دفترهای فلسفی

رسالت ترجمه

رسالت ترجمه

امیرعلی مالکی

ترجمه نه ماهیتی فرازبانی، بل تاریخی دارد. متن اول در اصل برداشتی تاریخی از خود را در ساختار ترجمه پدید می‌آورد که دارنده محتوایی است اساسی و دقیق که زبان یک قوم را در خود هضم کرده و بنا بر پیشینه تاریخی یک ملت، متن را به درجه درک شدن می‌رساند. ترجمه در اصل، خدمتکار تاریخی است که بنا بر دغدغه زبان در آن واقع می‌شود. این مسئله بدان معناست که فرم ترجمه، رجوعی است که زبان اجتماعی یک ملت در یک شرایط به‌خصوص و بنا بر درک معاصرش تلاش دارد تا از طریق واژگان مورد نیاز دوره خویش، خود را بیان کند. به‌عبارتی دیگر، ساختار زبان یک ملت، بنا بر اینکه واژگان خویش را از طریق پرداخت ناپیوسته به تاریخ بنا بر هویت خود تحلیل می‌کند، در هر زمان به‌خصوص، بنا بر آنچه خواهش زمانش را تشکل می‌دهد، دست به ترجمه می‌زند که ارتباطی مستقیم با نیاز زبان برای پرداخت خاص تاریخی خویش در یک دوره به‌خصوص دارد، زیرا زبان، به‌‌عنوان ساختاری وابسته به تاریخ، همواره سعی در آن دارد تا بنا بر هویت تاریخی یک ملت، واژگان وجودین آنان را بیان کند. غایت ترجمه در اصیل‌ترین جایگاه خویش، بیانِ درونی‌ترین رابطه‌ی زبان ملل‌ با یکدیگر است. ترجمه در تلاش است تا بتواند رابطه‌ی پنهانی که میان تاریخ ملل حاضر است را نمایان کند و نطفه زبان را به‌عنوان برترین جایگاه برای بیان ریشه‌ی ارتباطات برگزیده است. ترجمه، به‌عنوان غایت زبان، به این مسئله در اصل اشاره دارد که مناسبات تاریخی بشر و آنچه که در طول تاریخ قصد بیانش را داشته‌اند، دارای یک پیوند به‌خصوص است. در این جایگاه ترجمه ماهیت تقلیدی بر خود می‌گیرد و سعی در آن دارد تا با واژگان تاریخی هر ملت، خود را یکی کرده و بنا بر عینیتی که از شرایط معاصر دریافت می‌کند، متن اصلی را تبدیل به یک مسئله قابل حل برای یک ملتِ به‌خصوص بکند.

ترجمه در این ساختار تقلید، تماما شبیه به متن اصلی است، زیرا ترجمه چیزی جز بازنویسی متن در یک ساختار به‌خصوص اجتماعی نیست و این خود باعث می‌شود که هر ترجمه بنابر نیاز دغدغه یک ملت، در باززایی خویش، دقیق خود متن اصلی باشد. همان‌طور که اشاره شد، ترجمه پیوندهای زبانی را بین ملل مشخص می‌کند که از نیاز تاریخ بدوی آنان برداشت می‌شود که در اصل نشان‌دهنده‌ی بلوغ زبان، برای نمایان‌کردن یک شکل به‌خصوص از ماهیت بشر است که می‌تواند همواره در تاریخ، در قالب زبان و با واژگانی معاصر، بیان شود، که این دقیقا مصداق تقلید است، چراکه ترجمه به تلقین همانندسازی ریشه می‌زند و باعث می‌شود ساختار «چندپاره» زبان مشخص شود، زیرا هدف اصلی آن، تقلیل نیازهای تاریخی بشر به ساختار زبان، برای قطعی بیان‌شدن و روشن‌گشتن آن است. به بیانی دگر، آن‌چیز که در عصر نویسنده‌ی اثر در حکم به گرایش ادبی آشکار بود، تکراری و مستعمل نیست، زیرا زبان آن همواره در روح تاریخ حاضر است و بنا بر تاریخ بدوی و نیاز دغدغه یک ملت دیگر، که مشترک با زبان عصر نویسنده است، دوباره زاده شده و تازه می‌شود. ترجمه تنها نشانه‌ای است که نمایان می‌کند زبان نامیرا است و می‌تواند خود را به واژگان خاصی که همواره در تاریخ حاضرند، منتقل کند. به‌عبارتی، ترجمه نماینده خویشاوندی زبان یک ملت با دیگر نقاط است که در پیوندی تاریخی و در تقلید شباهت یک موضوع به‌خصوص با آنان سعی در آن دارد تا زبان را از ساختار منفرد خویش خارج ساخته و تاریخ را در لحظه‌های آن به فرجام خویش برساند، زیرا فرجام تاریخ در هر لحظه و بنا بر خواهش یک ملت برای کنش، به کمال خود رسیده و یکی از روش‌های نمایان کردن آن ترجمه‌ای است که زبان تاریخ ملل را مکمل یکدیگر می‌کند، در اینجاست که می‌توان ترجمه را « زبان تکامل تاریخ» دانست. ماهیت ترجمه در این جایگاه؛ متکی است بر تمامیت زبان. برای مثال ترجمه در مرکز جنگل زبان قرار دارد و پژواک وحدت را به سرتاسر آن جنگل ارسال می‌کند و می‌تواند در ساختار تمامیت‌خواه خویش، زبان را تبدیل به یک واسطه‌ی قدرتمند برای پیوند با پس – زمینه‌های زبانی کند، درست به مانند برخورد ترجمه با شعر. این مسئله به چه معناست؟ لوتر، فوس، شلگل و هولدرین مترجمانی مولف بوده‌اند، زیرا قصد این شاعران اندیشمند ما، درست به مانند ترجمه، امری آغازین، عیان، اقتباسی و غایی از شرایطی بود که در آن واقع شده بودند و می‌توانستند از طریق گستردگی زبان ملل خویش، تاریخ خود را در قالب یک زبان واحد و مشخص بیان کنند، زیرا ترجمه متکی است بر زبان حقیقت ملل که آنان را چون شعری زمانمند بیان کرده و به درجه ظهور می‌رساند.

About Author

بازگشت به لیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *