نظریه اجتماعی, نظریه فلسفی

تبلیغات غیراخلاقی است

تبلیغات غیراخلاقی است

پیتر گیلدنهویس

ترجمه‌: شادی داریوش و جهان طریک

فروشگاه زنجیره‌ای برگر هاردیز در آمریکا همواره به خاطر استفاده از تصاویر بسیار جنسیت­زده از زنان مورد انتقاد قرار می‌گیرد. با این حال، استفاده از جاذبه‌های جنسی تنها روشی نیست که می‌تواند مسیر متقاعدکردن مردم برای خرید را به بیراهه بکشاند. تمام تبلیغات­چی­ها در پی متقاعدکردن هستند. با این وجود ممکن است که در مسیر این ترغیب‌کردن، هم شیوه‌هایی به کار گرفته شوند که از نظر اخلاقی مورد قبول هستند، و هم شیوه‌هایی که از منظر اخلاقی مورد پسند نیستند. بحث اصلی من در اینجا این است که تقریبا تمامی تبلیغ­ها خلاف اخلاق عمل می‌کنند.

معمولاً خلاف اخلاق بودن تبلیغ‌ها مثل غیراخلاقی‌بودن امر دروغ‌گویی است. ما به سادگی می‌گوییم که دروغ‌گویی اشتباه است. منظورمان این است که این کار فی‌الذاته غلط است. استثناهایی هم وجود دارد، ولی لازم است درباره‌ی شرایط آنها توضیح داده شود. دروغ‌گویی ممکن است از نظر اخلاقی بلامانع و یا حتی الزامی نیز باشد. برای مثال دروغ‌گفتن به افسر نازی درباره‌ی یهودی­هایی که در اتاق زیرشیروانی پنهان شده اند، امری ضروری است. درهرحال، اغلب تبلیغ‌ها خلاف اخلاق عمل می‌کنند، زیرا بیشترشان صرفاً در حال سفسطه هستند و سفسطه به طور کلی غلط است و شرایط تولید این سفسطه­‌ها هم کاملا عادی است.

سوفسطایی‌ها در یونان باستان معلم‌های دوره‌گردی بودند که دامنه‌ی وسیعی از موضوعات نظیر فلسفه و فن بیان را آموزش می‌دادند. براساس گفته‌های افلاطون، سقراط میانه‌ی خوبی با این افراد نداشت. بخشی از آن به این مسئله بازمی‌گشت که سوفسطایی‌ها در قبال آموزشی که ارائه می‌دادند، هزینه دریافت می‌کردند.  یکی از ایرادات بزرگ واردشده به سوفسطایی‌ها این است که آنها در حین آموزش فن بیان، به مردم می‌آموختند که چگونه استدلال‌های ضعیف را قوی و قانع‌کننده جلوه دهند. مهارتی بسیار کارآمد برای زمانی که شما در کار سیاست یا در حال پیگیری یک پرونده در دادگاه آتن باشید. اما خطری جدی در صورتی که دغدغه‌ی اصلی شما جست‌وجوی بی‌غرضانه­ی حقیقت است. این‌گونه است که تعریف رایج و امروزی سفسطه­گر به افرادی بازمی­گردد، که زیرکانه در تلاش برای قانع‌کردن مردم هستند، بدون این‌که به درست یا غلط‌بودن استدلال خودشان، یا حتی الزام قانع‌شدن مردم با آن استدلال اهمیتی دهند.

