آیا این همان زوال بشری است؟
چگونه تیکتاک به اوسامو دازای کمک کرد تا خوانندگان تازهای پیدا کند.
آندرو مارتین
مترجم: فرشاد جابرزاده
اولین چیزی که خواهید شنید لحنی مصنوعی و وهمآور است، و به دنبال آن صدایی خشک با لحنی کنایهآمیز که میگوید: «دازای، به من بگو، چرا آرزوی مرگ داری؟»
شخصی با جدیت پاسخ میدهد: «بیا این سوال را برعکس کنیم، آیا واقعاً ارزشی برای این چیزی که ما آن را زندگی… مینامیم وجود دارد؟» سپس ضربآهنگ۱beat آغاز میشود که با فریادهایی غیرعادی همراه است.
نزدیک به ۷۵۰۰ ویدئو در تیکتاک۲TikTok وجود دارد که از این ترکیب خاص و هیپنوتیزمکنندهی کلمات و موسیقی استفاده میکنند (آهنگ توسط ساندکلادرپری۳SoundCloud Rapper – به رپرهایی اطلاق میشود که تمرکزشان روی انتشار آثار در پلتفرم ساندکلاد است. به نام Mag.Lo اجرا شده)، و بسیاری دیگر از دیالوگ مشابه با ترکیبات مختلفی از صداهای پسزمینه۴backing tracks استفاده میکنند. دیالوگ مذکور اغلب با کلیپهای کوتاهی همراه میشود که در آن جلد و صفحات رمان اوسامو دازای۵Osamu Dazai، زوال بشری۶No Longer Human – این رمان با دو عنوان «زوال بشری» و «نه آدمی» در ایران ترجمه شده است.، نمایش داده میشوند؛ رمان مدرن و کلاسیکی۷Classic – در اینجا صفت کلاسیک به معنای اثری مهم و جاودانه استفاده شده است و آن کارکرد دورهای را ندارد. در باب ازخودبیگانگی و خودکشی که برای نخستین بار در ژاپن و در سال ۱۹۴۸ انتشار یافت و بعدتر توسط دونالد کین۸Donald Keene در سال ۱۹۵۸ به انگلیسی ترجمه شد. بهنظر میرسد نظرات در مورد این کلیپها مملو از جوانانی است که تعهد خود نسبت به کتاب را اعلام میدارند و جاروجنجال راه میاندازند که این کتاب دیدگاهشان را تغییر داده است، یا بعضاً در برخی از موارد، به محض اینکه مادرشان نسخهای از کتاب را برمیدارد، برای مطالعهاش هیجانزده میشوند.
برای کسی که به ادبیات ژاپنی پساجنگ بسیار علاقهمند بوده و تقریباً کوچکترین دانشی راجعبه تیکتاک، انیمه۹Anime یا مانگا۱۰Manga ندارد (مطمئناً در این زمینه تنها نیستم)، این ترکیبِ عناصر گیجکننده بهنظر میآیند؛ البته اگر نگویم نگرانکننده. چه معنایی دارد که بدون شرمندگی، بهخاطر رمانی که به تجلی هابزی میپردازد که جامعه «مبارزهی بین یک فرد و فرد دیگر است، مبارزهای است که پیروزیِ آنی همهچیز است» شناخته شویم؟ چرا دازای، که دائماً آثارش در حال تجدید چاپ بوده، اما در ایالات متحده مدتها زیر سایهی وارث فلسفی و ادبیاش یوکیو میشیما۱۱Yukio Mishima قرار داشته، اکنون بهطرزر برجستهای بر روی میزهای نمایشگاه بارنز اَند نوبِل۱۲Barnes & Noble نمایش داده میشود و ترجمهها و تجدید چاپهای تازهی کاتالوگ ۷۵ سالهاش از نیو دایرکشن۱۳New Directions انتشار مییابند؟ ناشر مستقل و محترم دقیقاً بخاطر همین موفقیتهای وایرالشدهاش۱۴Viral hits مشهور نیست؟
مشوق ناگهانی این جریان، همانطور که اخیراً در خبرنامهی فرهنگِ عامهی دِرت۱۵Dirt شرح داده شده، محبوبیت سگهای ولگرد بانگو۱۶Bungo Stray Dogs است؛ انیمهای اقتباسی از مجموعهی مانگایی با همین عنوان – تلفیقی از پروندههای ایکس۱۷X-Files و مردان ایکس۱۸X-Men – دربارهی گروهی از محققان فراطبیعی که نامها و ویژگیهایِ (بسیار انتخابی) نویسندگان کلاسیک ژاپنی را به اشتراک میگذارند. دازای، که در قسمت اول و در حال شناور شدن روی رودخانه پس از اقدام به خودکشی معرفی میشود و پاهایش مانند پاهای اردکی که به دنبال ماهی میچرخد، از آب بیرون آمدهاند، قهرمان کاریزماتیک و آندروژن سریال است؛ ترکیبی غیرمحتمل از جک اِسکِلینگتونِ انیمیشنِ کابوس قبل از کریسمس۱۹The Nightmare Before Christmas و هارولدِ فیلم هارولد و ماد۲۰Harold and Maude. (البته گفتنی است که گویا ویدیوهای افرادی که لباس به تن کردهاند یا در مورد شخصیت انیمه فن آرت۲۱Fan Art – آثار هنریای که طرفداران برای شخصیت خیالی یا هنرمند محبوبشان خلق میکنند. خلق میکنند، بسیار بیشتر از ویدیوهایی است که مستقیماً به خود رمان ارجاع میدهند). دازایِ سگهای ولگرد بانگو، مانند نویسندهای که نام خود را از او گرفته، دائماً در حال فکروخیال و تلاش برای خودکشی است (دازای حقیقی در پنجمین تلاش خود، درست پیش از تولد ۳۹ سالگی و با همراهی معشوقهاش موفق شد)؛ اگرچه که این مضمون در سریال بیشتر برای گرفتنِ خندههای بیمارگونه از مخاطبان استفاده میشود. همچنین ابرقدرت دازای، که به او اجازه میدهد قدرتهای دشمنانش را برعلیهشان استفاده کند، زوال بشری نامیده میشود.
