جان لاک و اصل هویت
چرا ما همواره «خودمان» باقی میمانیم؟
نورانا راجبوا
مترجم: ریحانه عبداللهپور
آیا نفس در روح، جسم یا ترکیبی از هر دو جای میگیرد؟ این سؤالی است که فلاسفه مدتهاست در مورد آن بحث میکنند. با اینحال، فیلسوفی به نام جان لاک۱۱۷۰۴ – ۱۶۳۲ استدلال کرد که «خود» در حافظه ساکن است. در ادامه مروری بر برهانهایی که او را به این نتیجهگیری رساندهاند خواهم داشت و برخی از ایراداتی را که منتقدان نسبت به شرح «خود» لاک مطرح کردهاند، به ویژه نسبت دادن «خود» به «حافظه» را مورد بررسی قرار خواهم داد. این طور نتیجهگیری خواهم کرد که لاک نه تنها «خود» را به حافظه، بلکه به حافظهی داخلی تقلیل میدهد. او با این کار خود را علی رغم تجربهگرایی عمومی، در شیبی لغزان به سوی ایدئالیسم قرار میدهد.
اصل هویّت
قبل از پرداختن به موضع لاک درباره هویت شخصی، بهتر است اصول او در مورد هویت، یا به طور کلی یکسان بودن چیزها را در نظر بگیریم. لاک در جستار خود «دربارۀ فاهمۀ بشری»۲۱۶۹۰ – An Essay Concerning Human Understanding دو اصل اساسی را در تعیین هویت یا وحدت اشیاء به ما ارائه میدهد. یکی اصل زمان و دیگری اصل مکان. در هر زمان تنها یک چیز میتواند در یک مکان وجود داشته باشد. یک چیز نمیتواند همزمان در دو یا چند مکان وجود داشته باشد. اینطور فرض کنید که در حال حاضر یک صندلی در حیاط جلو میبینید. در عین حال، شما یک صندلی یکسان را در فاصله پنج متری نیز میبینید. علی رغم یکسان به نظر رسیدن، این دو مورد در مکانهای مختلف به طور همزمان باعث میشوند به این نتیجه برسید که اینها چیزهای جداگانهای هستند. با این حال، اگر صبح فقط یک صندلی در حیاط جلویی دیدید، و دو ساعت بعد یک صندلی مشابه را در حیاط پشتی دیدید، به راحتی میتوانید فرض کنید که همان صندلی است که صبح در حیاط جلویی دیده بودید. احتمالاً یک نفر آن را جابهجا کرده است. لاک در پایان میگوید: «محال است که دو چیز از یک نوع در یک لحظه، در یک مکان باشند یا وجود داشته باشند؛ یا یک چیز در مکانهای مختلف. بنابراین، آن که آغازی یکسان داشت، یک چیز واحد است؛ و آن که از نظر زمانی و مکانی آغاز متفاوتی داشت، یکسان نیست، بلکه متنوع است.»۳لازم به ذکر است که تمام ارجاعات به اثر «جستاری در خصوص فاهمۀ بشری» از نسخۀ اصلی آن اثر به زبان انگلیسی صورت گرفته است | ۲۹۷ ص
اصل دوم و به همان اندازه مهم در تعیین هویت اشیاء به گفته لاک، اجزایی است که یک چیز از آن ساخته شده و از چیزهای دیگر متمایز میشود. به عنوان مثال، موجودات غیر زنده «پیوستگی ذرات با یکدیگر» هستند۴صفحه ۲۹۹. و اینجاست که هویت آنها نیز در آن نهفته است. با این حال، برای موجودات زنده، تنها کافی نیست که ذرات آن به هر طریقی با هم متحد شوند: آنها باید به گونهای با هم متحد شوند که موجود را در سراسر وجود خود تغذیه و حفظ کنند. بنابراین، هویت آنها «در مشارکت مستمر زندگی، با ذرات فانی ماده، همواره به گونهای حیاتی با یک بدن سازمانیافته متحد شدهاند»۵ص ۲۹۸ – ۳۰۰. به همین دلیل، ادامهی حیات برای موجودات زنده حتی با توجه به از دست دادن یا تغییر ماده فیزیکی آن ها، بسیار امکانپذیر است. ما درخت بلوطی را که از یک نهال به یک درخت بزرگ رشد میکند، همچنان همان بلوط میدانیم و کرّهای که تا یک اسب رشد میکند، با وجود اینکه در هر دو مورد تغییرات زیادی در مادهی فیزیکی وجود دارد، برای ما همان اسب است.
