مجهور ویکتوریایی: دربارهی زندگی و آثار الیزابت گسکل
هانا رزفیلد
ترجمه و تلخیص: فرشاد جابرزاده
الیزابت گسکل نخستین بار در بهار ۱۸۵۷ از شهر رم دیدن کرد. او دو دختر بزرگش، که هر دو سالهای نخستِ دههی دوم زندگیشان را میگذراندند، به همراه خود برده بود و هر سهی آنها توسط حلقهی پرجنبو جوشِ نویسندگان و هنرمندان بریتانیایی و آمریکاییِ ساکن شهر مورد استقبال قرار گرفتند. یکی از اعضای این حلقه، چارلز الیوت نورتونِ آمریکایی، منتقدِ جامعه و استاد آیندهی رشتهی هنر در دانشگاه هاروارد بود. او تقریباً بلافاصله به گسکلها نزدیک شد، و هرچند که از لحاظ سنی به دختران بسیار نزدیکتر بود، رابطهی ویژهای با مادرشان ایجاد کرد. نورتون جذاب و زیرک بود. او آنها را به گشتوگذار میبرد و دربارهی نقاشی و مجسمهسازی به آنها آموزش میداد. او تقریباً هر روز برای الیزابت گل میآورد.
دوستیِ آنها پس از بازگشت گسکلها به منچستر و نورتون به بوستون خاتمه نیافت و تا مرگِ الیزابت در سال ۱۸۶۵ ادامه داشت. (نورتون تا زمان مرگ خودش، بیش از چهل سال بعد، به نامهنگاری با دخترانِ الیزابت ادامه داد.) نامههای گسکل به نورتون طولانی و محرمانهاند؛ گاهی اوقات عشوهآمیز، و گاهی اوقات هم مشتاقانه. الیزابت در یکی از نامهها به نخستین باری که چهرهی نورتون را دید اشاره میکند و در بخش دیگری به وی میگوید که از میان تمام مردانی که میشناسد، او «کسی است که به بهترین شکل ممکن از زنان قدردانی میکند». علیرغم چنین برونریزیهایی، منتقدان بر ماهیت افلاطونی احساسات گسکل نسبت به نورتون تأکید کردهاند. تی. اس. الیوت، با بررسی مجموعهای از نامههای آنها که در سال ۱۹۳۲ منتشر شد، به خوانندهی خود اطمینان میدهد که گسکل «نورتون را به چشم یک برادر، یک برادر بزرگتر برای دخترانش» میدید. جنی اوگلو، در بیوگرافی الیزابت گسکل در سال ۱۹۹۳، اذعان میکند که «ادعای بسیار بزرگیست که بگوییم گسکل عاشق نورتون بوده». اوگلو توضیح میدهد که گسکل عاشق رم و عاشق شخصی بود که در آن زمان در آنجا حضور داشت: خوشحال و خیرهکننده، آزاد از شرِ ضربالعجلهای نویسندگی و وظایف خانگی.
تصویری که از گسکل در ذهن داریم، به سادگی امکان بیداری جنسی در دوران میانسالی را تصدیق نمیکند. تا اواخر قرن بیستم، عموماً از او به عنوان «خانم گسکل[۱]» یاد میشد. این عنوان افتخارآمیز از احترامی مادرانه نشات میگرفت که دیگران به او روا داشتند و با میل آنهایی که گوشهچشمی به او داشتند و «آقای گسکل» نبودند، سازگار نبود، چه برسد به مردی که هفدهسال از او کوچکتر بود. گسکل شخصیتی قابل احترام بود. او در سال ۱۸۱۰ در خانوادهای توحیدگرا[۲] به دنیا آمد و در بیستویک سالگی با کشیشی به نام ویلیام گسکل ازدواج کرد و چهار دختر را با او بزرگ کرد. الیزابت اگرچه اغلب اوقات انسان بیقراری بود، در عینحال فردی بسیار اجتماعی و پرانرژی بود. او از موفقیتهای ادبی خود لذت میبرد و با نویسندگان و متفکران مشهور بُر میخورد، اما نامههای خالهزنکی و وراجانهی گسکل نشان میدهند که وی در لذتهای معمولی، مسئولیتها و ارزشهای یک همسر و مادر از طبقهی متوسط در عصر ویکتوریایی نیز غوطهور بوده است. او اولین لحظات مادرشدن را «انتهای زندگی [یک زن]» میدانست. او با این باور که زنان معمولاً هنگام ازدواج شادتر هستند، شارلوت برونته (این دو نویسنده دوستان خوبی بودند) را تشویق میکرد که پیشنهاد ازدواجِ معاون پدرش را بپذیرد. او به شدت مخالف زندگیِ جورج الیوت[۳] با مردی خارج از ازدواج بود. نل استیونز (نویسندهی معاصر انگلیسی) در ابتدای کتابش ویکتوریایی و رمانتیک، که ترکیبیست از خاطرات و بیوگرافیِ داستانی، ما را دعوت میکند که دیدگاه خود دربارهی به الیزابت گسکل را بهروز کنیم. او میگوید: «من همیشه [گسکل] را به نوعی فاقد علایق جنسی (Asexual) تصور میکردم».
در سال ۱۸۹۷، گلچینی از مقالات انتشار یافت که در آن از «زنان رماننویس در دوران سلطنت ملکه ویکتوریا» تجلیل کردند. در این مقالات شارلوت برونته، الیزابت گسکل و جورج الیوت «برجستگان»ی اعلام شدند که «زمان، مد یا پیشرفت نمیتوانند نبوغشان را کمرنگ کنند یا از آنها بگیرند». امروزه، شارلوت برونته و الیوت، به همراه جین آستن و امیلی برونته، محبوبیت گسکل را به مراتب تحتالشعاع خود قرار دادهاند. خانهی گسکل در منچستر، که اخیراً مرمت شده و برنامههای جالبی اعم از گفتگوها، کارگاهها و گروههای کتابخوانی در آنجا برگزار میشوند، کمتر از دهدرصد از بازدیدکنندگانی را پذیرایی میکند که از سرتاسر جهان میآیند تا از تماشای کتابهای مینیاتوری و اسکلههای روباز در موزهی پرسوناژ برونته[۴] شگفتزده شوند؛ این در حالی است که دو مکان مذکور کمی بیش از یک ساعت با ماشین از همدیگر فاصله دارند. دویستمین سالگرد گسکل در سال ۲۰۱۰، چیزی شبیه به طوفان مقالات، کتابها و اقتباسهایی که جشنهای دویست سالگی شارلوت و امیلی برونته و هر یک از رمانهای آستن بههمراه داشتند، دریافت نکرد. و اگرچه بیبیسی اقتباسهای محبوبی از شمال و جنوب و کرنفورد گسکل ساخته، اما هنوز شاهد عناوینی نظیر «همسران و دختران و زامبیها»، «گمشده در گسکل» یا «مری بارتون: سریال» نیستیم.[۵]
مطمئناً داستانهای گسکل فاقد برخی از ویژگیهای تحسینآمیز در آثار دیگر نویسندگان یادشده هستند. هرچند تعدادی از رمانهای او همان طرحهای عاشقانهی جین آستنی را دارند، اما در آنها خبری از شوخطبعی و نگاه اقتصادی آستن نیست. سبک او میتواند به شدت ویکتوریایی بهنظر برسد، لحن او بیش از حد جدی، ملودراماتیک یا احساساتی است. (یکیدوسال پیش استادی از دانشجویان خواست صحنهای از غرور و تعصب را به سبک شمال و جنوب بازنویسی کنند یا برعکس. برای دومی هیچچیز نمیتوانست ظالمانهتر از این باشد که ببیند توسط دانشجویانِ مقطع کارشناسی و تقلیدکنندهی گسکل، زیرمتنِ (Subtext) آستن تبدیل به متن (Text) شود و جملاتش را با جزئیات زندگی شخصی و خانوادگی به هم بریزند). جورج الیوت روشنفکرتر و جاهطلبتر از گسکل است، راویان او نافذتر و همدلترند. برونتهها مشتاقتر و بهشدت عجیبترند.
اما من گمان میکنم که آن کمبودِ نسبیِ سخاوتمندی که زمان، مد و پیشرفت باعث و بانی آن بودند، به همان اندازه به تصویر محافظهکار گسکل و آثارش هم مربوط میشود؛ کما اینکه آثار او ویژگیهای تحسینبرانگیز خود را هم دارند. گسکل از آنچیزی که بسیاری از خوانندگان معمولاش متوجه میشوند، نویسندهی همهفنحریفتری است: او در کنار رمانهای رئالیستی و شناختهشدهاش، داستانهایی در ژانر وحشت، تاریخی و اولین زندگینامهی شارلوت برونته را نیز در کارنامهاش دارد. کرانفورد، مجموعه داستانی که در دهکدهای به همین نام میگذرد، و رمان بانو لودلویِ من، هر دو دنیایی را ترسیم میکنند که تقریبا جز زنان ساکن دیگری ندارند. بر خلاف الیوت و خواهران برونته، که اغلب رمانهایشان را در زمان گذشته روایت میکردند، گسکل دستکم در آثار اولیهاش، شدیداً و صریحاً به جهان امروز و مشکلاتش توجه داشت. از سه رمان نخست او در کنار رمانهای چارلز دیکنز و چارلز کینگزلی[۶]، به عنوان رمانهای «وضعیت انگلستان» یاد میشود: آثاری که در اواسط قرن نوزدهم نوشته شدند و روابط بین فقیر و غنی را در کشوری به تصویر میکشند که به دلیل صنعتیشدن دگرگون شده است. اگرچه این دگرگونی از چندین دهه قبل آغاز شده بود، اما به دلیل رکود اقتصادی شدید در دههی چهارمِ قرن نوزدهم و افزایش گسترش و عمق فقر شهری، توجه جدیدی را به خود جلب کرد.
نخستین رمان گسکل، مری بارتون (۱۸۴۸)، و بخش اعظمی از سومین رمان او، شمال و جنوب (۱۸۵۵)، در منچستر اتفاق میافتند (در دومی اسم شهر را به «میلتون» تغییر داد)، محیطی که او سالهای بزرگسالیاش را در آن گذراند. منچستر بیش از هر شهر دیگری با صنعتیشدن دستوپنجه نرم میکرد، جمعیت آن در نیمهی اول قرن نوزدهم بیش از چهاربرابر شده بود، زیرا کارگرانِ احتمالی به دنبال شغلی در مراکز تولید و کارخانههای پنبهای میگشتند که با سرعتی محیرالعقول در حال تکثیر بودند. در منچستر، فریدریش انگلس کتاب شرایط طبقهی کارگر در انگلستان[۷] (۱۸۴۵) را اندکی پس از اولین ملاقاتش با کارل مارکس و براساس مشاهداتش از وضعیت فقر در دوران صنعتیسازی شهر نوشت. او پیش از توصیف شرایطی که خوانندهی قرن بیستویکمی را به طرز افسردهکنندهای با اوضاع آشنا میسازد، مینویسد: «هنر ساخت مدرن در منچستر به کمال خود رسیده است». «کارِ یدی» با ماشینآلات جایگزین شد، شهر ترتیبی داد که طبقهی کارگر را از دید بورژوازی دور نگه دارد، و کمبود فضای زندگی به این معنا بود که «هیچ سوراخی آنقدر بد نیست، اما موجود فقیری باید آن را اشغال کند که توان پرداخت هزینههای مکانی بهتر را ندارد.»
این محیط مری بارتون است، شاید آن را بتوان اولین اثر یک رماننویس متعارف دانست که تقریباً بهطور کامل در اجتماعِ افراد بسیار فقیر روایت میشود. گسکل همچون انگلس میداند که عواقب سرمایهداریِ بدون مرز، شوربختی برای اکثریت و تضاد بین فقیر و غنی است. رمانهای او این عواقب را نشان میدهند و بررسی میکنند که چه امری میتواند به بهترین شکل ممکن از بروز این اتفاق جلوگیری کند: خیریه، دخالت دولت، و تشکیل اتحادیه. مانند امروز، تغییر رویههای بازار کار و اشتغال، پرسشهای تازهای در مورد اینکه کارفرمایان به کارگران و کارگران به یکدیگر چه چیزی بدهکارند، مطرح میکرد. امروزه مطالعهی مری بارتون و شمال و جنوب به معنای مواجهه با این پرسشهاست، همانطور که برای اولین بار در چارچوب قابل تشخیصِ سرمایهداری مدرن پرسیده شد؛ زمانی که چنین چارچوبی جدید و عجیب به نظر میرسید. فیلم تازهی ببخشید که مزاحتمان شدم[۸] که توسط بوتس رایلیِ[۹] نوازنده و فعال مسائل اجتماعی ساخته شده، این چارچوب را دوباره عجیب میکند. این فیلم سازماندهی جامعهی کارگری در دنیای ابرسرمایهداری را به تصویر میکشد، که هم بسیار وحشتناک است و هم تنها یک یا دو قدم از وضعیت امروز ما افراطیتر است. رمانهای گسکل و ببخشید که مزاحمتان شدم، اگرچه یک قرن و نیم از یکدیگر فاصله دارند و همچنین سیاستهای خالقانشان متفاوت است، هر دو بهای موفقیت فردی در نظم سرمایهداری را میپرسند، و پتانسیل سازماندهی و برجستهسازی برای تضعیف این نظام را بررسی میکنند.
هدف گسکل الهامبخشی به انقلاب نیست. او همانطور که در مقدمهی «مری بارتون» مینویسد، در درجهی اول میخواهد آگاهی مخاطبان حولِ «عذابِ رنج[۱۰]»ی که فقرای منچستر متحمل میشوند را افزایش دهد. گاهی اوقات، او اتحادیهها را بهگونهای توصیف میکند که انگار به سادگی، و به طرز شگفتانگیزی، نسخهای رسمی از جامعه هستند: راهی برای محافظت بهتر کارگران از همدیگر. اما او همچنین نگران قدرت اتحادیهها برای برانگیختن نفرت طبقاتی و، به قول یکی از کارگران شکاکش در اتحادیه، تبدیل شدن به «ظالمی بدتر از اربابان قبلی» نیز است. در مری بارتون ما حوادث را از دیدگاه طبقهی کارگر میبینیم و اکثر سرمایهداران، انسانهایی متکبر و سنگدلاند. خوانندگان گسکل (که به هر حال بیشتر احتمال داشت با کارخانهداران ارتباط داشته باشند تا کارگران کارخانه) رمان را به خاطر نگرش جانبدارانهاش مورد انتقاد قرار دادند. شمال و جنوب که هفت سال بعد منتشر شد، اثری بیطرف است. قهرمانِ مری بارتون دختر یکی از اعضای بیکارِ اتحادیه است. قهرمان شمال و جنوب، مانند خودِ گسکل، دختر یک روحانی است که در جوانی به منچستر نقل مکان میکند. او که به فئودالیسم پایدار در مناطق روستاییِ جنوب انگلستان عادت کرده، از سرمایهداران و کارگران میخواهد که ارزشها و اقدامات خود را برایش توضیح دهند. چرا کارگران اعتصاب میکنند؟ چرا کارخانهداران کارگران را در تصمیماتی که میگیرند دخالت نمیدهند؟
علیرغم دیدگاههای متفاوت، هر دو رمان بیش از این که دربارهی کنش جمعی یا تغییری مشخص بحث کنند، از ارتباط و احترامِ متقابل حرف میزنند. کارگران گسکل تنها به سبب کاهش دستمزدشان عصبانی نیستند، بلکه از این عصبانیاند که چرا صاحبان کارخانه نه به شکایات آنها گوش دادهاند و نه دربارهی دلیل کاهش دستمزدها توضیحی دادهاند. مالکان باید سعی کنند چارهای برای رنج کارگران بیابند، اما اگر نتوانستند چارهای بیابند، دانشی که آنها آزمودهاند به کارگران کمک میکند تا دورهای که تجارت وضع خوبی ندارد را تحمل کنند، با اعتماد به این مسئله که کارفرمایانشان زمانی که کسب و کار بهبود یافت، به آنها پاداش خواهند داد. قهرمان شمال و جنوب به صاحب آسیاب میگوید: «خدا ما را بهگونهای خلق کرده که بایستی به یکدیگر وابسته باشیم». اگر اربابان و مردان بتوانند یکدیگر را به شکلی کاملا انسانی بشناسند و علایقشان را با یکدیگر مرتبط بدانند، یک کارخانه میتواند جهانبینی مسیحی گاسکل را، نه به شکلی توهینآمیز، بیان کند.
گسکل وضعیت سیاسی و اجتماعیای را که مایل است ببیند به ارمغان میآورد. در هر دو رمان، سرمایهدارِ انعطافناپذیر به خطای راه خود پی میبرد. او ارزشگذاریِ کارگرانش به عنوان چیزی فرای ابزاری برای سودرسانی را آغاز میکند و در نتیجه، تغییراتی را رقم میزند که هم برای زندگی آنها، و هم برای خودش مفید است. اما، در هر دو مورد، دگرگونی سرمایهدار بسیار وابسته به وقوع شرایطی خاص است: یکی به خاطر قتل پسرش و دیگری به خاطر ارزشهای مسیحی همسر آیندهاش. اینک چه اتفاقی برای کارگرانی میافتد که کارفرمایشان پسری ندارد، یا همسرشان به اندازهی شوهرش روی سوددهی متمرکز است؟ سیاست ببخشید که مزاحمتان شدم کاملاً با گسکل تفاوت دارد، اما، مانند مری بارتون و شمال و جنوب، پایان اساسا خوشبینانهی آن توسط رویدادهایی اتفاق میافتد که بعید به نظر میرسد خارج از چهارچوب جهان داستان رخ دهند. اگر منتظر راهحلهایی باشیم که گسکل و رایلی ارائه میکنند، مدت زیادی منتظر خواهیم ماند. پایانهای غیرقابلباور و امیدوارکنندهی این آثار، مخاطبانشان را به میانههای تیرهشان بازمیگردانند و به ما میگویند که باید مسیر خود را پیدا کنیم.
این مقاله ترجمه و تلخیصی بود از مقالهی The Unjustly Overlooked Victorian Novelist Elizabeth Gaskell از نشریهی نیویورکر و ترجمهی آن نیز در شمارهی ۱۵۴ مجلهی تجربه به تاریخ دی ۱۴۰۰ منتشر شده است.
[۱] Mrs. Gaskell
از .Mrs برای زنان متاهل استفاده میشود و حالتی احترامآمیز دارد.
[۲] Unitarianism
طرفداران این نگرش بر این باورند که وجودِ خدا واحد است و از این حیث دیدگاه متفاوتی با تثلیث مقدس (خدای پدر، خدای پسر و خدای روحالقدس) دارند. ویکیپدیا
[۳] George Eliot (1819 – ۱۸۸۰)
نویسندهی انگلیسی و خالق آثاری نظیر میدلمارچ و آدام بید. اسم حقیقی الیوت، مری آن ایوانز بود.
[۴] Brontë Parsonage Museum
[۵] رزفیلد در اینجا به اسامی سریالها و فیلمهایی که براساس آثار و زندگی نویسندگانی نظیر جین آستن ساخته شدهاند کنایه میزند.
[۶] Charles Kingsley (1819 – ۱۸۷۵)
تاریخشناس، شاعر و رماننویس انگلیسی
[۷] The Condition of the Working Class in England
[۸] Sorry to Bother You (2018)
[۹] Boots Riley (1971 – )
[۱۰] agony of suffering