
یک سلسله مراتب اساسی از قدرت در جامعه وجود دارد، زیرا آقای سامرز نهتنها لاتاری را سازماندهی میکند، بلکه رقصهای محلی، باشگاه نوجوانان و رویدادهای هالووین را نیز هماهنگ میکند. لاتاری خود یک آیین اجتماعی بسیار ساختاریافته است. برای هر خانواده در جامعه، یک تکه کاغذ در داخل جعبه سیاه چوبی قدیمی وجود دارد که خودش تا آنجایی که هرکسی به یاد میآورد وجود داشتهاست. یک نقطۀ سیاه روی یکی از کاغذهاست. خانوادهای که برگۀ دارای نقطۀ سیاه را بردارد به دور بعدی لاتاری راه مییابد.
جکسون کنار هم قرار گرفتن کهنه و جدید را در مراسم لاتاری بررسی میکند. لاتاری به خودی خود به قدمت جامعه است (همچنین مراسمی است که با سایر جوامع به اشتراک گذاشته میشود)، اما چندین چیز دربارۀ آن وجود دارد که با رشد جامعه تکامل یافتهاست، مانند جایگزینی تراشههای چوب با تکههای کاغذ. خواننده در مورد اینکه چرا جامعه لاتاری را ادامه میدهد، در ابهام نگه داشته میشود؛ از آنجایی که شایعاتی وجود دارد مبنی بر اینکه جوامع دیگر این آیین کهنه را کنار گذاشتهاند.
یکی از شخصیتهای داستان، پیرمرد وارنر، آنچه را که معتقد است دربارۀ این آیین مهم است، توضیح میدهد: اینکه برخی از افراد جامعه معتقدند سنتْ آنها را در وضعیت خوشبختی و کامیابی نگه میدارد.
پیرمرد وارنر صدای سنتگرایان است و این دیدگاه را بیان میکند که لاتاری باید ادامه یابد، زیرا همیشه اتفاق افتادهاست. «انجام کاری که ریشه در سنت یا تاریخ ندارد، فایدهاش چیست؟ ای جماعت احمق دیوانه که به نسل جوان گوش میدهید!، هیچ چیز به اندازۀ کافی برای آنها خوب نیست… چیز بعدی که میفهمید، آنها میخواهند به غارها برگردند.» پیرمن وارنر دلیل دیگری نیز برای ادامۀ لاتاری ارائه میدهد: «بختآزمایی در ژوئن میشه، ذرت زود سنگین میشه.» به این معنی که اگر لاتاری متوقف شود، رونق اقتصادی آنها هم از بین میرود. هیچ توجیه یا توضیح دیگری برای لاتاری در داستان وجود ندارد، اما به نظر میرسد همه مایلاند آن را بهعنوان بخشی از وظیفۀ اجتماعی خود بپذیرند. همچنین پیش از شروع لاتاری دربارۀ اخلاقیبودن یا ناعادلانهبودن این مراسم هیچ بحثی وجود ندارد. به نظر میرسد همۀ شرکتکنندگان کاملاً مایل به مشارکت در آن هستند. درواقع، تنها یک نفر وجود دارد که به نظر میرسد بهشدت به آن معتقد است، پیرمرد وارنر؛ این هفتادوهفتمین لاتاری اوست! اما از آنجایی که به نظر میرسد بیشتر افراد این آیین را پذیرفتهاند، این مراسم ادامه دارد. صحبتهایی وجود دارد، که پیشتر برخی از جوامع از لاتاری دست کشیدهاند.
اما پیرمرد وارنر به مخالفت خود با قبول ایدۀ پایان لاتاری ادامه میدهد. با این حال، افراد جامعه همچنان از آزادی برخوردارند. هر عضوی که شدیداً با لاتاری مخالف باشد میتواند آزادانه آن انجمن را ترک کند و به انجمنی بپیوندد که آن را ممنوع کردهاست. خود لاک معتقد بود که افراد هرگز از آزادی خود دست نمیکشند، حتی زمانی که قرارداد اجتماعی را منعقد میکنند و یک جامعۀ سیاسی تشکیل میدهند؛ با این حال جامعه حق دارد قوانین و مقرراتی را در مورد اعضای آن جامعه اجرا کند، حتی اگر برخی از آنها به آن قوانین اعتراض داشته باشند. قرار نیست همه از همۀ قوانینی که در جامعۀ خود اجرا میشود خوششان بیاید، اما به دلیل ناامنی وضعیت طبیعت، اکثریت مردم با قوانین موافق هستند و خواست آنها باید همیشه حاکم باشد. جامعه با کمال میل هر سال گرد هم میآیند تا مراسم لاتاری را انجام دهند و این اقدام جهانی نمادی از واقعیشدن قرارداد اجتماعی لاکی آنهاست. لاک معتقد بود که تعهدات قرارداد اجتماعی میتواند با موافقت ضمنی آنها با قوانین و مقررات جامعه بر افراد تحمیل شود. بنابراین، هنگامی که من از امکانات دولت سیاسی سود میبرم یا از آن بهرهمند میشوم، بهگفتۀ لاک، با شرایط قرارداد اجتماعی موافقت کردهام. در جامعۀ جکسون، این افراد بهطور فعال (تقریباً مشتاقانه) در لاتاری شرکت میکنند، بنابراین پیامدهای رویداد را میپذیرند. با شرکت آزادانه در این مراسم، آنها بهطور فعال با پیامدهای آن موافقت میکنند.