انسانها نیز به عنوان موجودات زنده از این قاعده مستثنا نیستند. همانطور که لاک میگوید:
«کسی که هویت انسان را تحت مفهومی دیگر، همانند حیوانات قرار دهد، در بدنی که به طرزی شایسته سازمان یافته که در هر لحظهای ملحوظ شود، از آن جا که به آن اشاره شد ادامه مییابد، [یعنی] تحت یک سازمان زندگی در چندین جزء فانی پیوسته، [اگر کسی هویت انسان را اینگونه تعریف کند،] سخت میتواند یک جنین را در هر سالی از سنینش، دیوانه یا هوشیار، به عنوان یک و همان انسان تلقی کند، به هر فرضی که این امکان [یعنی پیوستگی هویت] را برای شیث۶شیث بر اساس تورات، سومین فرزند آدم و حوّا پس از هابیل و قابیل است. با استناد به تورات، شیث پس از قتل هابیل بهدستِ قابیل، متولّد گشت و حوّا او را جانشینی برای هابیل دانست.، اسماعیل، سقراط و غیره فراهم نکند.»۷ص ۳۰۰
آیا میتوانیم این طور نتیجهگیری کنیم که این تنها چیزی است که برای هویت شخصی لاک وجود دارد؟ پاسخ کوتاه منفی است. اما بیایید بررسی کنیم که چرا اینگونه نیست.
هویت انسان در مقابل هویت شخصی
هویت شخصی با هویت انسانی یکسان نیست، زیرا برای لاک، انسان و شخص با وجود تبادل مکرر اصطلاحات، چیزهای متفاوتی هستند. آنها متفاوت هستند زیرا اجزای تشکیلدهندهی آنها متفاوت است. به گفتهی لاک، انسان از دو نوع جوهر تشکیل شده است: جوهر مادی (یعنی جسم) و جوهر غیرمادی (یعنی نفس). از سوی دیگر، فرد علاوه بر داشتن جوهر مادی و غیر مادی، دارای آگاهی نیز هست که به نوعی نفس و ماده را با هم متحد میکند و به وجود ادراک میبخشد. به طور خاص، فرد موجودی متفکر است که عقل و تفکر دارد و میتواند خود را در زمانها و مکانهای مختلف، همان موجود متفکر بیابد. این کار را فقط از طریق آگاهی میتواند انجام دهد. لاک میگوید: «بنابراین، هویت شخصی یا تداوم «مطابقت» یک موجود عقلانی تنها در این امر خلاصه می شود.»۸صص ۳۰۱ – ۳۰۴. جوهر نمیتواند ذات هویت شخصی ما باشد. شواهد این موضوع در بدن ما نهفته است. درست است که ما بدن خود را به عنوان بخشی از خود احساس میکنیم، زیرا وقتی لمس میشویم، احساس میکنیم و تحت تأثیر سود یا زیانی که برای آن اتفاق میافتد، قرار میگیریم؛ اما ما این کار را تنها در حالی انجام میدهیم که تمام اجزای بدن ما به طور حیاتی با ذهن خودآگاه ما متحد باشند. این احساس که بخشهایی از بدن ما به محض جدا شدن از بدن از دست میرود، اولین مثالی که لاک دربارهی قطع عضو به آن اشاره میکند۹ص ۳۱۰-۳۱۱.
اما نفس موضعی نیست که هویت شخصی در آن نهفته باشد. لاک برای اثبات این موضوع از خوانندهاش دعوت میکند که خود را دارای نفس غیر فیزیکی و آن نفس را متعلق به فردی از تاریخ مانند سقراط یا نستور بداند. سپس از آنها می خواهد که فکر کنند آگاهی از نفسی که حامل آن هستند، دارند یا خیر؟ اگر آنها هیچ یک از تجربیات خود را از زندگیهای گذشته به یاد نمیآورند، پس این اشتباه است که این افراد خود را به عنوان فردی تاریخی تصور کنند که نفس آنها را دارند۱۰۳۰۵-۳۰۷.
به گفتهی لاک، هویت گذشتهی فرد تا جایی پیش میرود که میتوان آگاهی او را به هر عمل یا تفکر گذشته تعمیم داد. هر چیزی قبل از آن نمیتواند به عنوان یک شخص تعریف شود تا زمانی که آگاهی آن دورهها را نداشته باشد. به عبارت دیگر، من فکر میکنم که خودم دیروز پیشنویس این مقاله را تایپ کردهام و همان فردی بودهام که در حال حاضر هستم، زیرا خاطرهی تایپ دیروز را دارم. اگر چنین خاطرهای نداشتم، پس هیچ توجیهی برای اثبات هویتم نداشتم. لاک نتیجه میگیرد که نداشتن آگاهی به گذشته، حتی اگر تداوم همان روح وجود داشته باشد، شاهدی بر این است که روح موضعی نیست که هویت شخصی در آن قرار دارد. او معتقد است که هویت شخصی یا «خود» در آگاهی و تنها در آن نهفته است. در واقع، از آنجا که هویت شخصی توسط آگاهی تعیین میشود، واقعاً تفاوتی نمیکند که آیا آن آگاهی به یک جوهر غیرمادی (یعنی نفس) متصل است یا خیر. حتی از نظر تکنیکی هم ممکن است که یک انسان دو شخص در درون خود داشته باشد: ما میتوانیم دو آگاهی مجزا را تصور کنیم که در یک بدن، یکی در روز و دیگری در شب عمل میکنند. از سوی دیگر، اگر جابهجایی به آگاهی اعطا شود، به همان اندازه امکان دارد که همان آگاهی با فواصل زمانی در دو جسم مجزا عمل کند. از نظر لاک، زندگی یک فرد در دو بدن متفاوت، تفاوتی با زندگی یک فرد در دو مجموعهی متمایز از لباسها ندارد۱۱ص۳۱۰، ۳۱۲.
اعتراض به موضع گیری لاک از خود
موضع لاک در ارتباط با ماهیت «خود» در زمان خودش مورد تحسین قرار گرفت و دیدگاههای او همچنان مورد توجه فیلسوفان است. همچنین برای تقلیل «خود» به حافظه بخشی از انتقادات را به خود دریافت کرد. بسیاری از مشکلات عملی و اخلاقی در برابر این دیدگاه هم توسط معاصران او و هم توسط جانشینان او مطرح شده است.
یکی از این مشکلات توسط توماس رید۱۲۱۷۱۰ – ۱۷۹۶ شناسایی شد که استدلال میکرد نظریهی حافظه لاک متناقض است. رید «پارادوکس افسر شجاعِ» معروف خود را مطرح کرد که در آن از ما میخواهد یک افسر چهل سالهی ارتش را تصور کنیم که غذای دشمن را میدزدد. در آن لحظه افسر به یاد میآورد که در زمان کودکی به خاطر دزدیدن سیب از باغ همسایهاش مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. سپس رید این افسر را به عنوان یک ژنرال بازنشسته هشتاد ساله تصور میکند، زمانی که او هنوز هم به یاد دارد که در سن چهل سالگی غذای دشمن را دزدیده است، اما دیگر هیچ خاطرهای از کتک خوردن به خاطر دزدیدن سیب در کودکی ندارد. به نظر میرسد که این افسر میانسال با استفاده از شرح لاک از خود در این سناریو، هم با پسر ده ساله یکسان است، زیرا او عمل خود را به عنوان پسر به یاد میآورد؛ هم با ژنرال بازنشستهی هشتاد ساله، با توجه به اینکه ژنرال دزدیدن غذای دشمن را به یاد میآورد. با این حال، بنا به گفتهی لاک، این ژنرال بازنشسته نمیتواند با این پسر ده ساله یکسان باشد، چرا که او هیچ خاطرهای از عملی که به عنوان یک پسر ده ساله انجام داده، ندارد! رید استدلال میکند که بنابراین، شرح لاک از «خود» متناقض است، زیرا ژنرال هم با پسر یکسان است و هم با او یکسان نیست.
مشکلات دیگری که لاک در مورد «خود» مطرح میکند شامل این واقعیت است که آگاهی و حافظهی ما همواره با خواب، مستی، یا یادآوریِ انتخابی منقطع میشود، که موجب ایجاد سؤالاتی در مورد تداوم «خود» و همچنین در پاسخگویی اخلاقی به اقدامات انجامشده در طول این وقفهها میشود.
