برساختزدایی زنانگی: فراتر از جنسیت
سپهر مقصودی
عقدهی اختگی
عقدهی اختگی یکی از اصطلاحات پایهای فرویدی است. فروید برای اولین بار در سال ۱۹۰۸ اصطلاح عقدهی اختگی را برای توضیح تفاوت بین جنسیتها به کار برد. برای توضیح مختصر آن میتوان از آنچه سندرم اندام خیالی۱phantom limb syndrome نشان میدهد کمک بجوییم. سندرم اندام خیالی زمانی است که عضوی را از دست میدهیم اما احساس میکنیم هنوز وجود دارد. به عنوان مثال، شخصی را تصور کنید که دستش را از دست داده، اما هنوز احساس میکند که دستش درد میکند. عقدهی اختگی به سادگی برعکس آن است. در واقع بدان معناست که چیزی هنوز واقعاً وجود دارد اما احساس میکنید آن را گم کرده یا از دست دادهاید. به عبارت دیگر، به صورت نمادین ناتوان۲symbolically impotent نشان داده شده است. همین انتساب فقدان نتیجهی یک فانتزی اختگی است که در رابطه با آن پسر اضطراب اختگی را تجربه میکند و به تجربهی سرخوردگی۳disillusionment در دختر کمک میکند. عقدهی اختگی برای فروید بسیار مهم است. او استدلال میکند که این شالوده ساختاری ضروری است که به وسیلهی آن سوژه میتواند در دنیای میل جنسی شرکت کند. فروید در آخرین مقالهاش در سال ۱۹۳۸ به عقده اختگی و تأثیرات آن بر ساختار سوژه اشاره کرد. این مقاله از نظر بالینی نشان میدهد که ایگو۴ego، در لحظه مواجهه با تهدید از دست دادن، دچار شکاف خواهد شد، ولی به سختی و اصرار حفظ میشود. به عنوان یک واکنش دفاعی به عقدهی اختگی، یک فتیش۵fetish ساخته میشود که تأیید میکند ابژه از دست رفته و سوژه شکافته شده است.
این ناتوانی نمادین همان چیزی است که ژاک لکان آن را فالوس۶Phallus مینامد که در اصل هیچ به حساب میآید. ذکر این نکته ضروری است که فالوس واقعیت فیزیکی اندام جنسی مردانه نیست. فالوس به فرآیندی مربوط میشود که در آن اندام جنسی مردانه به عنوان فقدان۷lacking تجربه میشود. اختگی به این معناست که باید لذت حذف شود تا بتوان آن را در مقیاس معکوسِ قانون میل دست یافت. در دههی ۱۹۵۰ لکان اشاره میکند که کارکرد اختگی مربوط به نام پدر و قانون پدری است که رضایت مادر و کودک را از اینکه تنها خواسته یکدیگر باشند منع میکند. قانون پدری، فالوس را بهعنوان دال فقدانی که مادر و فرزند را به بعد امر نمادین ارجاع میدهد، قلمداد میکند. مادر فالوس ندارد و بنابراین آن را در جای دیگری میل میکند. بنابراین اختگی، کودک و مادر را به فراتر از یکدیگر فرا میخواند. با این حال، از سال ۱۹۵۸، لکان از فروید فاصله گرفت و اختگی را تابعی از زبان در ارتباط آن با قانونی فرهنگی که گذشتن از ژوئیسانس را تحمیل میکند، به جای یک پدیدهی روانی صرف که به خیال یا ترس اشاره دارد، میبیند. در اینجا، اختگی به تأثیر جهانی زبان اشاره دارد که بنا به ضرورت مستلزم کنار گذاشتن ژوئیسانس است. این به این دلیل بوده که انسان مجبور است از دال در گفتار استفاده کند که هرگز نمیتواند دقیقاً با آن چیز مطابقت داشته باشد، بنابراین نیاز به از دست دادن ژوئیسانس کامل دیگری دارد. این عملیات اختگی نمادین است. زبان سوژه را از ژوئیسانس فوری بدن دیگری جدا میکند. اگرچه میتوان گفت که لکان از فروید فاصله گرفت و معتقد بود که فروید نمیتوانست بین اختگی خیالی و نمادین تمایزی قائل شود، اما در واقع هرگز از اشاره به رابطهی اختگی با فالوس دست نکشید. ذات جنسی درونی میل و ژوئیسانس، که هم علت و هم پیامد عقدهی ادیپ بوده، رابطهی بین فالوس و اختگی است، جایی که فالوس دال اختگی است، در همان عملِ «نه گفتن» و به دلیل این واقعیت که فالوس میتواند به عنوان مرجعی برای میل سوژه به دنبال عملیات ساختاری اختگی نمادین استفاده شود. در سال ۱۹۷۵ است که لکان از عقدهی ادیپ به عنوان داستانی اسطورهای یاد کرد و منطقی از تفاوت جنسی را بر اساس رابطه متفاوت زن و مرد با دال توسعه داد. جایی که برای فروید، اخته شده زن است، برای لکان این مرد است که اخته میشود، تا آنجا که او کاملاً در معرض دالی است که به لذت کامل «نه» میگوید. پسر کاملاً تابع قانون و در نتیجه اخته نمادین است. تنها در سطح تخیلی است که به نظر میرسد او با داشتن آلت تناسلی اخته نشده است. تنها استثنای این قاعده اخته شدن، پدر ایل۸horde اولی است. در ارتباط با تابوی محارم، تأثیر اختگی این است که زنان را به دو دسته در دسترس و غیر قابل دسترس تقسیم میکند. تنها کسی که تسلیم اختگی نشده، پدر ایل اسطورهای اولیه فروید است که خود را صاحب تمام زنان، از جمله زنانی که با آنها محرم است، میداند. این استثنای اختهنشده، قاعدهی اختگی را با این منطق تأیید میکند که هر قاعده حداقل به یک استثنا نیاز دارد. این زن است که تماماً اخته نیست، زیرا همهی وجود او مشمول قانون فالیک۹phallic نیست. این نه همهی اخته راه را برای شکل تکمیلی ژوئیسانس، یعنی ژوئیسانس زنانه باز میگذارد، که ممکن است علاوه بر شکل فالیک، ژوئیسانس نیز تجربه شود. استدلال لکان این است که اگرچه هیچ زنی نیست که مشمول قانون فالیک نباشد و در نتیجه اخته نشده باشد، اما همه او مشمول این قانون نمیشود. در نهایت لکان سعی کرد با ایدههای خود در مورد پایان تحلیل، فراتر از بستر اختگی نظریهپردازی کند. با تصور او از تلاقی فانتزی بنیادی، تحلیلگر این امکان را دارد که از ابژهی الف۱۰object a جدا شود و با نقطهای مواجه شود که فانتزی به محرک تبدیل شود، یعنی نقطهای برای تشخیص اختگی خودش.
آگوستین
تمام اینها در اصل به نظریهی آگوستین برمیگردد که در مورد این موضوع صحبت میکند که اندام جنسی مرد چیزی است که مرد را صادق نگه میدارد. در واقع چیزی است که باعث میشود مرد به جای خودش، بر محیط اطرافش کنترلش را اعمال کند و به طبع نظم را برقرار کند که به چیزی که امروز داریم یعنی تمدن منتهی شده است. این شیوهی متناقض همان چیزی است که آگوستین به عنوان فرآیند قدرت ترسیم میکند. او اشاره میکند که این امر که در ابتدا قدرت را نشان میدهد، برملا میکند که پشت قدرت، ضعف وجود دارد. این همان چیزی است که لکان در مورد قدرت میگوید که «قدرت فقدان ضعف نیست». قدرت همیشه در تلاش است تا ضعف را پس بزند. بنابراین اندام جنسی مردانه نه تنها قدرت مردانه نیست و بلکه نشان دهندهی ناتوانی مردانه یا ترس از ناتوانی (جنسی) است. این همان جایی است که فروید در مورد عقده اختگی صحبت میکند و میگوید که این یک فرآیند، یک امر جبرانکننده نیست که ترس او از فرآیند اختگی را نشان میدهد، بلکه در واقع نشان میدهد که از نظر هستیشناختی توخالی است که به این معنی است که هیچ نیست. در نهایت، به این معنی است که مردانگی در اصل چیزی اصیل نیست. در واقع، در درون خود مردانگی، یک عدم امکان هستیشناختی۱۱ontological impossibility وجود دارد.
زنانگی
اسلاوی ژیژک این بحث را باز میکند که وقتی مرد در مورد مردانگی صحبت میکند، همیشه حالتی دوتایی۱۲binary مطرح میشود؛ یعنی یا مرد۱۳man هستی، یا مرد نیستی (زن۱۴woman) و بیان میکند که مردانگی به معنای فرآیندی است که شما سعی دارید ثابت کنید که حقیر نیستید. بدین ترتیب زنانگی به چیزی تبدیل میشود که مردان فکر میکنند باید سرکوبش کنند و همچنین باعث میشود مردان تلاش کنند از شیء زنانه، یعنی خود زنان محافظت کنند. بنابراین وقتی ژاک لکان گفت که زنانگی وجود ندارد، حرفی ضد فمنیسم و ضد زنان را مطرح نکرد، برعکس، گفت که وقتی زنانگی در جامعه مفهومسازی۱۵conceptualized شد، به این موضوع مربوط بود که مردان میخواستند تضمین کنند که مردانگیشان فاسد نمیشود، رو به زوال۱۶deteriorate نرفته و زیر سوال نمیرود. این بدان معناست که مردان تا زمانی که بتوانند از ایده زنانگی حمایت کنند، میتوانند مرد باقی بمانند. همچنین وقتی لکان گفت هیچ رابطهی جنسیای وجود ندارد، منظور او این بود که هیچ امر دوتایی سادهای بین دو جنس وجود ندارد. این موضوع وجود دارد که در آن زنانگی، تعیین و وجود بیش از حد۱۷overdetermination فقدان در مردانگی است. همچنین، وقتی فروید مطرح کرد زمانیکه مرد متوجه شد زن اندام جنسی ندارد، از این فقدان آسیب۱۸traumatized دید و برای اینکه فقدان را از بین ببرد، فقدان را چیزی به حساب آورد و زنانگی را مفهومسازی کرد. بنابراین اکنون فالوس چیزی است که هیچ شمرده میشود و فقدان زنانه اصولاً هیچی است که به عنوان چیزی به حساب میآید.
منابع:
Verhaeghe P. The riddle of castration anxiety: Lacan beyond Freud. The Letter. 1996.
Castration complex. (2019, May 24). No Subject – Encyclopedia of Psychoanalysis.
Phallus. (2019, December 16). No Subject – Encyclopedia of Psychoanalysis.
Freud S. On the sexual theories of children. Read Books Ltd; 2014 Nov 11.
Deutscher P. The evanescence of masculinity: Deferral in Saint Augustine’s Confessions and some thoughts on its bearing on the sex/gender debate. Australian Feminist Studies. 1992 Mar 1;7(15):41-56.