اصل محافظت از خود
مفهوم مهم دیگر در دو رسالۀ حکومت، مفهوم حفظ نفس بهعنوان یک اصل اخلاقی اساسی است. حفظ خود حتی در حالت طبیعی نیز از عقل نشأت میگیرد و از نظر لاک این ایده بخش اساسی از طبیعت انسان را تشکیل میدهد. او میگوید که دو قانون وجود دارد که تمام انسانها در شرایط طبیعی باید از آنها پیروی کنند: خود را حفظ کنند، و زمانی که موقعیت خودشان در خطر نیست، دیگران را حفظ کنند؛ «هرکس همانطور که موظف است از خود محافظت کند و عمداً موقعیت امنَش را ترک نکند؛ به همین نسبت، هنگامی که امنیت خودش در چالش نیست، باید تا آنجا که میتواند از بقیۀ انسانها هم محافظت کند» (II.II.6). وقتی فرد وارد جامعۀ سیاسی میشود از این اصل دست نمیکشد. مواردی وجود دارد که افراد بهعنوان حقوق خود در وضعیت طبیعی دارا هستند، که پس از ورود به جامعۀ سیاسی از آنها دست میکشند (مثلاً حقّ مجازاتِ کسانی که به آنها ظلم کردهاند)، اما نمیتوان از حفاظت خود دست کشید. هرچند قدرت اجرای آن بهدست جامعه میرسد: «کسی که بر خود و جان خود مسلط است، بر ابزار حفظ آن نیز حق دارد» (II.XV.172).
برندۀ لاتاری
با شروع لاتاری، آقای سامرز قوانین را توضیح میدهد. همۀ نامهای خانوادگی براساس حروف الفبا خوانده میشوند که با آدامز شروع میشود و به زنینی ختم میشود. هنگامی که نام خانوادگی آنها خوانده میشود، هر یک از سران خانه به جعبۀ سیاه نزدیک میشوند و یک تکه کاغذِ تاشده بیرون میآورند و آن را در مشت بستۀ خود پنهان میکنند تا آخرین تکه کاغذ برداشته شود. پس از پایان نقاشی، آقای سامرز از هر یک از سران خانواده میخواهد که برگۀ خود را بالا نگه دارند تا همه بتوانند ببینند که چه کسی دارای برگۀ قرعه با نقطۀ سیاه است. بیل هاچینسون کسی است که برگۀ دارای نقطه را نگه داشتهاست. همسرش تسی شروع به زیر سؤال بردنِ عادلانه بودنِ این مراسم میکند: «شما به او زمان کافی ندادید تا هر کاغذی را که میخواست بردارد. دیدمت. منصفانه نبود!» جمعیت به او میگویند که ساکت باشد و عواقب آن را بپذیر: «با جنبه باش، تسی… همۀ ما از همین شانس استفاده کردیم.» حتی شوهر تسی نیز از رفتار او خجالت میکشد و به او دستور میدهد که ساکت شود.
مرحلۀ بعدی لاتاری اکنون آغاز میشود: آنها برای هر یک از اعضای خانوادۀ هاچینسون یک برگ کاغذ را در جعبۀ سیاه قرار میدهند که یکی از برگهها دارای نقطۀ سیاه است. هاچینسونها یکییکی به جعبه نزدیک میشوند و یک تکه کاغذ بیرون میآورند. هنگامی که همه چیز تمام شد، آنها را به جمعیت نشان میدهد که اکنون نقطه را نگه میدارد. تسی برگۀ خود را میکشد، اما از نشاندادن کاغذ خود به جمعیت خودداری میکند، بنابراین شوهرش آن را برای او باز میکند. تسی برندۀ لاتاری شدهاست! آقای سامرز به جمعیت دستور میدهد تا مراسم را به پایان برسانند. هنگامی که اوباش روی تسی میافتند، سنگهایی را که جمع کرده بودند پرتاب میکنند؛ او به جمعیت التماس می کند و فریاد میزند: «عادلانه نیست!»، اما فایده ای ندارد. حتی کوچکترین فرزندش نیز سنگی به مادرش میزند. همانطور که سنگهای بیشتری بر سر او میریزد، تسی در نهایت ساکت میشود. در سرپیچی تسی از لاتاری، او به اصل محفاظت از خود بازمیگردد. او می داند که برداشتن قرعۀ برگه با نقطۀ سیاه به چه معناست. این بهمعنای مرگ است ـ و نه مرگ سریع و بدون درد. پیرمرد وارنر در مورد واکنش تسی اظهار نظر میکند: «این کار مثل قبلا نیست… مردم آنطور که قبلاً بودند نیستند.» به نظر میرسد که پیرمرد وارنر به برندههای اخیر مانند تسی اشاره میکند که از پذیرش پیامدهای بختآزمایی خودداری میکنند. آنها آزادانه وارد آن شدند، اما اکنون که تحت تأثیرات منفی قرار گرفتهاند، مشروعیت آن را زیر سؤال میبرند.