در مقایسه با ارتباط لاکپشتهای نینجا جهشیافتهی نوجوان۲۲Teenage Mutant Ninja Turtles با پیهتا۲۳Pietàیِ میکل آنژ۲۴Michelangelo، تمام اینها فقط کمی بیشتر به دستاوردهای ادبی نویسنده مربوط میشود، اما نمیدانم، شاید اگر تیکتاک در دوران اوج لاکپشتها وجود داشت، اینک دوستداران هنر رنسانس بسیار بیشتری در میان ما حاضر بودند. در رمانهای دازای هیچ جنگ ماوراییای وجود ندارد. زوال بشری بهعنوان دفترچهی خاطرات کشفشده در باب ناامیدی پایانناپذیر یوزو اوبا۲۵Yozo Oba ارائه میشود؛ مردی که اضطراب اجتماعی۲۶social anxiety و ترسش از دیگران آنقدر شدید بوده که اعتقاد داشته هرگز خوشحال نبوده است. او از کودکی دست به اعمال مختلف و برخوردهای دروغین زده تا مردم را بهگونهای فریب دهد که باور کنند شایستهی عشق و توجهشان است.
یوزو مانند خود دازای از خانوادهای ثروتمند میآید، زمان خود را در سازمانهای کمونیستی میگذراند و یک الکلیِ اصلاح ناپذیر، ضدزن و در نهایت معتاد به مورفین است. شهادت او از نظر اپراییاش ترحمآمیز است. وقتی همسرش مورد تجاوز جنسی قرار میگیرد، قرصهای خوابآور بیش از حدی مصرف میکند، نه به خاطر همدردی با زن، بلکه به این خاطر که ایمانش به «اعتماد بینقص» را از دست داده است.
به عبارت دیگر، نوع بدبینی خودخواهانهی دازای با احساسات باب روزِ این لحظهی فرهنگی (خودِ او از طریق مطالعهی آثار کلاسیکی مانند ملال پاریسِ۲۷Paris Spleen بودلر۲۸Charles Baudelaire و یادداشتهای زیرزمینیِ۲۹Notes from Underground داستایوفسکی۳۰Fyodor Dostoyevsky که در باب رنج و بدبختی بودند، بزرگ شد) و زندگی درونی نوجوانان تمامِ دورانها اساساً میخواند. آنها دازای را «اشتباه» نمیخوانند، البته اگر این چیزی است که مردم هنوز نگرانش هستند. در عوض، قهرمانی کالت، از طریقی غیرقابل تصور، به آنها هدیه داده شده تا دردشان را هدایت کند. در مورد ناامیدی دازای نکتهی عجیبی وجود دارد که توجه را به خود جلب میکند. صراحت شخصیتهای او در مورد ظلم و خودخواهیشان – که بهطرز نگرانکنندهای در زوال بشری بهچشم میخورد، اما اغلب در داستانها و رمانهای دیگرش وجهی کنایهآمیز دارد – آنها را بهشکل متناقضی آسیبپذیر جلوه میدهد. هنر دازای از نوسانات عاطفی یوزو، مشهورترین آلترایگوی ادبیاش، فراتر میرود، و اگرچه زوال بشری جذابیتی نیهیلیستی دارد، اما دسترسی هرچه بیشتر به آثارش در زبان انگلیسی، تصویری ظریفتر و پیچیدهتر از دیدگاه نویسنده را ارائه میکند.