دروغ و سفسطه کاملا به هم شبیه هستند. هنگامی که به مردم دروغ می­گوییم، سعی داریم آنها را مجبور به باور چیزی کنیم که لازم نیست باورش کنند. هنگامی هم که سفسطه و برهان‌تراشی می‌کنیم سعی بر قانع‌کردن دیگران داریم بدون اینکه احتیاجی باشد تا آنها با آن استدلال قانع شوند. عمل سفسطه‌گری به همان دلیل غیراخلاقی است که دروغ‌گویی غیراخلاقی است. دروغ و سفسطه هر دو از مردم سوءاستفاده می‌کنند. دنبال به‌بازی‌گرفتن افراد هستند و با آنها مثل کالا رفتار می‌کنند، بدون آن‌که برای ارزش‌های درونی و شرافت افراد اهمیتی قائل باشند. ارزش‌های مفید و به‌حقی وجود دارند که لازم است مردم به آنها باور داشته باشند و مطابق آنها عمل کنند. ما نباید خودسرانه و به خاطر منافع شخصیِ خود این اصل را نادیده بگیریم، ولی با دروغ‌گویی و سفسطه‌گری به نادیده‌گرفته‌شدن این حقیقت دامن می‌زنیم. در هردو حالت ما سعی در اثبات و همچنین جلوه‌دادن مسئله‌ای به صورتی هستیم که نباید آن‌گونه باشد.

 

حقیقت درباره مسی

لیونل مسی ستاره‌ی ورزش فوتبال یک سفسطه­گر است. چه از این مسئله آگاهی داشته باشد چه نداشته باشد. او در تبلیغات پپسی ظاهر می‌شود؛ تبلیغاتی که از شهرت مسی استفاده می­کنند تا مردم را به خرید وا دارند. مطمئناً مسی می‌داند که تصویرش با عضلات نمایان در کنار لوگوی پپسی دلیل خوبی برای خرید آن محصول نیست. اما در هرحال او این کار را انجام داده و به کش‌وقوس‌دادن عضلاتش ادامه می­دهد.

مردم ممکن است بگویند که رفتار من نسبت به مسی ناعادلانه است و به من یادآور شوند که از آن‌چه در سر او می‌گذرد خبر ندارم.  شاید مسی واقعاً باور دارد که مردم باید به وسیله‌ی آگهی­هایی که او در آنها حضور پیدا می‌کند، ترغیب می‌شوند محصولات پپسی را بخرند. بنابراین شاید بهتر باشد که من بدون اطلاع از دیدگاه مسی درباره‌ی این‌که چه چیزی باید مردم را قانع کند، او را به سفسطه­گربودن متهم نکنم.

این مخالفت‌ها اگر با افراط همراه شوند، عمل اتهام به سفسطه‌گری یا دروغ‌گویی را غیرممکن می‌کنند. اما گاهی لازم است تا مانند چیزی که در دادگاه اتفاق می‌افتد،  درباره‌ی آن‌چه در سر دیگران می­گذرد ادعای سنجیده‌ای داشته باشیم. برای این‌که رفتارم کاملا عادلانه باشد، ادعای خودم درباره‌ی سفسطه‌گربودن مسی را پس می‌گیرم و منتظر بررسی‌های آینده می‌مانم. به جای آن بیایید فرض را بر آن بگیریم که مسی صاحب‌نظر مکتب سقراط است. کسی که با استدلال مناسب قانع می­شود. من با مسی مانند کسی رفتار خواهم کرد که غرور، عصبانیت یا انگیزه‌ی مالی مانع از این نمی­شوند که اشتباه یا جهل خود را نبیند. در دیالوگ‌های افلاطونی، صاحب‌نظران مکتب سقراط معمولاً این ویژگی‌ها را ندارند؛ با این‌حال رفتار سقراط با آنها نشان‌دهنده‌ی این است که چنین کنش‌هایی از آنها انتظار می‌رفته.

حال بیایید بررسی خود را شروع کنیم. اول این سوال را در نظر بگیرید: آیا لازم است که فردی صرفاً به خاطر این‌که مسی در محصولات پپسی حضور پیدا می‌کند و گاهی هم عضلاتش را کنار لوگوی پپسی به رخ می‌کشد، ترغیب به خرید این محصول شود؟