از نظر لاک، براساس قرارداد اجتماعی، جامعه میتواند قوانینی را تصویب کند که منجربه آسیب رساندن به افراد در آن جامعه شود. شکایت تسی در مورد ناعادلانهبودن لاتاری کمی گیجکننده است. او ممکن است نتیجه را دوست نداشته باشد و حق دارد از خود دفاع کند، اما هیچ یک از این واقعیتها این مراسم را «ناعادلانه» نمیکند. درواقع، منافع شخصی نمیتواند معیار عادلانه و ناعادلانهبودن باشد. «شما مطمئناً هیچ دلیلی ندارید که فکر کنید منافع شخصی هر فرد معیار عدالت و درستی است» (مقالاتی دربارۀ قانون طبیعت، ص ۲۰۷). از این گذشته، او با کمال میل درگیر آن شد، که بهمعنای پذیرش پیامدهای آن بود. درواقع، لاتاری ممکن است ناعادلانه باشد، اما در این نمونۀ خاص، به نظر میرسد که همه انصاف آن را تشخیص دادهاند (همه بهجز تسی!). به نظر میرسد همۀ پروتکلهای مناسب رعایت شدهاست.
شکایت تسی در مورد ناعادلانهبودن لاتاری، با توجه به دستورالعملهای لاکین، قابل بررسی دقیق نیست. بهعنوان نمونه، از نظر لاک، مقام قانونگذاری که قدرت را در یک جامعه دارد، قوانین و دستورالعملهایی دارد که باید از آنها پیروی کند. در درجۀ اول اقدامات آن نمیتواند خودسرانه باشد و باید به منافع عمومی محدود شود. اما قوانین سختگیرانهای وجود دارد که تثبیت شده و مراسم لاتاری به آنها پایبند است. جامعه همچنین لاتاری را میپذیرد، زیرا معتقد است که رونق اقتصادی آنها را تضمین میکند. دوم اینکه از نظر لاک، مقامات باید طبق قوانین و قواعد پذیرفتهشده و شناختهشده عدالت را اجرا کنند. باز هم لاتاری این شرط را برآورده میکند. «اینها حدودی هستند که اعتماد جامعه و قانون خدا و طبیعت برای قوۀ مقننۀ هر کشور مشترکالمنافع، در همۀ اشکال حکومت، تعیین کردهاست (II.XI.142).
با تن دادن به لاتاری، تسی با کمال میل از حقّ خود برای اعتراض به دلیل بیعدالتی چشمپوشی میکند ـ با این فرض که تمام قوانین و رویههای مناسب در طول لاتاری اجرا شدهاست. او سپس به حالت محافظت از خود رفت و سعی کرد از زندگی خود دفاع کند. اما قواعد این آیین روشن است و مورد قبول همۀ افراد جامعه قرار گرفتهاست. افراد در صورت اعتراض به آنها آزادند که آنجا را ترک کنند. همانطور که اشاره شد، برخی از جوامع پیشتر از لاتاری صرفنظر کردهاند. بنابراین اگر تسی و خانواده اش احساس میکردند که لاتاری غیرمنصفانه یا ناعادلانه است، گزینههایی برای او وجود داشت. درعوض، او موافقت کرد که همچنان عضو جامعه بماند و ادامه دهد. ما همچنین باید فرض کنیم که او در سالهای گذشته در لاتاری شرکت کردهاست، که در آن او همچنین در آخرین اقدام قتل مورد تأیید دولت شرکت داشتهاست.
تحلیل نهایی
داستان جکسون برای نشاندادن خطرات پیروی از رسمها و حکومت اوباش است. این هشداری است دربارۀ اینکه چقدر راحت میتوانیم به جوّ مسمومی که آلمان را در طول جنگی که اخیراً با انتشار «لاتاری» به پایان رسیده بود، برگردیم. با این حال، در سال ۱۹۵۰، شکار جادوگرانِ جوزف مک کارتی در آمریکا آغاز شد، زیرا او افرادی را که معتقد بود هواداران کمونیست بودند، تحت تعقیب و آزار قرار میداد. کیفرخواست جکسون شبکۀ گستردهای را گسترش میدهد. او خود نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را که این فرهنگ محکومیت را ایجاد کردند (و هنوز هم در حال ایجاد چنین فرهنگی هستند)، محکوم کرد. اما داستان او همچنین نقدی است از طبیعت انسان. درواقع، چندین دیدگاه فلسفی جالب و تفسیرهای بالقوه را امکانپذیر میکند. خواندن داستان او از دریچۀ قرارداد اجتماعی لاکی به ما امکان میدهد برخی از ایدههای اساسی را که لاک در دو رسالۀ دولت خود بیان کردهاست، در نظر بگیریم.