روسها در آینۀ ادبیات تطبیقی
نگاهی جامع بر نگرش تطبیقی در ادبیات روسیه
پیمان جعفرپور
شناخت ادبیات دگر سرزمینها ما را وا میدارد به شناخت خود. این نه فاصلهایست طولانی، در عین حال بازگشت به سوی خود است. آنچه هم در ادبیات تطبیقی جای دارد، تاثیر پذیری و وام دار بودن نیست. چه بسا اندیشهها و متون متعدد که در تنۀ ادبیات یک کشور جا گرفته و از مرزهای دور آمده، اما نباید با واژه هایی چون خود و غیرخود حرمت تلاشها و اندیشههای نو را شکست. گاهاً میبینیم عدهای درصدد مال خود کردن یک شاعر و یا نویسنده بودهاند که درنهایت محکوم به شکست هستند. سرزمین ما شاعران و حکیمان بزرگی پرورانده، اما هدیۀ آنها به دیگر مردمان نیز شایسته است. آنگاه که فِت۱آفاناسی آفاناسیویچ فِت (۵ دسامیر ۱۸۲۰ – ۳ دسامبر ۱۸۹۲) شاعر، مترجم، خاطرهنویس، عضو آکادمی سن پترزبورگ و نثرنویس سده نوزدهم روسیه بود. مدهوش حافظ بود و روسها برآن بودند تا او را از این راه بدور کنند، همچنان میسرود تا آنچه در نظر زیباییشناختی، به جان خوش میآید، استوار بماند. در نامۀ دروژنین۲الکساندر واسیلیویچ دروژینین (۱۸۲۴-۱۸۶۴) متولد سن پترزبورگ، نویسنده روسی ، منتقد ادبی، مترجم بایرون و شکسپیر و مؤسس انجمنی به نفع نویسندگان و دانشمندان نیازمند به کمک در جامعۀ روسیه بود. به تالستوی نیز این اتفاق دیده میشود:
«چندی است فتِمان با حافظ خلوت کرده است. از اشعاری که سروده ده عدد قابل تحمل و مابقی اراجیف و نامفهوماتاند. این نه تقصیر تورگینف، بلکه من و او برآنیم تا او را منصرف سازیم.»
در مقدمۀ مقالۀ شناخت ادبیات تطبیقی، دکتر گریگوروا آنچه بیان میکند، جای کمی تأمل دارد: «جزئی از کل و کلی در یک جزء». ساختار ادبیات تطبیقی از دید او، شناختی بدون مرز و فراساختاری است. این ارتباط هیچگاه از میان نمیرود. هیچگونه محدودیت در آنچه خلق میشود وجود ندارد و این علم به خاصه، علمی است انسانی. او با اشاره به فلسفۀ دائیسم چینی، این ضرورت را اثبات میکند.
حال آنکه همواره از شرق و غرب، روشنی و تاریکی و غربی و ضدغربی سخن به میان میآید، که آیا تأثیر پذیرفتن و الهام گرفتن از ادبیات سرزمینهای دیگر کاری اخلاقی است یا خیر. آیا آنان که رمانهای روسی میخوانند و وقایع برجانشان مینشیند و یا در کوچه پس کوچههای تاریک ادبیات اروپا و غرب، گم میشوند به ادبیات وطن خویش پشت کردهاند؟
«این اجزاء بر خود متکیاند و عین حال، خود، کلیتی هستند.»۳مقدمهای بر ادبیات تطبیقی | نوشته دکتر گریگوروا
ابن عربی با بیان آنچه که شرق و غرب مینامیم، به نحوی در جهت تایید این ضرورت، که این موضعگیری یا همان میهنپرستی در علوم انسانی جایی ندارد، چنین مینویسد:
«چه بسا میدانیم که آفتاب از شرق طلوع میکند و شرق نماد راستی و روشنی و زندگانی است، و در غربِ مرموز و سرد، این روشنایی به تاریکی میگراید. حال آنکه دنیا براینها معنی مییابد.»