لاک در پاسخ به این ایرادات، پاسخی تا حدودی کاربردی ارائه میدهد:
«قوانین بشری هر دو را با عدالتی متناسب با شیوهی دانش خود مجازات میکنند؛ زیرا در این موارد، آنها نمیتوانند به طور قطع تشخیص دهند که چه چیزی واقعی و چه چیزی تقلبی است؛ و بنابراین جهل در مستی یا خواب به عنوان دستاویز پذیرفته نمیشود؛ زیرا اگر چه مجازات به شخصیت و شخصیت به آگاهی ضمیمه میشود و فرد مست شاید نسبت به کاری که انجام داده آگاه نباشد، با این حال احکام انسانی او را به درستی مجازات میکنند؛ زیرا واقعیت علیه او ثابت شده است، اما فقدان آگاهی را نمیتوان برای او ثابت کرد. اما در روز بزرگ، که در آن رازهای همهی دلها گشوده خواهد شد، شاید منطقی باشد که فکر کنیم، هیچ کس نباید پاسخگوی چیزی باشد که از آن چیزی نمیداند، بلکه باید تقدیر خود را بپذیرد، وجدانش او را متهم یا تبرئه کن.»۱۳ص ۳۱۰
علاوه بر این ایرادات، من یک مشکل اساسیتر را در گزارش لاک از «خود» ملاحظه کردم. لاک نه تنها «خود» را به حافظه، بلکه به حافظهی داخلی کاهش میدهد.
برای توضیح منظورم، یک شخصیت دیگر به پارادوکس افسر شجاع رید اضافه میکنم. این شخصیت جدید برادر کوچکتر افسر، الکس است که در تمام این مدت با برادرش بوده است. الکس آنجا بود که برادرش به خاطر دزدیدن سیبها به عنوان یک پسر ده ساله مورد ضرب و شتم قرار گرفت. الکس همچنین در طول جنگ شانه به شانه برادرش میجنگید و شاهد دزدیدن غذای دشمن توسط افسر چهل ساله بود و اگر چه این ژنرال بازنشستهی هشتاد ساله هیچ خاطرهای از کتک خوردن به خاطر دزدیدن سیبها ندارد، برادرش هنوز خاطرهی روشنی از هر دو رویداد دارد. با این حال، از آنجا که لاک میگوید «خود» تا جایی پیش میرود که فرد نسبت به هر رویدادی در گذشته آگاه میشود، به نظر میرسد او میگوید که در این مورد شهادت برادر در شناسایی پسر ده ساله یا ژنرال هشتاد ساله، در صورتی که خود ژنرال هیچ خاطرهای از خود به عنوان یک پسر ده ساله نداشته باشد، به کار نمیآید. میتوانیم نتیجه بگیریم که برای لاک، «خود» در هیچ حافظهای قرار نمیگیرد جز زمانی که در حافظهی داخلی شخص مورد نظر قرار میگیرد. حافظهی خارجی (شهادت یک شاهد) در تصدیق «خودِ» جاری به کار نمیآید.
اما به نظر میرسد لاک با این کار «خود» را مفهومی کاملاً ایدئال معرفی میکند. اگر «خود» تنها در زمانی یکسان باشد که فرد از آن آگاه است و با قطع آگاهی یا حافظه بدون توجه به وجود شهادتها (یعنی خاطرات خارجی) از دست میرود، آنگاه اعمال و کلمات فراموششدهای که «خود» انجام میدهد نیز وجود ندارند یا حداقل بیربط به حافظهی داخلی هستند. میتوانیم بگوییم که برای لاک هر چیزی که تجربهها و ادراکات واقعی خود را نشان میدهد، ایدئال است، یعنی فقط آنچه در ذهن جای دارند. طور میتوانیم نتیجه بگیریم که لاک با نظریهی «خود»، علی رغم استدلالهای دیگرش در مورد کسب دانش تنها از تجربهی حسی جهان مادی، به نظر میرسد که از نظر قلبی ایدئالیست است.
نتیجهگیری
با بررسی دیدگاههای لاک در مورد هویت شخصی، آشکار میشود که تنها راه فهم هویت شخصی این است که بدانیم شخص چیست. از نظر لاک، شخص موجودی هوشمند است که عقل و تفکر دارد و میتواند خود را در زمانها و مکانهای مختلف، دارای همان تفکر بداند. تنها از طریق آگاهی میتوان این کار را انجام داد.
از نظر لاک، بدون آگاهی، هیچ شخصی وجود ندارد، هر جوهری که وجود داشته باشد. هویت فرد تا جایی پیش میرود که میتوان آن را به هر عمل یا تفکر گذشته تعمیم داد. در پایان این حافظه، برای لاک، «خود» متوقف میشود. این گزارش تقلیلی از «خود»، هم در سطوح اخلاقی و هم در سطوح عملی، یکی از محرکهای اصلی برای ایرادهای مختلف به لاک بوده است. علاوه بر این، من ادعا میکنم که لاک «خود» را نه تنها به حافظه، بلکه به حافظهی داخلی تقلیل میدهد و با این کار، این خطر را دارد که رویکرد تجربهگرایانهی «خود» به فلسفه را بر پایههای لرزان قرار دهد.