تأملات پارانوئید۱این جستار، در تاریخ ۳ آپریل ۲۰۰۳، در مجلۀ ادبی «نقد کتاب لندن – The London Review of Books» منتشر شده است.
اسلاوی ژیژک
مترجم: سپهر مقصودی
همه از این میترسند که حملۀ ایالات متحده به عراق نتیجۀ فاجعهباری داشته باشد. یک فاجعۀ زیستمحیطی با گسترهای بزرگ، تلفات زیاد آمریکاییها، و یک حملۀ تروریستی در غرب. اگر جنگ بهسرعت تمام شود (شاید حتی تا قبل از زمان انتشار این مقاله) و اگر رژیم صدام از هم بپاشد، حتی در میان بسیاری از منتقدان سیاست ایالات متحده، یک آرامش عمومی بهوجود خواهد آمد. وسوسهانگیز است که این فرضیه را در نظر بگیریم که ایالات متحده عمداً ترس از فاجعه قریبالوقوع را دامن میزند تا از مزایای آرامش جهانی در صورت عدم تحقق آن بهرهمند شود.
ویلیام کریستول۲William Kristol و لارنس کاپلان۳Lawrence Kaplan در کتاب جنگ بر سر عراق۴The War over Iraq مینویسند:
«این مأموریت در بغداد آغاز میشود، اما در آنجا خاتمه نمییابد … ما در اوج یک دورۀ تاریخی جدید ایستادهایم … این یک لحظۀ تعیینکننده است که بهوضوح بیشتر دربارۀ عراق است. این موضوع حتی فراتر از آیندۀ خاورمیانه و جنگ با تروریسم خود را بروز میدهد. این مسئله دربارۀ نقشی است که ایالات متحده قصد دارد در قرن بیستویکم ایفا کند».
تمام داستان چنین است: این درواقع آیندۀ «جامعۀ بینالمللی» است که اکنون در خطر است. قوانین جدیدی که آن را تنظیم میکند و خود نظم نوین جهانی چگونه خواهد بود. اساسنامۀ رم حاکم بر اولین دادگاه دائمی جهانی جنایات جنگی در جولای گذشته به اجرا درآمد. دیوان کیفری بینالمللی۵International Criminal Court این اختیار را دارد که افراد را به اتهام نسلکشی، جنایات علیه بشریت و جنایات جنگی محاکمه کند و هر کسی، از یک رئیس دولت گرفته تا یک شهروند عادی، قابل پیگرد قانونی است. با این حال، دادگاه با مخالفت شدید ایالات متحده، روسیه و چین روبروست. ایالات متحده در تصویب اساسنامه شکست خوردهاست، به این دلیل که دیوان کیفری بینالمللی حاکمیت ملی را نقض میکند و وجود آن میتواند به پیگرد قانونی با انگیزۀ سیاسی منجر شود؛ بهویژه مقامات یا سربازان آمریکایی که در خارج از کشور کار میکنند. کنگرۀ ایالات متحده حتی قانونی را به تصویب رساندهاست که به فرمانده کل قوا اجازه میدهد تا هر اقدامی را که برای آزادی هر شهروند آمریکایی که توسط دادستانها دستگیر میشود، انجام دهد. پس جای شگفتی نیست که میلوسویچ۶Milosevic، که اکنون در دادگاه کیفری بینالمللی یوگسلاوی سابق در جایگاه متهم نشستهاست، قانونی بودن آن دادگاه را رد میکند. ایالات متحده بر دولت کرواسی فشار آوردهاست تا چند ژنرال خود را که متهم به جنایات جنگی در بوسنی هستند به دادگاه بینالمللی کیفری تسلیم کند. واکنش محلی آشکار است: چگونه میتوانند این را از ما بخواهند وقتی که مشروعیت دیوان کیفری بینالمللی را به رسمیت نمیشناسند؟ یا شهروندان ایالات متحده بهطور مؤثر «برابرتر از دیگران» هستند؟ آیا مکتب بوش۷Bush به این معنی است که هند حق حمله به پاکستان را دارد (اتفاقاً هر دو کشور در تصویب در دیوان کیفری بینالمللی شکست خوردهاند)؟ به هر حال، این کشور مستقیماً از ترور ضدهندی در کشمیر حمایت میکند و دارای سلاحهای کشتار جمعی (هستهای) است. آیا چین حق حمله به تایوان را دارد؟ و …، و به همین ترتیب، با عواقب غیرقابل پیش بینی.
ما در بحبوحۀ یک انقلاب خاموش هستیم. قوانین نانوشتهای که ابتداییترین منطق بینالمللی را تعیین میکنند در حال تغییرند. ایالات متحده، گرهارد شرودر، یک رهبر منتخب دموکراتیک را بهدلیل حفظ موضعی که اکثریت رأیدهندگان آلمانی از آن حمایت میکنند، و همچنین طبق نظرسنجیها در اوایل ماه مارس، حدود ۵۹ درصد از مردم ایالات متحده نیز آن را حمایت کردند، مورد سرزنش قرار میدهد (که مخالف حمله به عراق بدون حمایت سازمان ملل هستند). در ترکیه ۹۴ درصد از جمعیت مخالف اجازۀ استفاده از خاک این کشور ازسوی نیروهای آمریکایی در جنگ علیه عراق هستند. هر چپ قدیمی، پاسخ مارکس در مانیفست کمونیست۸The Communist Manifesto به منتقدانی که کمونیستها را به تضعیف مفاهیم اساسی خانواده و مالکیت متهم میکردند، را به خاطر میآورد: او گفت که این خود نظم سرمایهداری است که پویایی آن در حال از بین بردن نظم سنتی (اتفاقاً واقعیتی که امروزه بیشتر از زمان مارکس صادق است) و سلب مالکیت اکثریت بزرگ مردم است. آیا این دقیقاً کسانی نیستند که امروز بهعنوان مدافعان جهانی دموکراسی ظاهر میشوند در حالی که عملاً آن را تضعیف میکنند؟
این امکان وجود دارد که ایالات متحده بهخوبی آگاه باشد که دوران صدام و رژیم ناسیونالیست ـ سکولارش رو به پایان است و حمله به عراق بهمثابۀ یک حملۀ پیشگیرانۀ بسیار تندروانه تلقی میشود: نه علیه صدام، اما علیه یک دولت احتمالی آینده؛ یعنی یک رژیم اسلامگرای تندرو. با این حال، خطر این است که مداخلۀ آمریکا به ظهور چیزی که این دولت بیش از همه از آن میترسد کمک کند: یک جبهۀ بزرگ و متحد مسلمانان ضد آمریکایی. نخستین اشغال مستقیم آمریکا از یک کشور کلیدی عربی؛ چگونه این باعث نفرت جهانی نمیشود؟ میتوان تصور کرد که هزاران جوان در آرزوی تبدیل شدن به بمبگذاران انتحاری و حتی مجبور کردن دولت ایالات متحده برای ایجاد وضعیت اضطراری دائمی در خانۀ خود هستند. (مقاومت در برابر این تأمل پارانوئید کمی سخت است: اگر اطرافیان بوش این را بدانند چه؟ اینکه اگر این «خسارت جانبی» در اصل هدف واقعی کل عملیات باشد. اگر هدف واقعی «جنگ علیه تروریسم» نظمبخشی افراط و تفریطیِ رهاییبخش در خود جامعه آمریکا باشد چه؟)
در ۵ مارس، برنامۀ خبری در انبیسی۹NBC عکسی ژولیده از خالد شیخ محمد، نفر سومِ القاعده، اندکی پس از دستگیری او منتشر کرد. پت بیوکنن۱۰Pat Buchanan پرسید: «آیا این مرد که همۀ اسامی همدستانش را میداند، همۀ برنامههای دقیق برای حملات تروریستی آینده به ایالات متحده را هم میداند، باید شکنجه شود تا تمامی اطلاعات را از او بیرون بکشیم؟» پاسخ سایر مفسران و همچنین بینندگانی که تماس گرفتند، کاملاً مثبت بود. این اتفاق باعث دلتنگی برای روزهای خوب قدیمیِ جنگ استعماری در الجزایر شد، زمانی که شکنجه توسط ارتش فرانسه یک راز کثیف بود. آیا این به حقیقت پیوستن بسیار نزدیک از آنچه اورول۱۱Orwell در رمان ۱۹۸۴ تصور میکرد نیست؟ آنجایی که در «جلسات نفرت» عکس خائنان به شهروندان نشان داده میشد و قرار بود که بر سر آنها فریاد زده شود. یک روز بعد، در تلویزیون فاکس۱۲Fox TV، یکی از مفسران ادعا کرد که انجام هر کاری با این زندانی، از کمخوابی گرفته تا شکستن انگشتان دست و بدتر از آن قابل توجیه است، زیرا او یک زبالۀ انسانی بدون هیچ حقی است. ما باید مراقب باشیم که در نبردهای اشتباه شرکت نکنیم؛ بحث دربارۀ اینکه صدام چقدر بد است یا جنگ چقدر هزینه خواهد داشت، بحثهای نادرستی است. تمرکز باید بر آنچه در جوامع ما اتفاق میافتد باشد، بر روی این که چه نوع فرهنگی در غرب در نتیجۀ «جنگ علیه تروریسم» در حال ظهور است.
#علوم_اجتماعی #تروریسم #جنگ #مطالعات_اجتماعی #ایالات_متحده_امریکا #عراق #صدام_حسین #پارانویا