ورود شرقگرایی در ادبیات روس به قرن پانزدهم و اثر «سفر میان سه دریا» از نیکیتین۴ بازیل نیکیتین (۱۸۸۵، سوسنوویتس، لهستان-۱۹۶۰، پاریس، فرانسه) دیپلمات و شرقشناس روسی بود. نیکیتین در سال ۱۸۸۵ از پدری روس و مادری لهستانی چشم به جهان گشود. او به دانشکده مطالعات شرقی سنپترزبورگ رفت و همچنین در دانشکده لازاروف مسکو زبانهای عربی، فارسی، و فرانسه را فراگرفت. نیکیتین مدتی نیز به عنوان کنسول در ایران خدمت کرد. برمیگردد. نیکیتین در این سفرنامه از شهرهایی چون ری دیدن میکند و تجربیاتش را به قلم میآورد. و در قرن نوزدهم نیز، پوشکین، لرمانتوف۵میخائیل یوریویچ لرمانتف (زادهٔ ۳ اکتبر ۱۸۱۴ در مسکو – درگذشتهٔ ۲۷ ژوئیهٔ ۱۸۴۱ در پیتیگورسک) فعال سیاسی -اجتماعی و نویسندهٔ روسی بود. لرمانتف از نویسندگان و شعرای نامی تاریخ معاصر روسیه بهشمار میآید. رمانهای «قهرمان عصر ما» و «فاتالیست» و «دیوان اشعار» او از مشهورترین آثار وی هستند. و بعد تالستوی در باب شرق مینویسند.
تالستوی؛ یک شبان
باورها و شاکلههای ذهنی یک شخص در امتداد با جهانبینی او، در عمل و تراوشات آن ذهن بیتأثیر نخواهند بود. گاه میپرسند «از کجا میآیی اِی رهرو؟» این نه به معنای یک مکان، به معنای آنچه مکان و زمان بر وی تحمیل کرده، جاری میشود. در این نامنتاهی، او در خلوت خویش به عروج میرسد، آنگاه که بشناسد خود را و کل در وی تبلور مییابد. تالستوی در خرابات خویش باوری دارد که میتوان به وضوح با خواندن این نامه بدان رسید.
۸ ژوئیه ۱۹۰۸ – تالستوی در پاسخ به نامۀ پدر ایوان ایلیچ سالاویوف، چنین مینویسد:
«برادر ایوان ایلیچ، نامۀ شما را دریافت کردم و بس به ملاطفت خواندم. نامهای که عشق واقعی مسیحیت درآن جریان دارد و بدین خاطر نزد من عزیز است. بنده نیز چنین در پاسخ مینویسم.
روایتی منظوم از عرب است که میگوید: «موسی را ره درازی درپیش بود که درمیان آوای شبانی و گلهاش شنیده، مبهوت ماند. شبان از برای خداوند در نیایش بود. بدین گونه… آه سرور من، چون بتو مقرّب شوم، چون بردۀ تو گردم؟ چون به فراخ پاپوش تو برپایت کنم، بشویم، بوسه زنم، و زلف تو شانه کنم؟ سزاوار تو را که جامهات بشویم، از چهارپایانم بتو شیر خورانم. جانم همه توست!»
زین گفته شبان، موسی را خشمی گران گرفت و گفت: «ای شبان، شرم کن! ربّ تن ندارد که تو لباس برتن کنی یا موهاش شانه کنی… این نه طریقت پرستش است.» و شبان نیز زین گفته مقلوب شد.
خداوند به موسی چنین گفت: «چرا بندۀ خالص مرا از من ستاندی؟ هر انسان تن خود دارد و زبان خود. آنچه برتو رواست بر دیگری مپندار که روا باشد، و آنچه برتو زهر آید بر دیگری شکر ماند. کلمات را نشاید تأمل کردن، چون قلب کس بینم که خالصانه مرا میستاید.»
این افسانه را بس میپسندم و میخواهم مرا بسان آن شبان بینی چون خود آن بینم. شهود ما انسانها کامل نیست اما میبالم که قلبم بسان آن شبان میتپد و بدین جهت میترسم که این شادی و آرامش درونی را از کف دهم. تو مرا میخوانی به وصل به کلیسا، به خانۀ پروردگار، اما باید بگویم که هیچگاه خود را ز آن جدا نیافتهام. قسم به او که همه را وصل و یکیست و او که خالصانه خدا را میجوید، از آن چوپان تا بودا و کنفسیوس، برهما، لائو-تسه و عیسی. خود را هیچ منفصل نیافتم ازین جهانِ کلیسا (که خداوند همهجاست) و بیشتر هراسم فراق ز اوست.
سپاس از نامۀ سراسر عشقِ تو، و میفشارم دستانت. لف تالستوی»
ازین قرار است که این نویسندۀ پرآوازه، سرتاسر کرۀ خاکی خواننده دارد. در کلمات او نور جریان دارد چون چشمانش چنین میبینند. این جهانبینی که او متأثر از مولانا، آموزگارِ خویش یافته به آثارش شاکلهای استوار بخشیده و چون ما در آثارش تأمل میکنیم حقیقت را درمییابیم و خود را درآینۀ تالستوی بنظاره مینشینیم. حال که با این بینش آشنا هستیم زیرا این تأثیر از فرهنگ ما نشأت گرفته است.
