نیمۀ ازیادرفتۀ تاریخ: در بابِ اهمیت زنانِ فیلسوف
روث هاگنگروبر
مترجم: پارسا فرحمند
بیایید خودمان مسیرِ زندگی خویش را انتخاب کرده و تمام آن راه را از گلهایی زیبا، مملو کنیم۱امیلی دو شاتله – تولد: ۱۷ دسامبر ۱۷۰۶ – مرگ: ۱۰ اکتبر ۱۷۴۹ – فیلسوف و فیزیکدان فرانسوی.
در طول تاریخ، زنان اندیشمند و اندیشههایشان عامدانه از حافظۀ جمعی حذف شدهاند. حتی بسیاری اشتباهاً باور دارند که تاریخچۀ فرهنگی زنان بالکل وجود ندارد. پسزدن این روایت مردسالارانه و بازنشانی جایگاهی درخور به زنانِ فیلسوف، امروز، بیش از هر زمان دیگری حائز اهمیت است.
تاریخ فلسفه تا کنون در اختیار مردان بوده است و به تاثیرِ زنانی که تاریخ اندیشه را شکل دادهاند و برای محقق ساختن آزادیِ جهانی و برابری در سطوحِ اندیشه و عمل کوشیدهاند، ارزشی کمتر از آنچه باید داده شده یا جایگاه آنان کاملا نادیده گرفته شده است. بهقول یکی از همین زنان — الیمپ دوگوژ۲تولد: ۷ می ۱۷۴۸ – مرگ: نوامبر ۱۷۹۳ | ماریا دگوژ یا اُلَمپ دو گوژ، نمایشنامهنویس، فعال سیاسی و طرفدارالغای بردهداری بود.، که برای احقاقِ حقوق شهروندی زنان و مردان، هر دو بهیکاندازه، در طی انقلاب فرانسه میکوشید و توسط روبسپییر۳ماکسیمیلیان فرانسوا ماری ایزیدور دو روبِسپیر – زادهٔ ۶ مه ۱۷۵۸ – درگذشتهٔ ۲۸ ژوئیه ۱۷۹۴ – حقوقدان و دولتمرد فرانسوی بود که تبدیل به یکی از معروفترین و اثرگذارترین و البته جنجالیترین چهرههای انقلاب فرانسه شد. او به عنوان یکی از اعضای مجلس طبقاتی اتاژنرو، مجلس ملی مؤسسان و باشگاه ژاکوبنها، برای تحقق اهدافی از قبیل حق رأیگیری مردانۀ جهانی، حق رأی برای رنگینپوستان، یهودیان، بازیگران و کارگران خانگی، لغو شرط تجرد روحانیون مسیحی، و لغو شرکت فرانسه در تجارت برده در اقیانوس اطلس فعالیت میکرد. اعدام شد — «برادر، تو به خواهرت نیاز داشتی تا زنجیرها را بگسلی. حالا که آزاد شدی، ما را پس میزنی.»
تنها نیمی از تاریخچۀ فرهنگی و علمی ما بهعنوان دانشِ عمومی شناخته شده است. اما حقیقتِ نصفه و نیمه، حقیقت نیست. چه میشد اگر نیوتن قانونِ جنبش سیاراتش را تنها بر پایۀ نیمی از سیارات مبنا قرار میداد؟ چطور میتوان تاریخ مکتوب را صحیح دانست، چطور ممکن است فرهنگی، در مسیری سازنده پرورش یابد، اگر اندیشههای زنان که نیمی از نژاد بشر را شکل میدهند، سرکوب شده باشد؟
تاریخ اندیشۀ زنان کجاست؟ چرا ما با آن آشنا نیستیم؟ چرا اندیشههای ارسطو، روسو، فیشته، کانت و راسل را تدریس میکنیم اما، بهعنوان چند نمونه، از اِنهِدوآنایِ بینالنهرینی۴حدود ۲۳۰۰ ق.م | از نظر پژوهشهای ادبی و تاریخی، دانشمندان او را قدیمیترین نویسندۀ زن و شاعر میدانند که بالاترین رتبه از روحانیت در هزارۀ سوم قبل از میلاد، توسط پدرش، سارگن اکدی به او داده شده بود.، کریستین دو پیزان۵کریستین دو پیزان یا دپیزان در ۱۱ سپتامبر در شهر ونیز ایتالیا به دنیا آمد و در صومعه پوآسی در حدود ۱۴۳۰ از دنیا رفت. وی یک زن ونیزی دورهٔ قرون وسطی بود و به شدت با زنستیزی و خشونت علیه زنان در فرهنگ قرون وسطی مبارزه کرد. او به عنوان شاعر در دوران خود بسیار مورد توجه و تحسین بود.، امیلی دو شاتله۶ ۱۷دسامبر ۱۷۰۶ – ۱۰ اکتبر ۱۷۴۹ | ریاضیدان، فیزیکدان و فیلسوفِ فرانسوی.، پاندیتا رامابای سرسوتی۷۲۳ آپریل ۱۸۵۸ – ۵ آپریل ۱۹۲۲ | پاندیتا رامابای سرسوتی، فعال مدنیِ هندی و اولین زنی بود که توانست عنوان «پاندیتا» را دریافت کند. این عنوان به افرادی بخشیده میشود که از توانایی تدریسِ بسیار بالایی در موضوعاتی چون فلسفۀ هندو و متونِ مقدس ودایی، برخوردارند. یا ای. ای. کانستنس جونز۸ ۱۹ فوریۀ ۱۸۴۸ – ۹ آپریل ۱۹۲۲| فیلسوف و منطقدان بریتانایایی – دیدگاههای او بسیار در تفهیم جایگاه «گزاره» در منطق، تاثیرگذار بود. حرفی به میان نمیآوریم؟
حتی در سنت اروپایی نیز روایتی مردسالارانه از تاریخچهای فرهنگی که نقش زنان در آن ناچیز دانسته میشود، همچنان در حال بازگو شدن است. بنابراین، روایتِ تاریخ اندیشۀ زنان نمیتواند وجود داشته باشد، چرا که زنان از دیرباز از مدارس و دانشگاهها کنار گذاشته شدهاند. اما این ادعا حتی در سال ۱۷۴۵ میلادی که یاکوب بروکر نخستین تاریخ فلسفۀ جامع در عصرِ مدرن را منتشر کرد، قابل قبول نبود. او در بررسیهایش، زنان اندیشمند را نیز بهشمار آورده بود و در پاسخ به منتقدان خود صریحا نوشت: «زنانِ خردمند همواره در تمامی ملل حضور داشتهاند. کلدیها، پارسها، هندیها، مصریها، سلتیها… در تخصیص جایگاهی بهزنان در میان فرزانگانشان هیچ تردیدی نداشتند.»
در دهههای اخیر، تلاشهای فراوانی صورت گرفته تا این زنان اندیشمند را بار دیگر به شناخت عموم برسانیم. محققان بهطرز متقاعدکنندهای ادعا کردهاند که زنان در پرورش فلسفه و پیشبرد تاریخ اندیشه نقش داشتهاند. زنانِ فیلسوفِ بسیاری در یونان باستان، حتی پیش از سقراط، بودهاند؛ همچنین میراثی از خردِ محلی که با پندِ مشهور «خودت را بشناس» شناخته میشود، بهجا مانده است. اندیشههای دو شاتله در کانت منعکس شدهاند و برتراند راسل نهایتا اعتراف کرده که اندیشههای مهمی را از ای. ای. کانستنس جونز «گرفته» است.
این «تاریخچۀ ربودهشده» میبایست به سنت علمی و فلسفی ما بازگردانده شود. ما باید نام این زنان فیلسوف را بشناسیم. آیا این امر تغییری ایجاد خواهد کرد؟ قطعا! میتوان ادعا کرد که با در نظر گرفتن زنان، اندیشههای اخلاقی ما و متعاقبا همهی چیزها دستخوش تغییری شگرف خواهند شد.
«با وجود انبوهِ شواهد، روایتِ مردسالارانه از دلیلِ «خاموشی اندیشۀ» زنان، امروزه نیز متقاعدکننده بهنظر میرسد.»
دقیقا چه چیزی تغییر خواهد کرد؟ فلسفه و علم چگونه دچار تحول خواهند شد؟ این امر که هیچ تاریخچۀ سازماندهیشدهای از اندیشۀ زنان، چه در جهان و چه در اروپا، وجود ندارد، خود تاییدی است بر این امر که پایمالی حقوق زنان و این باور که زنان هیچ نقشی در تاریخ اندیشه ایفا نکردهاند، ابعادی کاملا پذیرفتهشده از فرهنگ ما هستند.
با وجود انبوه شواهد، روایت مردسالارانه از زنان «بیصدا» امروزه نیز متقاعدکننده بهنظر میرسد. این در حالی است که نظریهی فمنیستی تاثیرات سلطۀ مردان در حوزۀ فلسفه، ادبیات و علم که منجر به حذف خلاقیت زنان و اندیشههایشان از حافظهی ما شدهاند را، نشان میدهد. اینها شکلهایی از محرومسازی فرهنگی و سرکوب میراث زنان است و ورای هر فرهنگی، هر نژادی و هر طبقهای میایستد. این امر، اختراعی مختص به غرب نیست و هنوز در بسیاری از نقاط [جهان] وجود دارد.
ارزشزدایی از زنان و هدف از ستمگری
هنگامی که پوتین حمله به اوکراین را آغاز کرد، تجاوز نظامیاش را با یک قیاس توجیه کرد. او میگفت لازم است زنی که با دشمن لاس میزند را ادب کنیم. هیچ شکی نیست که خشونت جنبهای جنسی دارد. افراد بسیاری هستند که تجربهشان از جنسیت همراه با خشونت است و همه نیز میدانند که خشونت جنسی جنبهای پررنگ در جنگ است. زنی که مورد تجاوز واقعشده، غنیمتِ جنگی است. هرگونه تلاشی برای از ریشهکن کردن این عمل — که از قضا هیچ ربطی به خود جنگ ندارد — با شکست مواجه شده است. تجاوز به بدنِ زنان، همسنگ تصرف یک سرزمین است. همچنین از «تحتِ انقیاد درآوردن زنان»، بهمثابۀ سلطه، نظم و قانون و اطاعت در برابرِ دین، تجلیل میشود. اما «تحتِ انقیاد درآوردنِ زنان»، نخستین گامِ خشونتآمیز بهسویِ «تحتِ انقیاد درآوردنِ» تمامی کسانی است که با این ایدئولوژی مخالفت میورزند.
بسیاری از حاکمیتهای اقتدارگرا، با سانسور رسانه و بستنِ راههای ارتباط برای زنان با جهان، در تلاشند تا دایرۀ ارتباطی آنان را کوچکتر سازند و با اینکار اندیشهورزی و ارائۀ دیدگاههای زنانِ جامعۀ خود را، محبوس کرده و ریشۀ اندیشه را، در درونِ زنان، بهعنوان مرکزیتِ زایندۀ جامعه، چه در خانواده و چه در هرکجای دیگر، بخشکانند، زیرا خانه را بایست از پایبند ویران کرد. البته این رژیمهای اقتدارگرا همچنین سعی میکنند تا با تنگ کردنِ دایرۀ ارتباطی جامعۀ خود، با خارج از کشورِ خود و سانسور رسانهها، آگاهی عمومی در بابِ خشنونت بر علیه زنان را، پاک کنند تا حافظۀ عمومیِ جامعه بعد از مدتی، بهسادگی، همهچیز را فراموش کند.
«ما به اسنادی از تاریخِ زنان، بهعنوان موضوعی برای پژوهش و منبعی برای آموختنِ چگونه پیروز شدن، در برابر سلطه و ستم نیاز داریم.»
در اروپا هیچ سازمانی وجود ندارد که ناعدالتیهای صورتگرفته علیه زنان در طی تاریخ را ثبت و شواهدِ مقاومتِ چندصدسالهشان در برابرِ ظلم را بایگانی و ضبط کرده باشد. بااینحال، وجودِ چنین سازمانی ضروری است. ما به اسنادی از تاریخ زنان، بهعنوانِ موضوعی برای پژوهش و منبعی برای آموختن، برایِ پیروزشدن در برابر سلطه و ستم، نیاز داریم.
اینجا، در قلبِ اروپا، آموزههای آگوستین قدیس، قرنهای متمادی است که در دانشگاهها بازگو شده و موردِ بحث، قرار میگیرند. با دیدی امروزی، اندیشههای او در بابِ زنان، نمایانگر یک دیکتاتوریِ مردسالارانۀ دینی است. باورِ آگوستین دربارۀ ارزش زنان، بهندرت با اعمالِ بسیاری از مذهبیانِ امروزه، تفاوت دارد. او ادعا میکند که زن منشأ شر است؛ او تجسمِ گناه است و لایق آن است که در بدبختی زندگی کند؛ چرا که حوا با اغفالِ آدم، نژاد بشر را از بودن در بهشت محروم کرد. این آموزهها بهشدت توسط ایسوتا نوگارولا (حدود ۱۴۶۰ م.)، اومانیست ایتالیایی، محکوم شده بودند؛ او میگفت: «آگوستین میخواهد ما باور کنیم که حوا بر آدمِ ضعیف و سستعنصر مسلط شده بود. اما آنچه آگوستین مینویسد مزخرف است. او خودش را، انجیل را و تمامِ اخلاقیاتی که آموخته را نقض میکند. آگوستین فرض میگیرد که آدم از خود، ارادهای آزاد نداشته، درحالیکه، این در تضادِ با انجیل است که مدعیست خدا تمامی انسانها را آزاد و برابر خلق کرده است.»
برای قرنهای متمادی، زنانِ اندیشمند به بیهودگیِ بحثهای درهمپیچیدهای اشاره کردهاند، که تنها برای توجیه انقیاد زنان مطرح شده بود. آرکانجلا تارابوتی (۱۶۰۴ – ۱۶۵۲ م.)، راهبه و یکی از نخستین فمنیستها، متقاعد شده بود که دین مدتهاست بهعنوان مبنایی برای ایمان از دست رفته است و اکنون تنها بهمثابۀ صحنهای برای نمایش استبدادِ مردسالارانه، خدمت میکند. او مینویسد وظیفۀ دین و نمایندگانش، سلطه بر زنان، خرد کردن ارادهشان و ارتقاء استبدادِ مردانه است. نهایتا هم اثر مهم وی، پس این اظهارات، در فهرستِ کتب ممنوعه قرار گرفت.
آیا اگر میراث زنانِ اندیشمند، بخشی از فرهنگ ما بود، جهانِ ما تبدیل بهجای متفاوتی میشد؟ قطعا. اگر ما تاریخچهای از زنان اندیشمندِ اروپایی در اختیار داشتیم، اگر این تاریخچه در مؤسسات آموزشیمان و بهعنوان بخشی از گفتمان عمومی موردِ مطالعه قرار میگرفت، در مواجه با جنایاتی، همانند آنهایی که هماکنون در بسیاری از کشورهای اقتدارگرا رخ میدهد، مجهزتر میبودیم. اما از آنجا که تاریخِ زنان بهقدر کافی شناختهشده نیست، در بسیاری از نقاط جهان، مبارزۀ زنان برای دستیابی به جایگاهشان هر بار میبایست از نو آغاز شود.
اگر بلاخره تاریخِ اندیشۀ زنان را گردآوری کنیم و بهرسمیت بشناسیم، سودِ آن به چه کسی خواهد رسید؟ این اقدام، گامی مؤثر در جهتِ روشنگری بشریت و انهدام مردسالاری و زنستیزی خواهد بود. دسترسی به سنتِ زنان اندیشمند بزرگ، فرهنگ ما را از نو احیا خواهد کرد و نسلهای جوان را با روحیۀ روشنگری و برپایۀ این اصل که خشونت، موجبِ عدالت نمیشود، تعلیم خواهد داد، که پیشرفتی مطلوب در روندِ سیستم آموزشی حال حاضر، خواهد بود.
در باب تصویر اصلی:
زنی کتابخوان در کنار پنجره۹Woman Reading a Book by a Window – اثرِ گابریل متسو – متولد ۱۶۲۹ | درگذشتۀ ۱۶۶۷
این متن ترجمهای بود از مقالۀ THE FORGOTTEN HALF OF HISTORY: WHY WOMEN PHILOSOPHERS MATTER به قلم Ruth Hagengruber که در سایت blog.degruyter.com منتشر شده است.