مطمئناً نه. این حرف به این معنی نیست که مسی به طور کلی آدم بی‌اعتباری است. تقریباً می‌توان او را بهترین بازیکن فوتبال دنیا دانست و مردم حق دارند که به قضاوت مسی درباره‌ی مسائلی که به ورزش فوتبال مربوط می‌شوند اعتماد کنند. با این ‌وجود، مردم نباید بخاطر حضور او در آگهی پپسی ترغیب شوند که نوشابه بخرند. اول این‌که مسی متخصص تغذیه نیست. علاوه بر آن، متخصصان تغذیه اغلب به مردم علیه نوشیدنی‌های گازدار هشدار می­دهند. نوشیدن نوشابه باعث می‌شود هیکل شما کمتر شبیه به مسی باشد. بنابراین این تبلیغ نباید شما را به خرید ترغیب کند.

اطلاع از این‌که آیا مسی می‌داند مردم نباید صرفاً به‌خاطر حضور و تبلیغ او محصولات پپسی را خریداری کنند، کار دشواری است. از یک طرف، این مسئله را نمی­توان یک مورد کاملاً عاری از سفسطه­ دانست. من به‌راحتی می‌توانم تشخیص دهم که تبلیغات مسی نباید مردم را ترغیب به خرید کنند. یعنی مسی از درک این مسئله عاجز است؟ از طرف دیگر شاید هیچ‌وقت به ذهن مسی خطور نکرده که خود را به عنوان فردی ببیند که در حال ترغیب مردم از راه نادرست است. شاید فکر میکند که تبلیغ بخشی از زیست ستاره‌ی فوتبال است و بیشتر از این ذهن خودش را درگیر این مسئله نمی­کند. بنابراین شاید مسی سفسطه‌گر نیست، البته تنها به این‌ دلیل که هیچ‌وقت به این مسئله که ایا یک سفسطه‌گر بوده یا نه فکر نکرده است. اما این حقیقت که تصویر مسی نباید مردم را به خرید محصولات پپسی وادارد، می‌تواند هر صاحب‌نظر در مکتب سقراط را به‌راحتی و با همین مدل استدلالی ساده‌ای که پیش کشیدیم قانع کند. اگر مسیِ صاحب‌نظر در مکتب سقراطی همین الان در حال خواندن این متن باشد، بدون شک از تبلیغ برای پپسی خودداری می‌کند.

البته نسبت سفسطه‌گری به تولیدکننده‌های اصلی این تبلیغات کار به مراتب راحت‌تری است. تبلیغ‌کننده‌ها بیشتر نگران تاثیرگذاری آگهی‌های خود هستند و متاسفانه چیزی که مردم را به خریدکردن وا می‌دارد و آن چیزی که باید مردم را به خریدکردن ترغیب کند، با هم یکی نیستند. تبلیغات­چی‌ها هم‌چنان از همان تکنیک‌های همیشگی، از جمله شهرت افراد، جاذبه‌های جنسی، زیبایی، ترس، شرم، نماهنگ‌ها و یا شوخی برای فروش محصولات متنوع خود استفاده می‌کنند. این تکنیک‌ها نباید مردم را ترغیب به خرید کنند، زیرا آنها بازتاب خود محصول نیستند و مطمئناً تبلیغات­چی‌ها هم این را می‌دانند.

به عنوان مثالی دیگر کسی را در نظر بگیرید که در نمایندگی فروش اتومبیل مشغول به کار است و برای فروش یک اتوموبیل قدیمی به آن بادکنک می‌بندد. بستن بادکنک به اتومبیل‌ها یک راهکار امتحان‌پس‌داده برای افزایش فروش آنهاست. در اینجا ما می‌دانیم که نماینده‌ی فروش اتومبیل کاملاً آگاه است که بادکنک نباید دلیلی برای واداشتن مردم به خرید اتومبیل باشد. این شخص در نمایندگی اتومبیل کار می‌کند و در این‍که چه چیزی یک ماشین را با ارزش می‌کند نیز خبره است. او همواره باید اتومبیل‌ها را به درستی ارزیابی کند تا کارش را درست انجام داده باشد و مطمئناً خودش هیچ‌وقت ماشینی را صرفاً به این دلیل که به آن بادکنک بسته شده خریداری نمی‌کند. ما در این‌جا یک مثال خوب برای آزمایش سفسطه‌ در تبلیغات می‌بینیم: آیا اگر حق انتخاب داشتید به خودتان اجازه می‌دادید تا با چنین روشی به خرید ترغیب شوید؟ محدودکردن خود به قیدوبندهای یک روش وسوسه‌کننده، خطر واکنشی بدون برهانی مناسب را به دنبال دارد. اما ما باید همواره به دنبال آن باشیم تا به استدلال مناسب تن دهیم، یعنی همان کاری که یک صاحب‌نظر خوب در مکتب سقراط انجام می‌دهد.

تبلیغاتی هم هستند که در آنها سفسطه‌گرایی وجود نداشته باشد، ولی تشخیص آنها تقریباً غیرممکن به نظر می‌رسد. یک تبلیغ ویدیویی که تنها توضیح کارایی‌های محصول همراه با چند عکس از خود محصول باشد مشکلی ندارد. البته بستگی به آن دارد که توصیفات و عکس‌ها شامل چه محتوایی می‌شوند. در هر حال چنین تبلیغاتی بسیار کمیاب هستند.

سفسطه‌ی مجازی

بسیاری از مجریان پادکست‌ها محصولات تجاری را در پادکست‌ خود تبلیغ می‌کنند. آیا همه آنها سفسطه­گر هستند؟ در اینجا، وضعیت ظریف تر است. اجازه دهید با جان فاورو، جان لاوت، دن فایفر و تامی ویتور در رابطه با تبلیغات یک سیستم ارتقای امنیت خانگی در پادکستشان به نام Pod Save America صحبتی داشته باشیم. هدف این تبلیغ واضحاً در جهت این است که باعث شود مردم این سیستم را بخرند، و سازندگان پادکست بدون شک تصدیق می‌کنند که تبلیغ آنها برای متقاعدکردن است. آیا بقیه‌ی موارد سفسطه در این‌جا قابل طرح است؟

بگذارید تا در ابتدا این‌طور بررسی کنیم که مجری­ها محدودیتی داشته باشند که طبق آن تنها حقیقت را در مورد محصولی که تبلیغ می‌کنند بگویند. با این‌حال، آیا باید مخاطبان را با ادعای مجری­ها متقاعد کرد که یک سیستم امنیتی خاص «روش صحیح برای محافظت از خانه شما» است؟ من اعلام می‌کنم که پاسخ منفی است. مجریان پادکست‌ چیزهای کاملاً مثبتی در مورد محصول می‌گویند، که مطمئناً فقط تصویری جزئی از ویژگی‌های آن ارائه می‌دهد. یک تصویر جانبدارانه و جزئی از یک سیستم امنیتی خانگی نباید کسی را متقاعد کند که این راه درست برای محافظت از منزلش است. علاوه بر این، مجری­ها احتمالاً هیچ تلاشی برای ارزیابی خودِ محصول نکرده‌اند. حتی اگر آنها این کار را انجام داده بودند، آنها متخصصان سیستم های امنیتی خانگی نیستند که در ارزیابی دقیقِ ارزشِ این سیستم حرفی برای گفتن داشته باشند. برای ارزیابی قابل اعتمادتر و مفیدتر، تبلیغ Pod Save America می‌تواند با بررسی همان سیستم در Wirecutter، که وب‌سایتی برای بررسی محصول در نیویورک تایمز است، مقایسه شود. راشل سریکولا، نویسنده‌ی این بررسی، نه تنها این سیستم، بلکه چندین سیستم امنیتی دیگر را نیز آزمایش کرد. او بیش از ده سال تجربه نویسندگی در زمینه‌ی سیستم‌های فناوری خانگی دارد و به منابع خود استناد می‌کند. حداقل این را می­دانیم که یک شرکت امنیت خانگی به او پول نداده تا درباره‌ی محصولش صحبت کند. اگر کاشف به عمل بیاید که او از شرکت‌هایی که محصولات آنها را بررسی می‌کند پول می‌گیرد، اعتبار و اقتدارش فوراً از بین خواهند رفت. دلیل این امر ساده است: ارزیابی­هایی که بابتشان توسط یک شرکت در جهت تبلیغاتی پول پرداخت می‌شود قابل اعتماد نیستند.

پس آیا می‌توانیم مجری­های پادکست ‌Pod Save America را به سفسطه­گری محکوم کنیم؟ اجازه دهید مانند مسی نسبت به آنها منصفانه برخورد کنیم. یحتمل صاحب­نظرانِ مکتب سقراط به راحتی اذعان می­کنند که تبلیغ آنها چندان از نظر اخلاقی متقاعدکننده نیست. درست مانند مورد مسی، من شک دارم که مجری­های پادکست در مورد منش اخلاقی تبلیغات خود فکر کرده باشند، اما آنها مطمئناً در نهایت به نظر ما خواهند رسید.

اگر برای صداقت، پادکست‌ها و سایر پخش‌کنندگان باید استانداردهای یک بازبین حرفه‌ای محصول را رعایت کنند، آیا نباید همه کسانی را که محصولات را بدون آن استانداردها در برنامه‌هایشان تبلیغ می‌کنند محکوم کنیم؟

انجام این کار خطر زیاده‌روی دارد. فروشنده‌ای که اجناس خود را با بلند اعلام‌کردن ویژگی‌ها و قیمت‌­ها می­‌فروشد، سفسطه‌­گر نیست. اما او نیز یک بررسی بی‌طرفانه و کامل ارائه نمی‌دهد. به طور مشابه، مجری پادکستی که برای گفتن حقایق واقعی در مورد یک محصول پول دریافت می­کند، چیزی بیشتر از میکروفون یک فروشنده نیست. بنابراین اگر فروشنده سفسطه‌­گر نیست، مجری پادکست هم نیست.

این سؤال که کدامین تبلیغ­کنندگان سفسطه­‌گر هستند، به این امر برمی­گردد که آنها دقیقاً چه می‌گویند. تبلیغ­کننده‌ای که بدون فریبکاری فقط ویژگی‌های ارزش‌افزای یک محصول را اعلام می‌کند، هیچ اشتباهی نمی‌کند، حتی اگر قصد داشته باشد مردم را به خرید محصول وادار کند. او ممکن است از خود در برابر ادعای سفسطه دفاع کنند و بگوید: «منظورم این است که با اعلام حقایق واقعی درباره محصولی که تبلیغ می‌کنم، زمینه‌هایی را برای استدلال در مورد محصولی که تبلیغ می‌کنم فراهم کنم. من نه موظف به گفتن چیزهای واقعی در مورد محصول هستم که از ارزش آن می‌کاهد و نه موظف هستم که تمام چیزهای واقعی در مورد محصول که به ارزش آن مربوط می‌شود را بگویم. این کار شاید حتی ممکن هم نباشد، زیرا مشتریان ملاک­های متفاوتی برای ارزش­گذاری دارند. منطقاً نمی‌توان از من انتظار داشت که تمام استدلال­های ممکن درباره‌ی این‌که آیا مردم باید محصول را بخرند یا نخرند را ارائه کنم. درعوض، فهم این موضوع که استفاده از «خانه‌ی ایمن» [بیایید محصول را به این نام بخوانیم] آسان است، ممکن است شنونده‌ای را که برای خرید یک سیستم امنیتی منزل مردد بوده، ترغیب کند تا درباره‌ی محصول بیشتر تحقیق کند و در نهایت آن را بخرد. کسی که متقاعد به خرید محصول به این روش می‌شود، گول نخورده، بلکه به عنوان یک شخص منطقی مورد احترام قرار گرفته ­است. من آنها را با چیزی متقاعد کردم که باید متقاعدکننده باشد: «بستری برای استدلال». تبلیغ­کننده هم‌چنین ممکن است تصدیق کند که تبلیغ آنها ممکن است باعث شود افراد ساده‌لوح از راهی که مستلزم استدلال عاقلانه نیست، محصول را خریداری کنند. با این‌حال، تبلیغ­کننده ممکن است اصرار داشته باشد که چنین امکانی حق او را در تامین بستری برای شنوندگان استدلال­کننده تضعیف نمی‌کند؛ کمااینکه این شخص ساده‌لوح است که به خاطر گول‌خوردن مقصر است.

بنابراین، مجریان پادکست Pod Save America زمانیکه به مخاطبان خود اطلاع می دهند که استفاده از «خانه ایمن» آسان است هیچ اشتباهی مرتکب نمی­شوند. ولی وقتی اعلام می‌کنند که «این محصول راه درست محافظت از منزل است» انحرافشان از مسیر درست آغاز می‌شود. هدف آنها متقاعدکردن مخاطبان خود با این امر است. اما مخاطبان آنها به هیچ وجه نباید این ادعا را فقط به این خاطر ‌که آنها بیانش کرده­اند قانع‌کننده بدانند. به علاوه، این نوع از تبلیغات سایر ادعاهای صرفاً توصیفی را که آنها مطرح می‌کنند لکه‌دار می‌کند. قطعاً ادعای این‌که «خانه‌ی ایمن» راه درست حفاظت از منزل هرکسی است که به Pod Save America گوش می‌دهد یک تعمیم کلی نادرست است. این پادکست شنوندگان زیادی دارد و برای برخی، راه درست محافظت از منزلشان استفاده از سگ است.

سفسطه و سفسطه ­گری

ممکن است اعتراض شود که موضع من اشکالاتی دارد، زیرا طیف وسیعی از اعمال را محکوم می‌کند. نه تنها تقریباً تمام تبلیغات بصری یا رادیویی آلوده به سفسطه هستند، بلکه بسیاری از پادکست‌های موردعلاقه‌ی من نیز همین‌طور. فروشندگان با انگیزه‌های قوی درگیر سفسطه هستند و سفسطه مسلماً یک الزام نهادی برای وکلا در دادگاه است. پس چگونه چنین رویه­ی رایجی می‌تواند غیراخلاقی باشد؟ چطور ممکن است چنین عمل غیراخلاقی این‌قدر رایج باشد؟ بخشی از توضیح فراگیر بودن سفسطه، عادی سازی است: ما آنقدر به آن عادت کرده ایم که این عمل دیگر نمی تواند زنگ خطر اخلاقی را برایمان به صدا در آورد. اما در وهله اول باید در مورد اینکه چگونه اوضاع به این شکل پیش رفت، بیشتر صحبت کرد.

یکی از دلایل این‌که چرا تبلیغات با وجود ویژگی­های غالباً غیراخلاقی­اشان رایج باقی می‌ماندند، این است که تبلیغات لزوماً سفسطه نیستند. همان‌طور که اشاره کردیم، ممکن است شخصی بدون سفسطه­گری اطلاعاتی را درباره محصولی که هدف آن ترغیب مصرف‌کنندگان به خرید است، پخش کند، حداقل در مواردی که شخص باور دارد که به مخاطبانش بستری واقعی برای استدلال ارائه می‌دهد. امکان وجود تبلیغات اخلاقی، ممنوعیت کلی همه تبلیغات را با مشکل مواجه می‌کند. همچنین پوششی برای سفسطه­گران فراهم می‌کند.

دلیل دیگری که باعث می‌شود سفسطه در تبلیغات فراگیر باشد، بدون شک این است که نظارت بر آن دشوار است و این امر تا حدودی به این خاطر است که سفسطه امری کاملاً نسبی است. سفسطه همان‌قدر به نگرش فرد متقاعدکننده بستگی دارد که دروغ به نگرش فرد دروغگو. هم‌چنین، به محتوایی که متقاعدکننده می‌خواهد ما را به آن متقاعد کند هم مربوط است.

