نظریه اجتماعی

جنون

جنون

سپهر مقصودی

«توهم و هذیان نتیجه‌ی مسحور شدن ما در برابر چیزی است که آن را واقعیت بیرونی می‌‌دانیم.»

  • جورج اتوود۱George Atwood

سوژه را باید شنید و باور کرد. باور کردن هر آنچه که سوژه می‌گوید، ضروری است برای او و مواجه کردن او با چیزی که آن را واقعیت می‌نامیم، صرفا پرخاشگری نسبت به اوست. چرا؟ زیرا چیزی به اسم واقعیت مطلق وجود ندارد. هر آنچه که هست یک درک عمومی و مشترک از اوضاعی است که رخ می‌دهد و آن را واقعیت می‌نامیم و سعی می‌کنیم با روانشناسی از طریق درمان و روانپزشکی از طریق قرص و شوک الکتریکی آن واقعیت را به او فرو کنیم. اما واقعیت از طریق فرو کردن۲penetration رخ نمی‌دهد. چون این فرو کردن مساوی است با تجاوز کردن و عیناً اثراتی نظیر تجاوز جنسی را بر وی دارد.

بهترین تصویری که از روانشناسی وجود دارد، به مانند دندان‌پزشکی است که وقتی با تمام دم و دستگاهش درون دهان شما در حال کار کردن است، از شما سوال می‌پرسد. شما هیچ‌ نمی‌توانید بگویید. روانشناسی هم همین است، آن کتاب قطور راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی۳Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders, 5th Edition: DSM-5 را در حلق شما فرو کرده و حال از شما انتظار دارد که صحبت کنید، شما نمی‌توانید. جورج اتوود به درستی اشاره کرده است: توهم و هذیان نتیجه‌ی مسحور شدن ما در برابر چیزی است که آن را واقعیت بیرونی می‌‌دانیم.

پس ما چاره‌ای نداریم به جز شنیدن و این شنیدن یعنی داشتن ظرفیتی درونی برای درک روایتی که او دارد یا بهتر بگوییم واقعیتی که او نزد خودش دارد. حال که مراجع سایکوز را نزد خود دارد، چه باید کرد؟ باید آن را جداً باور کرد و شما صرفا زمانی می‌توانید سایکوز را باور کنید و پشت سر هم با اصرار زیاد سعی در زیر سوال بردن واقعیت نزد اون نداشته باشید که به جد با آن قسمت تاریک وجود خود که جنون است روبه‌رو شده باشید. هم من و هم شما می‌دانیم که جنون درون هر دوی ما وجود دارد اما با آن روبه‌رو نمی‌شویم چون مجنون، دیوانه، روانپریش و سایکوتیک قلمداد خواهیم شد. راجع به همین موضوع، اتوود می‌گوید: «بنابراین وقتی کلمات سحرآمیز حقیقی به گوشمان می‌خورد، نمی‌توانیم آن‌ها را بدون محک زدن با آن واقعیت بیرونی بشنویم». ما فقط یک راه پیشِ رو داریم. آن هم این که هر «آن چیزی» که گفته می‌شود را بشنویم.

برای دست‌یابی به این نوع از شنیدن، فقط یک راه داریم آن هم آن که قبل از آن خود را در انتهای جنون خود پیدا کرده باشیم. در واقع شما برای این که چیزی را بفهمید باید از قبل واقعا مجنون باشید یا بهتر بگوییم جنون خود را درک کرده باشید و با آن‌ رو‌به‌رو شده باشید وگرنه شک نکنید که با آن در اتاق درمان با مراجعینتان رو‌به‌رو خواهید شد یا هیچ‌وقت به او اجازه این را نمی‌دهید که به آن سمت برود چون نمی‌خواهید با خودتان روبه‌رو شوید و در واقع بیشتر از این که یک پروسه‌ی درمانی را با آن داشته بوده باشید، بیشتر جیبش را زده‌اید و شکنجه‌اش کرده‌اید. اگر از قبل مجنون باشید، ظرفیت آن را دارید که جنون دیگری را نیز به خوبی درک کنید و به او کمک کنید که او نیز جنونش را درک کرد تا حال بتواند زندگی را آغاز کند.

نکته دیگری که ارزش اشاره کردن دارد این است که هر کدام از ما در درمانمان با یک تفسیر از واقعیت بیرون خواهیم آمد. اگر این تصویر در سیر روان‌درمانی‌ای به دست آمده باشد که مستقل از رابطه قدرت-درمان است، یعنی درمانگر شما یک روانکاو بوده است، نه یک روانشناس که رضایت داده است که دولت از طریق نهادهایی نظیر علم و… در آن پروسه دخالت کرده باشد، احتمالا به تفسیری از واقعیت رسیده‌اید که در آن جنون نه تنها که سرکوب نمی‌شود، بلکه حاضر و زنده است. باید بدانیم که دولت به جد نیاز دارد که در این رابطه درمانی دخالت کند؛ چه بسا اگر دخالت نکند دیگر سوژه نوروتیک مطیع قانون را نخواهد داشت. این همانجایی است که به وضوح برملا می‌شود که روانکاوی در ذات و از منظر هستی‌شناختی، ضدانضباطی است و هر نوعی از روانکاوی که به آن انضباط تن داده باشد، دیگر روانکاوی نیست.

منابع:

  1. Atwood GE. The Abyss of Madness. Routledge; 2012 Apr 23.
  2. Foucault M. History of Madness. Routledge; 2013.
  3. Movalleli K. Fundamentals of Freud-Lacan psychoanalysis; 2019.

About Author

author-avatar

درباره سپهر مقصودی

متولد 1378 - دانشجوی کارشناسی‌ارشد | دانشگاه لیدن - دبیر سابق انجمن علمی روانشناسی دانشگاه فردوسی مشهد - حوزه‌ی فعالیت: اسلاوی ژیژک، روانکاوی لکان، روانشناسی سیاسی

بازگشت به لیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *