نظریه اجتماعی

بله، این یک بحران آب و هوایی است و به‌نظر می‌رسد که تلاش‌های کوچک انسانی شما به هیچ‌عنوان کمکی نمی‌‌کنند

بله، این یک بحران آب و هوایی است و به‌نظر می‌رسد که تلاش‌های کوچک انسانی شما به هیچ‌عنوان کمکی نمی‌‌کنند

اسلاوی ژیژک

مترجم: سپهر مقصودی

درست در زمانی که آتش زدن جنگل‌های آمازون از تیتر اخبار ما دور می‌شود، بحث در مورد بحران آب و هوا دوباره به صدر دستور کار قرار می‌گیرد. اما آیا ما واقعاً داریم به سمت یک خودکشی جمعی می‌رویم؟

ما به‌طور غریزی احساس می‌کنیم که برزیلی‌ها با از بین بردن جنگل‌های بارانی آمازون، «ریه‌های زمین ما» را می‌کشند. با این حال، اگر بخواهیم با تهدیدهای جدی برای محیط زیست خود مقابله کنیم، آنچه باید از آن اجتناب کنیم، دقیقاً چنین برون‌یابی‌های سریعی است که تخیل ما را مجذوب خود می‌کند.

دو سه دهه‌ی پیش، همه در اروپا درباره مرگ جنگل‌ها صحبت می‌کردند. این سوژه روی جلد تمام هفته‌نامه‌های معروف حضور داشت که در نیم قرن دیگر، اروپا بدون جنگل خواهد بود. اکنون و در قرن بیستم، بیش از هر زمان دیگری در اروپا جنگل وجود دارد، و ما از خطرات دیگری آگاه می‌شویم، مثلاً از آنچه در اعماق اقیانوس‌ها اتفاق می‌افتد.

در حالی که ما باید تهدیدات زیست‌محیطی را بسیار جدی بگیریم، باید کاملاً از عدم قطعیت تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌ها در این حوزه آگاه باشیم؛ تنها زمانی که خیلی دیر شده باشد به یقین می‌دانیم که چه اتفاقی خواهد افتاد. برون‌یابی‌های سریع تنها استدلال‌هایی را به انکارکنندگان تغییرات آب و هوایی می‌دهد. ما باید به هر قیمتی از دام «بوم‌شناسی ترس»، یک شیفتگی عجولانه و بیمارگونه در مورد فاجعه‌ای در حال وقوع اجتناب کنیم.

این بوم‌شناسی ترس دارای نشانه‌های یک شکل غالب و در حال توسعه از ایدئولوژی در سرمایه‌داری جهانی است، افیون جدیدی برای توده‌ها که جایگزین دینِ رو به زوال می‌شود. این کارکرد اساسی دین قدیمی را بر عهده می‌گیرد، یعنی نقش مرجع غیرقابل انکاری که می‌تواند محدودیت‌هایی را تحمیل کند.

درسی که به ما داده شده این بوده که محدود بودن مربوط به خودمان است: ما فقط یک گونه روی زمین خود هستیم که در زیست کره‌ای قرار گرفته‌ایم که بسیار فراتر از افق ما به‌نظر می‌رسد. ما در بهره‌برداری از منابع طبیعی، از آینده وام می‌گیریم، بنابراین باید با زمین خود با احترام برخورد کنیم، به عنوان چیزی در نهایت مقدس، چیزی که نباید به طور کامل آشکار شود، باید و برای همیشه یک راز باقی بماند، قدرتی که باید به آن اعتماد کنیم، نه که بر آن تسلط پیدا کنیم.

آتش‌سوزی آمازون در سال ۲۰۱۹

درحالی‌که نمی‌توانیم بر زیست کره خود تسلط کامل داشته باشیم، متأسفانه در توان ماست که آن را از مسیر خارج کنیم، تعادلش را به هم بزنیم، به‌طوری که بی‌هوش شود، و ما را از این فرآیند دور کند. به همین دلیل است که اگرچه زیست‌بوم‌شناس‌ها همیشه از ما می‌خواهند که در شیوه‌ی زندگی خود تغییرات اساسی ایجاد کنیم، اما زیربنای این خواسته مخالف آن است: بی‌اعتمادی عمیق به تغییر، توسعه و پیشرفت. هر تغییر ریشه‌ای می‌تواند پیامدهای ناخواسته و فاجعه‌باری به‌همراه داشته باشد.