ابتدا نوع اول نسبیت را در نظر بگیرید: نگرش متقاعدکنندگان در مورد اینکه چه چیزی باید متقاعدکننده باشد و چقدر باید متقاعدکننده باشد، متفاوت است و فقط برخی از آنها وارد سفسطه می­شوند. آنها حتی در مورد اینکه واقعاً سفسطه به چه چیزی اطلاق می­شود نیز متفاوت خواهند بود. نسبیت متقاعدکننده‌ی سفسطه، نظارت را سخت تر می کند، زیرا هیچ استاندارد مشترک و جهانی وجود ندارد که بتوان از آن برای تفکیک تکنیک های متقاعدسازی مشروع از نامشروع استفاده کرد. با این‌حال، ما صاحب­نظرانِ مکتب سقراطی ممکن است با برخی از اعمال موافق باشیم. خود سقراط در محاکمه­ای که جانش در گرو آن بود، از تضرع در برابر هیئت منصفه امتناع کرد. او گفت آتنیان ناسپاسند و التماس برای نجات جان از آنها خوارکننده است. مورد تضرع واقع‌شدن هم تحقیرآمیز است. و هر دو تحقیرکننده هستند، زیرا التماس سفسطه­گری است، و سفسطه اشتباه است، و همه آن را می‌دانند، پس التماس در دادگاه هرگز نباید قانع‌کننده باشد.

درست است که متهمان دیگر در دادگاه تضرع نمی­کنند، اما نظارت بر سایر تکنیک‌های متقاعدسازی دشوارتر است، زیرا متقاعدکننده‌بودنشان به این بستگی دارد که باید در مورد چه چیزی متقاعدکننده باشند. این دومین نوع نسبیت است که به آن اشاره کردم: نسبیت سفسطه در محتوا. ضرب و شتم رادنی کینگ توسط پلیس لس‌آنجلس در سال ۱۹۹۱ از بالکن مجاور توسط یک شاهد فیلمبرداری شد و سپس فیلم به ایستگاه تلویزیونی محلی فرستاده شد. در دادگاه بعدی، وکلای مدافع افسران مدام فیلم ضرب و شتم را با حرکت آهسته پخش می‌کردند. پس از مدتی، هم شدت ضرب و شتم کمتر به نظر می­رسید و هم قربانی کمتر مطیع. البته، دیدن ویدیو به صورت اسلوموشن نباید شما را نسبت به چنین چیزهایی متقاعد کند، و بدون شک وکلای دادگستری می‌دانستند که چه می‌کنند. اما نمایش فیلم اسلوموشن همیشه سفسطه نیست. ممکن است فقط برای متقاعدکردن ما درباره­ی چیزی استفاده شود که تنها در صورتی قابل تشخیص است که سرعت ویدیو کاهش یابد. در این‌جا می‌بینیم که چگونه نسبی‌بودن سفسطه در محتوا، ممنوعیت کلی برخی از تکنیک‌های متقاعدسازی را دشوار می‌کند – حتی تکنیک‌هایی که اغلب به عنوان سفسطه استفاده می‌شوند.