گلهای لودگی۳۱The Flowers of Buffoonery، رمانی که در سال ۱۹۳۵ منتشر شد و اخیراً نیز توسط سام بت۳۲Sam Bett به انگلیسی ترجمه شده، نسخهی پیشین یوزو را بههمراه دارد و نگرانیهای معمول دازای را به شیوهای سبکتر و کمیکتر بررسی میکند، البته در داستانی که، بله، عواقب اقدام به خودکشی را شرح میدهد. همانطور که در زوال بشری و تجربهی خود دازای تکرار شد، یوزو به لطف عبور یک قایق ماهیگیری از پرش از صخره به داخل دریا جان سالم بهدرمیبرد؛ هرچند پیشخدمت کافهای که با او پریده، سرنوشتی خلاف او دارد. دازای روی رابطهی میان یوزو و دوستانش کوسوگه۳۳Kosuge و هیدا۳۴Hida تمرکز میکند، دوستانی که هر دو یوزو را همراهی میکنند؛ آن هم در دورانی که وی در آسایشگاه بهبود مییابد و سعی دارد از مسئولیت قانونی اعمالش فرار کند. دازای شیرینیِ دلاوریهای دروغین این جوانان حواسپرت را ترسیم میکند. پسرها ورقبازیهای احمقانهای انجام میدهند و روی بالکن ژست میگیرند تا توجه بیماران زن را به خود جلب کنند. آنها به خود اجازه نمیدهند که عظمت کاری که یوزو انجام داده را درک کنند.
شاید خود دازای هم در این مرحله از پس چنین کاری برنیامده است. نویسنده بهکمک یک ابزار فراداستانی اعصابخردکن مکرراً مداخله میکند تا دربارهی پیش پاافتادگی داستانی که میخوانیم اظهار نظر کرده و از ناتوانی خویش در درک عمق فاجعه ابراز تاسف کند. مانند خودِ مردان جوان، راوی نیز لودگی میکند تا گریه نکند، اما داستان هرگز به عمق احساسی که نمایانگر اثر بالغانهی دازای است، نمیپردازد. درحالیکه زوال بشری با این افشاگری کنایهآمیز به پایان میرسد که یکی از آشنایان قدیمی یوزو، علیرغم اعمال ناشایستش، او را بهعنوان «پسری خوب، یک فرشته» به یاد میآورد، راوی گلهای لودگی صراحتاً در اواسط کتاب ادعا میکند که «یوزو نه تنها به خدا نزدیک بود، بلکه شبیه به خدا بود. همچون الههی خرد، مینِروا۳۵Minerva بود، که پرندهی مقدس خود، جغد را به آسمان تاریک میفرستد و با تماشای سراسر آن به خود میخندد». تصور میشود که این تقلید یا ادای احترامی باشد به منحطهای فرانسوی که او تحسینشان میکرد (همانند بازی با عنوان در گلهای بدی۳۶The Flowers of Evil – کتابی به قلم شارل بودلر که در ایران به گلهای بدی/پلهای رنج شناخته میشود.)، اما مانند پایان واقعی و نفسگیرش، هوشمندانهتر از «متقاعدکننده» است.
سه داستانِ نور آغازین۳۷Early Light، که اخیراً منتشر شده، به ویژه همسر ویلون۳۸Villon’s Wife، تصویری روشنتر و نمودی بهغایت تأثیرگذارتر از بینش روانشناختی دازای ارائه میدهند. مانند غروب خورشید۳۹The Setting Sun – این داستان با عنوان «شایو» در ایران منتشر شده است.، بهترین رمان دازای، داستان بر زنی تمرکز دارد که مجبور میشود با عواقب رفتارهای بیتوجه و مشابه به خود دازای دستوپنجه نرم کند. خانم اوتانی۴۰Mrs. Otani که از پرداخت صورتحساب نجومی میکدهی شوهرش ناامید شده، برای کار به رستوران مورد علاقهاش میرود و با یافتن شادی و رضایت از کار، خود را غافلگیر میکند.
پس از اینکه او در راه خانه تعقیب میشود و توسط مشتریاش مورد تجاوز قرار میگیرد، در روز بعد به رستوران باز میگردد تا شوهرش را بیخبر و در حال خواندن مقالهای در روزنامه در مورد خودش میبیند. مرد توضیح میدهد: «اینجا میگویند که من یک هیولا هستم. این درست نیست، است؟» همسرش با احضار عقل و تسلیم شرکای بیشماری از هنرمندان خودشیفته، حرف آخر را میزند: «هیولا بودن تا زمانی که بتوانیم زنده بمانیم هیچ اشکالی ندارد، درست است؟» فکر میکنم که این یک ویدئوی تیکتاک عالی خواهد شد.
این متن ترجمهای بود از مقالهی Osamu Dazai, With Help From TikTok, Keeps Finding New Fans به قلم Andrew Martin که در سایت NY Times منتشر شده است.