آپاراتوس امنیت
امیرعلی مالکی
امنیت، یک ساختار آپاراتوس است. این پدیده به این مسئله اشاره دارد که ساختار امنیت، یک برداشت ایدئولوژیک از وحدت کنشهای زمانه است که بنا بر دغدغه تاریخی توانسته هویت خود را تعیین کرده و در جهت آنچه «معنا» طلب میکند، ساختار امنیت را مورد بررسی قرار دهد. اما این آپاراتوس، نه وحدت ایجابی، بل یک محور تلقینی است که در ساختار قدرت به کمال خویش میرسد، چراکه قدرت در این مجموعه بهخصوص از معنا، بهعنوان واحد یک مرکزیت، اما فراگیر، توسط ابزار سلطه به تصاحب و تاثیرگذاری بر ماهیت تمامی آن اجتماع بهخصوص میپردازد. این تلقین به این معناست، که مفهوم قدرت با خردکردن خود در ساختار حاکمیت، میتواند بهعنوان یک مثال حاضر، پراکسیس امنیت، یا همان برخورد روزمره امنیت را با قطعیت تعریف کرده و از پراکندگی معنا بپرهیزد. در این نقطه است که زیست سیاسی به کمال خویش میرسد،. زیرا نمایان میکند، این ساختار قدرت است که تعیین میکند معنای امنیت و برداشت قانونی آن بایست چگونه باشد و چنین میشود که زیست سیاسی، یک قطعیت حاضر در بطن اجتماع است که گفتمان استتیکی را متمرکز بر وجود خود میکند و کمال کنشهای مخالفان خویش، و خودش را پدید میآورد.چنین است که امنیت در ساختار اصیل خود، توزیع روابط تولیدی دولتی است که وابسته بر قدرت از پیش رسیده و مشروط خویش، بهجای انقسامی ثنوی بین امر مجاز و امر ممنوع، میانگینی از وحدت معنا را برای تعیین حدود اعمال قدرت خود در بطن جامعه، پردازش میکند. پس در قانون یک حاکمیت، هیچ خوب و بدی وجود ندارد، مگر به تعیین قدرت.
گفتمان استتیکی، تجویزی است از ساختار اجتماعی که تحت نظارت آن، قدرت میتواند خود را در مقابل جایگاه دیگر گفتمانها تعیین کند. این بدان معناست که قدرت برآمده از شرایط اجتماعی، توانایی برخورد با دیگر بخشها را برای پدید آوردن امنیت در خود یافته است، چراکه قدرت در تحلیل امنیت باید ساختاری واحد باشد و طبق آن تعیین کند که چگونه میخواهد ساختار زمان را برای خود مورد بررسی قرار دهد و با آن چگونه برخورد کند. بهعبارتی دیگر، قدرت، یک ابژهی سخنگو، در سوژهی دولت است که گفتمان تحمیلی خویش را براساس معامله برسر برتری خود، با سانسور دیگر تحلیلهای حاضر در جامعه، به اوج میرساند. در اینجا زبان قدرت است که در دولت، بر دیگر بخشها میچربد و اگر قدرتی در دیگر بخشهای جامعه حاضر باشد، وجود خود را براساس «قدرت اصیل» در دست دولت، تعیین میکند، زیرا که این کلمات دولت و تعریف آن از ساختار قدرت است که دیگر بخشها را به نسبت به واکنشدادن بهخود وا میدارد، پس چنین نتیجه حاصل میشود که قدرت یک جوهر سیال در تاریخ است، که بنا بر هویت اجتماعی زمان، آنموقع که بخواهد روح یک قوم را بنا برشرایط، تعریف کند، آن را سرانجام در ماهیت ساختار حکومت، بهعنوان نقطهجوش نیاز، تعریف میکند.
در نتیجه، « دولت تولیدگر» که متکی بر ساختار تاریخی زمان خود است، با استفاده از واژگان قدرت خویش، دست بر تحلیل قدرت، مبتنی بر نیاز تولیدی زمان میزند و آنرا، متمرکز در ساختار خود، همراه با غربال دیگر وضعیتها تحویل میدهد. چنین است که «خطابهی قدرت» نه امری بیواسطه، بل متصل بر نیاز زمانه است که خود در قالب یک گفتمان برتر تعریف کرده و ساختار خویش را به دگر نقاط، تحمیل میکند.
امنیت، یک کنش متمرکز، اما پراکنده در سطح اجتماع است. ساختار زبانی امنیت که واژگان خویش را از تحلیل قدرت توسط دولت دریافت میکند، در جایگاه خویش، تعریفی معین و مشخص دارد اما در زمانی که با غربال قدرت دولت، در دیگر بخشهای جامعه روبرو میشود، مجبور است که بنا بر شرایط آن، قدرت متمرکز دولت را تحلیل کند و بهنسب با ساختارهای پراکندهای روبرو شود که وجود خود را مدیون تحلیل قدرت دولت، در سرتاسر اجتماع، هستند. در اینجاست که ساختار امنیت، بهتعریف امر مجاز، بنا بر شرایط خاصی پرداخته میشود و به نسبت است که معنای خود را بهعنوان یک کل قطعی، در بخشهای مختلفی تحلیل میکند. یک مثال میتواند یاری رسان باشد. یک نورافکن را گمان کنید که برروی سطح یک کشتی، در حال چرخش است. آدمک [قدرت دولت] پشت این دستگاه، هربار نور [امنیت] را به یک نقطهای واگذار میکند، چنین است که یک بخش [تحلیل ساختار امنیت] کاملا روشن است و دیگر بخش، تاریک. در اینجاست که آدمک، با چشمی تیزبین، بنا بر جایگاه نور، به آن بخش مورد نظر که روشن است نگاه میکند و بنا بر نقطهای که در آن واقع شده است، توجه بهخصوصی را نثارش میکند، چنین است که شاید انتهای کشتی نیاز به دقت بیشتری برای واکاوی با نور در شبانگاه داشته باشد. بهعبارتی، چنین میتوان امنیت را یک ساختار قطعی از جانب قدرت دانست که بنا بر شرایط میتواند، قطعیت خود را به اشکال متفاوتی تحلیل کند. آنچیز که باید بهعنوان اصول امنیت بازشناخته شود، پرداخت این امر است که ما در تعریف امنیت، درگیر یک «بازی زبانی» هستیم، یعنی سعی در آن داریم تا به نسبت واژگانی که قدرت برای پرداخت امنیت در یک زمان بهخصوص تعیین کرده است، با آن برخورد کنیم و تحلیل از پیشتعیین شدهای را مورد بررسی قرار دهیم. دراصل، امنیت نه تعریف پراکندهای از مفهوم امر مجاز یا ممنوع، بل قطعیتی است تاریخی که در زبان شرایط توانسته است خود را مطرح کند و با تمرکز بر تاریخ، خود را بنا بر امر پراکسیس، یا همان برخورد ابژه شرایط و سوژه تاریخ در بطن اجتماع، بنا بر آنچه زمان از آن طلب میکند، مورد بررسی قرار دهد. پس چنین است که امنیت زبان شرایط است و تحلیلی که ارائه میدهد، تماما برآمده از قدرت متمرکزی است که توسط دولت، خط به خط تعریف شده است. بهعبارتی دیگر، دولت تولیدگر که پیشتر به آن اشاره شده بود، دریافتی است زمانمند از تاریخ که برای دوام آوردن در نیاز شرایط، سعی در تحلیل قدرت خود در سطح اجتماع دارد و با غربال دیگر گفتمانهای حاضر در اجتماع، دست به سانسور تاریخ، بنا بر نیاز خود برای تعریف قدرت میزند و چنین میشود که دولت، قدرت را از بطن نیاز شرایط، از تاریخ غربال شده، استخراج کرده و سعی در تحلیل و تحمیل آن بر تمامی گفتمانها دارد.