تعیین اینکه آیا هر نمونه‌ای از متقاعدسازی غیراخلاقی است یا نه، نوع سومی از نسبیت را نشان می‌دهد: نسبیت در شرایط استثنایی. در نظر بگیرید که چگونه بِری شِک، وکیل او .جِی. سیمپسون ممکن است ادعا کند که عمل متقاعدسازی او مجاز است. شِک می‌داند استقرا چگونه کار می‌کند: او می‌داند که معقولیت یک پرونده با کشف شواهد جدید و بی­اعتبار شدن آن افزایش و کاهش می‌یابد و این عمل اعتبار عقلانی ایجاد می­کند. او هم‌چنین می‌داند که وقتی بخشی از پرونده علیه یک متهم از بین می‌رود، بسیاری از سایر اجزای پرونده هم‌چنان پابرجا هستند. اما احتمالاً با قیاسی که بین توضیحات دادستانی و «اسپاگتی آلوده به سوسک» (۱) انجام داد، نمی‌دانستید که او این چیزها را می‌دانست. شاید شِک به درستی بگوید: «بله، من از قیاس برای ایجاد تأثیر استفاده می‌کنم و با این کار هیئت منصفه را مجبور می‌کنم که موکل من را بی‌گناه اعلام کند. احساس انزجاری که در شنوندگانم ایجاد می‌کنم به آنها کمک می‌کند تا کل پرونده دادستان را بر اساس نقصی که در برخی از جنبه‌های آن پیدا کرده‌ام رد کنند – چیزی که من تشخیص می‌دهم نباید با استدلال‌های استقرایی انجام داد. اما وادارکردن هیئت منصفه به رد پرونده دادستان وظیفه من است. در واقع، من باید به گونه­ای رفتار کنم که با منفعت موکلم هم‌خوانی داشته باشد. من باید هرکاری که قانوناً در توانم است برای تبرئه موکلم انجام دهم. به این دلایل، شرایط من استثنایی و رفتارم جایز است.»

ما واقعاً باید نگاهی به نهادهای قانونی که از وکلا افرادی سفسطه­گر می‌سازند بیاندازیم و توافق کنیم که بهترین کار این است که به دادستان­ها و وکلای مدافع اجازه دهیم تا هر طور که می‌توانند متقاعد کنند، به این امید که ترفندهای کثیف آنها یکدیگر را خنثی کند. صرف نظر از این که آیا این بهترین راه برای دستیابی به یک محاکمه عادلانه است یا خیر، چنین مثالی نشان می‌دهد که چگونه محکوم‌کردن یک عمل به عنوان عمل آلوده به سفسطه، ما را ملزم به انجام کارهایی فراتر از صرف شناسایی آن به عنوان سفسطه می‌کند: یا همان استلزام توجه به استثنایی‌بودن شرایط. برای در نظرگیری یک مورد واضح‌تر از شرایط استثنایی که سفسطه را از نظر اخلاقی مجاز می‌کند، مطمئناً مناسب است که با یک استدلال دروغین یک افسر نازی را متقاعد کنیم که اتاق زیر شیروانی را برای یافتن یهودیان جستجو نکند.

بنابراین، هنگامی که به دنبال تقبیح یک عمل به عنوان سفسطه هستیم، با سه مشکل مواجه خواهیم شد: سفسطه در نگرش متقاعدکنندگان نسبی است؛ سفسطه در محتوا نسبی است؛ و در شرایط استثنایی جایز است. اما ما نباید این اشتباه را مرتکب شویم که فکر کنیم نسبی‌بودن آن‌چه به عنوان سفسطه مذموم به حساب می‌آید به این معناست که سفسطه را نمی‌توان محدود کرد. ما به طور همگانی فاقد درک مشترک و هماهنگ از حقیقت هستیم، اما این باعث نمی‌شود که نسبت به دروغ‌گویی واکنش منفی نشان ندهیم و یا تحریم‌های اجتماعی را برای کسانی که بدون توجیه خاصی دروغ می‌گویند، اعمال نکنیم. ما باید آماده باشیم که وقتی مردم را در حال استفاده از سفسطه می‌بینیم، برای دفاع از خودمان آنها را به چالش بکشیم، و این شامل تبلیغ‌کنندگان نیز می‌شود.

 

پی‌نوشت:

۱- بِری شِک در جلسه­ی دادگاه این را مطرح کرده بود که دادستانی تمامی لکه­های خون موجود در مدرک یافت شده را بررسی نکرده و سخنان دادستانی را که گفته بود اگر داخل اسپاگتی سوسکی پیدا شود دیگر اسپاگتی قابل خوردن نیست و مهم نیست چند سوسک دیگر داخل آن باشد را با این استدلال که اگر نتوان به یک مدرک اعتماد کرد چگونه می­توان به سایر مدارک متکی بود زیر سوال برد.

About Author

بازگشت به لیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *