زمانی خوشحالم که بتوانم آهنگسازی کنم۱از آرشیو کلاسیکِ گاردین – ۱۲ آوریل ۱۹۶۶
یادداشتی برای لئونارد برنستاین
ادوارد گرینفیلد۲متولدِ ۳ ژوئیۀ ۱۹۲۸ – درگذشتۀ ۱ ژوئیۀ ۲۰۱۵ | منتقدِ موسیقی اهل بریتانیا
مترجم: پارسا مشایخی فرد
در تمنای شادی لئونارد برنستاین۳زادهٔ ۲۵ اوت ۱۹۱۸ – درگذشتهٔ ۱۴ اکتبر ۱۹۹۰ | آهنگساز، رهبر ارکستر، نویسنده، موسیقیدان، مدرس موسیقی و نوازندهٔ پیانو اهل ایالات متحدهٔ آمریکا بود. او از نخستین رهبرانِ ارکسترِ متولد و تحصیلکرده در آمریکا بود که به شهرت جهانی رسید. ذرهای ترحم برای شخص خودش وجود ندارد، فقط فروماندگی را از آن خود میداند، فروماندگی و یأس از آن که باید در کوتاهترین زمانِ ممکن، چیزهای بسیاری بیان شوند. تنها چند دقیقه پس از رسیدنش، مسئولیتهایش از راه رسیدند. هنگامی که شما بهمانند برنستاین همهفنحریف باشید، هماهنگی دقیقِ کارهای گوناگونتان همراه با اجرای آنها، به کابوس تبدیل میشود. خودش چنین میگوید: «اینکه من رهبرِ دائمی یک ارکسترسمفونیک بزرگ شدم بهشدت مضحکه.» او اکنون ده سال است که با ارکستر فیلارمونیک نیویورک کار میکند و این به تنهایی برای اکثر رهبران ارکستر یک شغلِ تماموقت محسوب میشود، زیرا مفهوم آمریکایی رهبری دائم یک ارکستر بزرگ، بسیار پرمشقتتر از مفهوم اروپاییاش است. حتی انتصاب ویلیام استاینبرگ۴William Steinberg | زادۀ ۱ اوت ۱۸۹۹ – درگذشتۀ ۱۶ مِه ۱۹۷۸ | رهبر ارکسترِ امریکایی – آلمانی بهعنوانِ «رهبرِ مهمان دائمی» (عنوانِ عالی)، بار مسئولیتهای برنستاین را کم نکرد. او هنوز بخشهایی از پنج اجرا از یک کنسرت فیلارمونیک را در طول فصل اجرا میکند و علاوهبر آن، او از طریق برنامهٔ تلویزیونی دائمی خود، بهعنوان آموزگاری منحصربهفرد برای آشنایی عموم مردم با موسیقی در تلاش برای ساختِ برنامهای خوش کیفیت است.
بااینحال، برنستاین باور دارد که آهنگسازی امری ضروری است. بهطور مثال، او در سال ۱۹۶۵ یک سالِ تمام را صرف استراحت کرد. البته استراحت چندانی هم در کار نبود، چگونه چنین مردی میتواند آسوده از خیالِ موسیقی، آهنگسازی نکند؟ او قصد داشت اثر دیگری را برای صحنه بنویسد – «میتونید اسمشو اپرا یا موزیکال بذارید.» – اما پس از شش ماه متوجه شد که موسیقیاش به آنچه مد نظرش است، دست نمییابد. سپس متوجه شد که دیگر زمانی برای فکر کردن و نوشتن یک اپرای دیگر در شش ماه باقیماندهٔ سال استراحتش را – پیش از آنکه دوباره مسئولیتها و تعهداتش بهسویِ او هجوم بیاورند – ندارد. او بیان کرد: «در مورد نوشتن آثار صحنهای باهام حرف نزنید. خیلی ناراحتم میکنه.»
با تمامی این اوصاف، واضحاً بذرهایی از آثار صحنهای بیشتری از مردی که «داستان وست ساید»۵داستان وست ساید – West Side Story – یک تئاتر موزیکالِ آمریکایی از کتابی نوشتهٔ آرتور لوران است که موسیقی آن از لئونارد برنستاین، ترانهسرایی آن با استفان سوندهایم و طراحی رقص از جروم رابینز بودهاست. این نمایش برگرفته از اجرای رومئو و ژولیت از ویلیام شکسپیر است. را نوشته است، در زیر خاک پنهانند. او احساس میکند که صحنهٔ موسیقی هیجانانگیزترین فرصتها را برای پیشرفت موسیقی فراهم میکند و هرچقدر هم موانع و چالشهایی برای او وجود داشته باشد، بدون شک او آماده است که با آنها دستوپنجه نرم کند. همانطور که او در مقالۀ اخیر خود در «نیویورکتایمز» گفت، او بهعنوان یک آهنگساز به تونالیته متعهد است، اما این تعهد مانع از ستایش کارهایِ پیر بولز۶Pierre Boulez | زادۀ ۲۶ مارس ۱۹۲۵ – درگذشتۀ ۵ ژانویه ۲۰۱۶ – آهنگساز و رهبر ارکستر فرانسوی بود. وی یکی از بنیانگذارانِ سبک سریالیسم بهشمار میرود. پیر بولز از مهمترین چهرههای موسیقی مدرن است. و لوکاس فاس۷Lukas Foss | زادۀ ۱۵ اوت ۱۹۲۲ – درگذشتۀ ۱ فوریه ۲۰۰۹ | آهنگساز، پیانیست و رهبر ارکستر آلمانی – آمریکایی بود. وی در زمینهٔ نقد موسیقی در قرن بیستم تلاش بسیار کردهاست. نمیشود. توانایی دیدن هر دو طرفِ مسئله بهطور همزمان، گفتوگویِ او با سنتهای مخلتفِ موسیقی را برایمان روشنتر میکند («آزادیخواهی واقعی، حقیقتاً یک شکنجهٔ هملتمآبانهست.»). اینجا با مردی طرف هستیم که – همچون یک برونگرای افراطی – از زرقوبرق رهبری ارکستر سمفونیکی کامل و کارگردانی آثار در مقیاس بزرگ، لذت میبرد. هرچه عظیمتر، بهتر. اما بااینحال، هنوز کنجکاوی شدیدی در مورد احساسات و واکنشهای اطرافیانش دارد.
من او را در یکی از ضبطهای کمتر موفقش که در آن نقش دوگانهٔ پیانیست و رهبر ارکستر را در کنسرتوی پیانوی شمارهٔ ۱ بتهوون اجرا میکرد، دیدم. از خودم پرسیدم چرا او بخشهای تکنوازی خود را آهسته با تمپویی کاملاً متفاوت از تمپویی که برای قطعات تنظیم کرده بود مینواخت؟ او تمام تلاش خود را برای توجیهکردن کارش انجام داد. او ادعا کرد که پیانو «زمانِ بیشتری را برای اجرای نغمات بهنسبتِ بقیه ارکستر» صرف میکند. او همین اختلاف را در رکوردی که تنها یک هفته یا بیشتر در وین ضبط کرده بود – کنسرتو پیانوی شماره ۱۵ در سی بمل ماژور (K450) اثر موتزارت – اشاره کرد. او ابتدا نگران تغییرات تمپو – که به مراتب شدیدتر میشد – بود. سپس متوجه شد که این واقعاً همان چیزی بوده است که او قصد داشت به اجرا در بیاورد.
آن اجرایِ خاص به این شکل در نظر گرفته شد، اما او تأکید کرد که هیچ دو اجرایی نباید هرگز یکسان و مثل هم نواخته شوند. در همان کنسرتو، اجرای ضبط شده او آشکارا بهگونهای رمانتیک و همراه با پدالهای فراوان بود، اما وقتی به مونتکارلو۸Monte Carlo | نام منطقهای اعیاننشین در شاهزادهنشین موناکو است. رفت تا در یک سالن نسبتاً کوچک بنوازد، متوجه شد که از هیچکدام از پدالها در آن موومان استفاده نمیکند و نتیجهٔ آن اجرا، موسیقیِ کلاسیکتر بود. او اعتراف کرد که گاهی اوقات یک جلسۀ ضبط خوب پیش نمیرود و «سپس باید قطعات زیادی را کنار هم بچینید». او اعتراف کرد که شاید آلبوم اول بتهوون – که من آن را دوست نداشتم – از ضبطهای بسیاری تشکیل شده بود. اما به گمانم نمیتوانست یک اجرای واقعی باشد. ازسویدیگر، تکنیکِ از هم گسیختهای که در ضبط اپراها کامل اجتنابناپذیر است، مانع از «اجرای واقعی» در پایان نشد. او بهتازگی ضبط فالستاف وردی۹Falstaff – اپرای کمیک در سه پرده از مصنف برجستهٔ ایتالیایی جوزپه وردی است – جوزپه وردی – زادۀ ۱۰ اکتبر ۱۸۱۳ – درگذشتۀ ۲۷ ژانویه ۱۹۰۱ | آهنگساز ایتالیایی را در وین بههمراه فیشر دیسکاو۱۰Dietrich Fischer-Dieskau | دیتریش فیشر – دیسکاو | زادۀ ۲۸ مهٔ ۱۹۲۵ – درگذشتۀ ۱۸ مهٔ ۲۰۱۲ | یک موسیقیدان، رهبر ارکستر و خوانندۀ باریتونِ اپرایِ اهل آلمان و یکی از مشهورترین خوانندگان لید بود که در زمینهٔ اجرای لیدهای فرانتس شوبرت و بهویژه سفر زمستانی، شهرت داشت. برای شبکۀ سیبیاس۱۱CBS – یکی از بزرگترین شبکههای رادیویی و تلویزیونی آمریکایی است. به پایان رسانده است (بهدنبالِ کارگردانی وی از اثرِ ویسکونتی در اپرای دولتی وین) و بهطور غریزی در طول جلسات احساس میکرد که اجرا، واقعی و هماهنگ خواهد بود.
اکنون در لندن، از هفتهٔ آینده پس از اجرای رویال آلبرت هال در روز یکشنبه، او قرار است «سمفونی هزار»۱۲Symphony of a Thousand مآلر را ضبط کند. این تا حدی تمجیدی از ارکستر سمفونیک لندن است (که خلق شده از یک ضرورت اقتصادی است) که او این کار را در اینسویِ اقیانوس اطلس انجام میدهد. او پس از شش هفته اقامت در وین، با خیالی راحت، منتظر است تا دوباره به زبان انگلیسی رهبری کند. او شکایت کرد که نام نتها در آلمانی بسیار دشوار است، اما دشوار است که باور کنیم چیزی برای لئونارد برنستاین میتواند سخت باشد. نه حتی جدول کلمات متقاطع، او جدولهای «هفتهنامهٔ منچستر گاردین»۱۳Manchester Guardian Weekly را دوست دارد، و مرتباً آنها را حل میکند. میگوید اینکه زمینههای یکسانی در سرنخها جریان دارد چیز خوبی است، اما آدم به فکر فرو میرود که او کِی وقت میکند این جدولها را انجام دهد.
لئونارد برنستاین در سالن رویال فستیوال لندن۱۴Royal Festival Hall – ۱۹۶۳ | Getty Images
این متن ترجمهای بود از مقالۀ I am not happy unless I can compose به قلم Edward Greenfield که در سایت theguardian.com منتشر شده است.