از دید ادبیات تطبیقی میتوان چنین نیز برداشت کرد. شاعر از درون ساختار اجتماعی و فرهنگی خود و «از جایی که آمده» شعری سروده به خوانشی که از متون کهن داشته. این تطبیق یکبار به زمان شاعر برگردانده شده به ساختاری متفاوت و بعدها که لِف این داستان را دوباره با ادبیات خود مینویسد، این برگردان دوباره در ساختار فرهنگی مقصد که روسیه قرن بیستم است، تزریق میشود. پس چه درست میگوید خداوند که کلمات را شایسته پرستیدن نیست، زیرا حس خالصانهای که از متن تراوش میشود تا ابد از زبان و دیدگان آدمیان به قلم در میآید. به زبان دیگر، ادبیات تطبیقی آنگاه معنا مییابد که ادیب و پژوهشگر در بند کلمات نباشد و با توجه به جایگاه خویش به روایت آنچه به ادراکش رسیده بپردازد.
بونین و بیابان
آنگاه که ایوان بونین۶ایوان الکسیویچ بونین (۲۲ اکتبر ۱۸۷۰ شهر وورونژ روسیه – ۸ نوامبر ۱۹۵۳ پاریس) نویسنده و شاعر معاصر روس و برندهٔ نوبل ادبیات در سال ۱۹۳۳ است. علاقهی بونین به فرهنگ و ادبیات ایرانزمین کاملاً از اشعارش که به فارسی رسیده است، برمیآید. شعر «بالهای سپید» را درمیان سالهای ۱۹۰۳ تا ۱۹۰۶ میسرود، با نوشتن اثر «سیبهای آنتوناف» کمی شناخته شده بود. البته در همان دوران هم منتقدان این اثر را با توجه به موضعگیری بونین نسبت به دربار، کوفتند. این دوران قطعاً یکی از مهمترین سالهای زندگی بونینِ جوان است، زیرا با نگاه به فعالیت او و نوشتن آثاری چون «رویاها» و «جام زندگانی»، وی در تلاش برای شناخت خود و در عین حال به بازگویی آنچه در ورای ساختارِ عرفِ آن جامعه جای دارد، قدم میگذارد:
«شبی تاریک در بیابان
ابراهیم را شهابی گذر کرد بر دیدگان
و برآورد خدای را نمایان،
به درنگی نبود او درمیان.
ابراهیم را به بیابان
ماه تابید براو شامگاهان،
که وای خدای را نمایان،
به درنگی نبود او درمیان.
و براو بود خورشید تابان،
صبحگاهان، در بیابان،
و برآورد که اوست اندر میان،
به درنگی نبود او در دیدگان.
و خدای براو کرد ره نمایان،
آن طریقت والا برآدمیان.»۷«ابراهیم» ایوان بونین ۱۹۰۳-۱۹۰۶
کلیشۀ بیابان و توصیفات آن، راه و مسیری که فرد تا کمال در آن خواهد پیمود و جانکاهی رهی بس دشوار در اشعار بسیاری چون حافظ و خیام و عطار نیشابوری دیده میشود. عنصر بیابان در دیدۀ معشوق جز زیبایی نمیآید و هر حرکتی در آن خشک زمین، نشانۀ وصل و رهسپاری است.
این شعر کاملاً گویای شرایط روحی و نگرش شاعر نسبت به فردای خود است. لختی آرام نمینشیند و جز نوشتن راهی برای رهایی و نجات خود نمیداند. این عنصر نه تنها به پیامبر نسبت داده شده، خود نیز حاکی از حرکت شاعر در مسیری مقدّس است. راهی که نویسنده درحال پیمودن است سراسر آزمون و خطاست اما جدای ازین قضاوت، تلاش قلبی او برای به تصویر درآوردن حقیقت پوشیده نمیماند. خدای را در نشانههایش میداند، و سعی برآن دارد تا خواننده نیز از جزئیات به کلیات رسد.
«… من نیز در راه بیابانم.
و زهره ندارم لختی بیارامم،
چونان محمّد در راه مدینه، در پی هدفی مقدّس
این راه را همچنان خواهم پیمود…»۸ ترجمه از نرگس سنائی «ایران در آینۀ شعر روس» نشر هرمس – ۱۴۰۱
#ادبیات_روس #شعر_روس #ادبیات_تطبیقی