اینجا همه‌چیز سخت‌تر می‌شود. حتی زمانی که اعلام آمادگی می‌کنیم که مسئولیت فجایع زیست محیطی را به عهده بگیریم، این می‌تواند حیله‌ای برای جلوگیری از مواجهه با مقیاس واقعی تهدید باشد. در این آمادگی برای پذیرش گناه برای تهدیدات محیطی، عنصری فریبنده‌ و اطمینان‌بخش وجود دارد: ما دوست داریم مقصر باشیم، زیرا اگر مقصر باشیم، پس همه‌چیز به ما بستگی دارد، ما ریسمان فاجعه را می‌کشیم، بنابراین می‌توانیم به سادگی با تغییر زندگیمان، خود را نجات دهیم.

چیزی که واقعاً برای ما (حداقل برای ما در غرب) سخت است، پذیرش این است که شاید به نقش کاملاً منفعلانه‌ی ناظران ناتوانی تنزل پیدا کنیم که فقط می‌توانند بنشینند و سرنوشت خودشان را تماشا کنند. برای جلوگیری از این امر، مستعد انجام فعالیت‌های دیوانه‌وار هستیم، کاغذهای قدیمی را بازیافت می‌کنیم، غذای ارگانیک می‌خریم، فقط برای اینکه مطمئن باشیم که داریم کاری انجام می‌دهیم و سهم خود را ایفا کردیم.

ما مانند هوادار فوتبالی هستیم که در خانه و جلوی صفحه‌ی تلویزیون از تیمش حمایت می‌کند، فریاد می‌زند و از روی صندلی خود می‌پرد، با این باور خرافی که این امر به نوعی در نتیجه تأثیر می‌گذارد.

حقیقت دارد که شکل معمولی انکار فتیشیستی در مورد بوم‌شناسی این است: «من به خوبی می‌دانم (که همه ما در معرض تهدید هستیم)، اما واقعاً به آن اعتقاد ندارم (بنابراین حاضر نیستم کار بسیار مهمی مانند تغییر راهم در زندگی را انجام دهم)».

اما شکل متضاد دیگری نیز وجود دارد: «من به‌خوبی می‌دانم که نمی‌توانم بر روندی که می‌تواند منجر به نابودی من شود (مانند انفجار آتشفشان) تأثیر بگذارم، اما با این وجود، پذیرش این موضوع برای من بسیار آسیب‌زا خواهد بود؛ بنابراین نمی‌توانم در برابر اصرار برای انجام کاری مقاومت کنم، حتی اگر بدانم که در نهایت بی‌معنی است».

آیا به این دلیل نیست که ما مواد غذایی ارگانیک می‌خریم؟ چه کسی واقعاً باور می‌کند که سیب‌های ارگانیک نیمه‌گندیده و گران‌قیمت واقعا سالم‌تر هستند؟ نکته‌ی اصلی این است که ما با خرید آنها، فقط یک محصول را نمی‌خریم و مصرف ‌کنیم، بلکه همزمان کاری معنادار انجام می‌دهیم، مراقبت و آگاهی جهانی خود را نشان می‌دهیم، و در یک پروژه‌ی جمعی بزرگ شرکت می‌کنیم.

ایدئولوژی اکولوژیکی غالب ما را به‌عنوان مقصر پیشینی، مدیون مادر طبیعت، تحت فشار دائمی عامل ابرخود زیست محیطی می‌داند که ما را در فردیت ما خطاب می‌کند: «امروز برای بازپرداخت بدهی خود به طبیعت چه کردید؟ آیا تمام روزنامه‌های خود را در یک سطل بازیافت مناسب گذاشته‌اید؟ و تمام بطری‌های آبجو یا قوطی‌های کوکاکولا؟ آیا به جای ماشین از دوچرخه یا وسایل نقلیه عمومی استفاده کردید؟ آیا به‌جای روشن کردن تهویه مطبوع، پنجره‌ها را کاملا باز کردید؟»

مخاطرات ایدئولوژی تا این حد فردی‌ساز به راحتی قابل مشاهده است: من به‌جای طرح پرسش‌های جهانی بسیار مرتبط‌تر در مورد کل تمدن صنعتی در خودآزمایی خویش گم می‌شوم.

بنابراین بوم‌شناسی خود را به آسانی در معرض عرفان ایدئولوژیک قرار می‌دهد. این می‌تواند بهانه‌ای برای تاریک‌سازی عصر جدید (تمجید از دوران پیشامدرن و غیره)، یا برای استعمار نو (شکایت‌های جهان توسعه‌یافته از تهدید رشد سریع در کشورهای در حال توسعه مانند برزیل یا چین)، یا به‌عنوان دلیلی برای افتخار سرمایه‌داران سبز باشد» (سبز بخرید و بازیافت کنید، انگار درنظرگیری بوم‌شناسی استثمار سرمایه‌داری را توجیه می‌کند). همه‌ی این تنش‌ها در واکنش‌های ما به آتش‌سوزی‌های اخیر آمازون منفجر شد.

پنج استراتژی اصلی برای انحراف از ابعاد واقعی تهدید زیست‌محیطی وجود دارد. ابتدا نادانی ساده‌ای وجود دارد: این یک پدیده حاشیه‌ای است، که شایسته‌ی دغدغه ما نیست، زندگی ادامه دارد، طبیعت از خودش مراقبت خواهد کرد.

دوم، این باور وجود دارد که علم و فناوری می‌توانند ما را نجات دهند. سوم اینکه راه‌حل را به بازار بسپاریم (با مالیات بیشتر از آلاینده‌ها و غیره). چهارم، ما درعوض اقدامات سیستمی بزرگ (هر یک از ما باید آنچه را که می‌توانیم انجام دهیم: بازیافت، مصرف کمتر، و غیره) به فشار سوپرایگو بر مسئولیت شخصی متوسل می‌شویم.

و پنجمین، و شاید بدترین، حمایت از بازگشت به تعادل طبیعی، به یک زندگی معمولی‌تر و سنتی‌تر است که به وسیله‌ی آن از غرور انسانی چشم‌پوشی می‌کنیم و دوباره فرزندان محترم طبیعت مادر خود می‌شویم.

کل این پارادایم مادر طبیعت که توسط غرور ما از مسیر خارج شده اشتباه است. این واقعیت که منابع اصلی انرژی ما (نفت، زغال سنگ) بقایای فجایع گذشته است که قبل از ظهور بشریت رخ داده، یادآوری روشنی است که مادر طبیعت می‌تواند چقدر سرد و بی‌رحم باشد.

البته این به هیچ‌وجه به این معنی نیست که ما باید آرامش داشته باشیم و به آینده‌ی خود اعتماد کنیم: این واقعیت که معلوم نیست چه اتفاقی می‌افتد، وضعیت را خطرناک‌تر می‌کند. به علاوه، همانطور که به سرعت آشکار می‌شود، مهاجرت‌ها (و دیوارهایی که برای جلوگیری از آن‌ها طراحی شده‌اند) بیشتر و بیشتر با اختلالات زیست‌محیطی مانند گرمایش جهانی در هم تنیده می‌شوند. آخرالزمان بوم‌شناختی و آخرالزمان پناهندگان در آنچه فیلیپ آلستون۱Philip Alston، گزارشگر ویژه سازمان ملل به‌طور کامل توضیح داد، بیشتر و بیشتر با هم تداخل دارند: او گفت: «ما در معرض خطر یک سناریوی آپارتاید اقلیمی هستیم؛ جایی که ثروتمندان برای فرار از گرمای بیش از حد، گرسنگی و درگیری پول پرداخت می‌کنند درحالی‌که بقیه جهان در رنج هستند».

کسانی که کمترین مسئولیت را در انتشار گازهای گلخانه‌ای جهانی دارند نیز کمترین ظرفیت را برای محافظت از خود دارند.

بنابراین، پرسش لنینیستی: چه باید کرد؟ ما در یک آشفتگی عمیق به سر می‌بریم: هیچ راه حل ساده «دموکراتیک» در اینجا وجود ندارد. این ایده که خود مردم (نه فقط دولت‌ها و شرکت‌ها) باید تصمیم بگیرند، عمیق به نظر می‌رسد، اما یک سوال مهم را مطرح می‌کند: حتی اگر درک آن‌ها توسط منافع شرکت مخدوش نشود، چه چیزی آنها را واجد شرایط قضاوت در مورد چنین موضوع ظریفی می‌کند؟

کاری که ما می‌توانیم انجام دهیم این است که حداقل اولویت‌ها را مشخص کنیم و پوچ بودن بازی‌های جنگی ژئوپلیتیک خود را بپذیریم، در شرایطی که سیاره‌ای که برای آن جنگ‌ها انجام می‌شود در معرض تهدید است.

در آمازون بازی مضحک اروپا را می‌بینیم که برزیل را مقصر می‌داند و برزیل اروپا را مقصر می‌داند. بایستی متوقف شود. تهدیدهای بوم‌شناختی روشن می‌سازد که دوران دولت‌های ملی به پایان خود نزدیک می‌شود. یک آژانس جهانی قوی با قدرت هماهنگ‌سازی اقدامات لازم مورد نیاز است و آیا چنین نیازی به چنین عاملی در جهتی است که زمانی «کمونیسم» می‌نامیدیم؟

#بحران_آب_و_هوایی

About Author

بازگشت به لیست

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *