الکترا: زنانگی و اعتراض
تأملات اوریپیدی | ۱
امیرعلی مالکی
الکترای اوریپید نمونهی بارز متنی هرمنوتیکال برای پرورش این مفهوم است که اثر در هر زمان، برحسب شرایط بهخصوصی تثبیت شده و بنا بر روزمرگیِ بهخصوص آن، بازتالیف میشود.
فهمیدن یک متن چون الکترا در زمانهی ما به مثابهی یعنی تالیف است؛ یا به زبانی بهتر، ترجمهی آن در دستگاه واژگان روز. ما اثر را در مقابل خود برای فهم قرار نمیدهیم، بلکه از پشت عینک آن به روز خود مینگریم؛ گویی آن جزوی لاینفک از ماست.
ترجمهی یک متن در معاصر امری ثانوی در زبان نیست، بل بدویترین شیوه برای اندیشیدن در درون قالب کلام است، چراکه زبان بهعنوان پیشینیترین خدای بشر، سعی در آن دارد که «هستی» را براساس فهمشدن در وجود ما بازتعریف کند، امری که در گروی نشانههای روز است. چراکه زبان هیچگاه از شرایط روز خود فراتر نمیرود و حتی آنچه داشته را، براساس آنچه دارد تعریف میکند. ما زبان را همسو با جهان میفهمیم و جهان را از برای زبان؛ چنین است که آنچه زبان خوانده میشود، پدیدار هستیای است که دغدغهی بودنش همواره همراهش بوده و غیر از جداافتادگی، سعی در بازتعریف شرایط خود در قالب کلام دارد. صریح بایست گفت: جهان چیزی فرای کلمه نیست. چنین است که آمیزش کلام قدیم (الکترا) با کلام معاصر (شرایط فعلی ما)، میشود آفرینش متناسب زبان برحسب شرایط؛ و نه انطباقی میان گذشته و آینده، چراکه در این جایگاه، آنچه در گذشته بوده و توان مطرحشدن یافته، از برای دغدغهی امروز موجود شده است. به همین علت است که الکترا، آنچه ما میخواهیم را برای تفسیر شرایطمان به ما میبخشد.
الکترا دختری است که با همراهی برادر خویش، اورستس، مادر و همسر مادرش را به قتل میرساند. در خط روایی داستان، الکترا، اورستس را وادار میکند که مادرِ خود را از میان بردارد و حتی مسئولیت این قتل را برگردن میگیرد. اورستس پس از اجبارِ خواهر در انجام عملی که موافق آن نبوده است، مسیر جدایی و دوری از او را هموارتر میکند و سرانجام این دو از یکدیگر جدا میشوند.
در این جایگاه، الکترا نماد خطابه قدرت اجتماع است، چراکه توانسته توده مردم را در کنار یکدیگر جمع کند و آنان را به انجام عملی وادارد. به عبارتی الکترا، مکانیسم تحرک اجتماعی است؛ گفتمانی که بیشتر طرفدار دارد. کنش اجتماعی آنجایی تثبیت میشود که زبان مشترک گفتمانها بتوانند با یکدیگر به یک نقطه خاص دست یابند و تلقین کنند که در آن همسو هستند. به عبارتی، با تمرکز مفهوم انقلاب و خواهش برای تغییر در یک دستگاه معنایی مشخص، سوژهی انقلاب، که امری همواره حاضر است را پردازش میکنند. در اینجا مفهوم سوژهی انقلابی، رخدادی است که به زبان وضعیت تعلق دارد و امری مبهم نیست، چراکه وفادار به شرایطی بوده که توسط گفتمانها مورد قبول واقع گشته است .
الکترا در این داستان، عرصهی تغییر و انقلاب است؛ امری که در درونِ خودِ هستی حاضر است و از وجود همان موقعیت، یا با زبان خود داستان، عطش انتقام جویی، تغذیه میشود. الکترا یعنی شدت حداکثری که تعهدی میان سوژه و ابژه برقرار میکند و عملی نوین را از پس زبان، پراکسیسیزه میکند، یا به عبارتی دیگر، آن را در تناسب با شرایط، شکل میبخشد تا بتواند با استفاده از همان موقعیت، بازگو شود. همچنین، الکترا یک زن است، و اینجا همان موقعیتی است که این داستان را برای اجتماع ما خاص میکند. زنان در موقعیت حال حاضر ایران، درونیترین واژگان را برای اعتراض به شرایط دارند، چراکه براساس ابژهی حاضر در اجتماع، سوژهی اعتراض آنان گستردهتر شده است و به قدرت اعتراض آنان فرمی فراطبقاتی داده. به عبارتی آنان حقیقت مشکلات را متناسبتر درک کردهاند، چون برای آنان گستردهتر بوده و ضمن همین، بر یک طبقهی خاص متکی نمیتواند باشد .
هرچند زنان برای بهتر پیادهکردنِ اعتراض خویش، نیازمند اورستسی هستند که بتواند به علت جزئیبودن مفهوم انتقاد خود، آنان را برحسب شرایط کاملتر دریابد. به عبارتی، مبارزان طبقاتی مفهوم انتقاد را برای کلیترشدن بر دایهداران آن، یعنی زنانی میبخشند که معضلاتی بدویتر از مفهوم امر طبقهی اجتماعی دارند. با این وجود پایان داستان خوش نیست و باید گفت که در مسیر درونیسازی سوژهی انتقاد هم هیچگاه قرار نیست وحدتی نامیرا میان اندامها شکل گیرد؛ آنچه مهم است تنها تحرک است، که توسط زنان در مسیر اجتماع مستحکمتر میشود؛ هرچند قرار نیست ابدی باشد. هرکنشی برای تغییر با یک دروغ بزرگ نمایان میشود و در انتها به حقایقی ناچیز تقلیل مییابد تا مسیر خود را درستتر طی کند و هرکس بداند دقیقاً چه میخواهد. پس زنان، آغاز این ستیزه را فریاد بزنید، اما فراموش نکنید ما همواره قربانیان ناکافیبودنِ زبان خویش خواهیم بود، چراکه قرار نیست هیچگاه ثابت بمانیم. اما این مرگ قهرمانانهای است که باید برای تحمیل حق از برای توهم آن بازگو کنیم.