کانت، نزاع و تاریخِ جهانی
مفهوم تاریخ نزد کانت چه نکات راهگشایی برای عصر ما دارد؟
تِرِنس تامسون
مترجم: زهرا صادقی
در دپارتمانهای فلسفه در سرتاسرِ جهان، نقد عقل محضِ کانت۱۱۷۸۱، و همچنین آثارِ اخلاقی برجستهاش همچون نقد عقل عملی، مورد تحلیل، بحث و بررسی قرار گرفته و البته اغلب هم باعث سرخوردگی دانشجویان و همینطور پژوهشگران میشود (بهدلیلِ سختفهم بودن مطالب). حتی در فیلمهای سینمایی معروف هم به «فلسفۀ نقادی کانت» اشاراتی شده، برای مثال در یکی از صحنههای فیلم سوپرمن ۲ به نقد عقل محض اشاره میشود۲Superman II | فیلمی ابرقهرمانی محصول سال ۱۹۸۰، به کارگردانی ریچارد لستر و نویسندگی ماریو پوزو، دیوید و لزلی نیومن، طبق داستانی از پوزو براساس شخصیت دیسی کامیکس سوپرمن، است.. در مقابل، فلسفۀ تاریخ او تا حد زیادی نادیده گرفته شده و این مسئله من را به این پرسش واداشته که آیا مفهوم تاریخ در نزد کانت آموزهای برای زندگی امروزین ما دارد؟ من قصد دارم اجمالاً استدلال کنم که فلسفۀ تاریخ کانت فیالواق کاملاً متجددانه و مدرن است و میتواند چیزی در باب فرهنگ و سیاست معاصر به ما بیاموزد.
کانت در سال ۱۷۸۴، سه سال پس از انتشار کتابِ نقد عقل محض، مقالهای جالبِ توجه تحتعنوانِ: «ایدۀ تاریخ جهانی از نظرگاه جهانوطنی»۳Idea for a Universal History from a Cosmopolitan Perspective را در یک روزنامۀ روشنفکریِ سرشناس منتشر کرد. این مقاله که شامل نه گزاره بود، در پی این بود تا نکات مهمی را که اگر یک تاریخنگار در آینده قصد نگارش یک تاریخ جامع بشری را داشته باشد باید مورد توجه قرار دهد، تشریح کند. ازآنجاکه شاهد آن هستیم که کتب تاریخیِ بهخصوصی با موضوعات و محتواهایی متنوع، مثل اسلحه، میکروب و فولاد۴Guns, Germs, and Steel: The Fates of Human Societies | اسلحه، میکروب و فولاد: سرنوشت جوامع انسانی کتابی است نوشتۀ جارد دایموند، استاد جغرافیا و فیزیولوژی در دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس. اثر جارد دایموند۵Jared Mason Diamond | جارد میسون دایموند – زادۀ ۱۰ سپتامبر ۱۹۳۷ – دانشمند و نویسنده آمریکایی است. و همچنین انسان خردمند۶انسان خردمند: تاریخ مختصر بشر | کتابی نوشته یووال نوح هراری است که در سال ۲۰۱۱ برای اولین بار به زبان عبری و در سال ۲۰۱۴ به زبان انگلیسی منتشر شد. اثر نوح هراری۷Yuval Noah Harari | زادۀ ۲۴ فوریهٔ ۱۹۷۶ که هردو، تاریخی جامع با نگرشی خاص را ترسیم میکنند، مکرراً درحال انتشار هستند، شاید نگرش کانتی بر تاریخ موضوع چندان جالب و قابل توجهی نباشد. اما آنچه در مقالۀ مختصر کانت چشمگیر است، مباحث و مناظرات او در بابِ نزاع در تاریخ و نقشِ طبیعت در این منازعات است.
عصر ما سرشار از انواع و اقسام ستیزهها است؛ اعم از نظامی، دیجیتالی و حتی منازعاتی از جنس هردوی اینها، مثل استفادههای نظامیای که از پهپادها میشود. تمام ظواهر تروریسم را نیز، که گویی یکی از ارکان زندگی روزمرۀ بسیاری از مردم خاورمیانه است و البته توجه بسیاری از مردم اروپا و آمریکا را هم به خود اختصاص داده، میتوان از انواع این منازعات به حساب آورد. حتی هل دادن و تنه زدن به دیگری برای صندلی خالی در اتوبوس یا مترویی شلوغ نیز میتواند نوعی منازعۀ اجتماعی محسوب شود. در اندیشۀ کانت، تاریخ بر ما آشکار میکند که منازعه نه صرفاً مجموعهای از رخدادهای بیفکر و تصادفی است و نه نشانهای مبنی بر اینکه کابوسی آخرالزمانی در کمین ماست. بلکه تمام منازعات، فارغ از گوناگونی و تنوعشان و اینکه در چه بستری رخ میدهند، دارای اصلی بنیادین و لاینفک هستند.
کانت در گزارۀ چهارم مسئلهای را مطرح میکند که اصولاً با مفهوم «مکر طبیعت» در ارتباط است. (آموزۀ متأخر هگل تحتعنوانِ مکر عقل نیز ارجاعی واضح به همین مفهومِ کانتی است). این مفهوم (مکر طبیعت) با یکی از عناصرِ تعاملات اجتماعی انسانی که کانت آن را «جامعهپذیریِ جامعهگریز» مینامد در ارتباط است، کانت اصطلاح مذکور را اینچنین تعریف میکند: «تمایلِ ورود به اجتماع؛ تمایلی که البته با مقاومتی دائمی نیز مرتبط است و جامعه را در معرض تهدیدِ فروپاشی و تجزیه قرار میدهد.»
به بیان ساده، این میل یک اشتیاقِ طبیعی در وجود بشر به برقراری ارتباط با دیگری و بخشی از یک کلِ بزرگتر بودن است. البته از سویی دیگر ما میلی طبیعی به تخریب این پیوندهای اجتماعی بواسطۀ انزواگرایی و تفرقهپراکنی نیز داریم. کانت استدلال میکند که این تعارض و دوگانگی منشأ تمامی منازعات بشر است، حتی منازعات میان دولتها را نیز به همین عنصر جامعهپذیریِ جامعهگریز نسبت میدهد: وضعیت جنگ پیامد این است که کشورهای طرفِ منازعه، روابط اجتماعی را زیر پا میگذارند. برای یافتن نمونههایی بارز از تاثیری که این عنصرجامعهپذیریِ جامعهگریز در ایجاد بنبستها و مسائلی پرمخاطره و حلناشدنی برای دولتها دارد، کافی است نگاهی به جنگ سرد بیاندازیم.
البته کانت از سویی، تکامل و پیشرفت تاریخی را نیز به این شیوۀ خاص از روابط، نسبت میدهد – بهعبارتی سیرِ تکاملیای که بشر بهسویِ دولتهایی روشنفکر و آگاهتر داشته نیز از همان عنصر جامعهپذیریِ جامعهگریز متاثر بوده است. کانت بر این گمان است که بدون آن چهرۀ شرور و ضد قهرمانِ بشریت، ما هیچگاه ناگزیر از پیشرفتِ فکری – فرهنگی نمیشدیم. باایناوصاف، جامعهپذیریِ جامعهگریز آن نیروی محرک تاریخ بشری است.
برخلافِ بسیاری از دیدگاههایی که پس از ۱۹۴۵ در مورد پیشرفت شکل گرفت، به گفتۀ کانت، نزاع در جهانِ انسانی نقش عمدهای را ایفا میکند. اما چطور میتوان گفت که نزاع نهایتاً منجر به پیشرفت میشود، مخصوصاً با توجه به اتفاقات دهشتناک و غمانگیزِ قرن بیستم؟ مسلماً ما نمیتوانیم آن حوادث را براساسِ مفهوم بهخصوصی از پیشرفت که در سال ۱۷۸۴ ابداع شده، قضاوت کنیم.
بااینحال کانت برای این تعارضات توجیهاتی را مطرح میکند. براساس گزارۀ پنجم کانت، سیر تکاملیِ تاریخ بشر بهسویِ یک قانون اساسی کاملاً عادلانه، به معنای جامعهای برابریخواه یا «جهان وطنی» که در آن همه برابر بوده و بهنحوی یکسان با تکتک آدمها برخورد شود، متمایل میگردد. کانت چنین هدف آرمانیای را نیز به جامعهپذیریِ جامعهگریز نسبت میدهد، چراکه ممکن است از منازعاتی که ما را به آن هدف سوق میدهد درس بگیریم. این نقطه محوری، خاصترین و عجیبترین بخشِ مقالۀ کانت است: جامعهپذیریِ جامعهگریز همزمان که انسانها را به نزاع با یکدیگر سوق میدهد، آنها را ملزم میکند تا بایدها و نبایدهای رفتار با یکدیگر را یاد بگیرند و براساس آن قواعد اخلاقیِ بهخصوصی را شکل داده و تکامل ببخشند. علاوهبر این، به گفتۀ کانت، همۀ این مسائل رویهمرفته به وضعیتی منتهی میشوند که در آن، منازعات لاجرم پایان مییابند. بنابر اصل مکر طبیعت، نزاع در جریان جستوجویِ یک غایت تکاملی که ما از آن بیاطلاعیم رخ میدهد و در این مسیر به ما کمک میکند تا از خطاهای رخ داده در تاریخ، چه در سطح فردی و چه در سطح جهانی، درس بگیریم. کانت در یادداشتی از سال ۱۷۷۶، آنجا که مینویسد: «غرضِ سودمند و راهگشای تاریخ فلسفی عبارت است از نگاهداشت و ابقاء الگوهای سودمند و آشکار کردن خطاهای عبرتآموز.»، پیشاپیش اشارهای واضح به این ایده داشته است.
به گمان من، مباحثی که کانت مطرح کرده، برای عصر ما آموزهای کلیدی دارد. ما ممکن است بهراحتی از تدوین قوانین و نهادهایی که مانع از آسیب رسیدن به دیگران هستند، دست بکشیم. همچنین بهراحتی ممکن است به اوضاع سیاسی و اجتماعی، چه در سطح جهانی و چه در کشور خود، نگاهی انداخته و برآیندمان از وضعیت این باشد که دیگر هیچگاه بهبود و سامانی در کار نخواهد بود و چیزی نمانده که فاجعهای به بار بیاید و همگی در کنار یکدیگر بیچاره شویم. آنچه کانت به ما میآموزد این است که هر چقدر هم که بعید به نظر برسد، نباید امید خود را برای امکانِ تحقق جامعهای کاملا عادلانه از دست بدهیم و ستیزها و تعارضاتی که شاهدشان هستیم، خود بخشی از گامهایی برای رسیدن بهسویِ آن هدف والا هستند. بهعبارتی، بدون امید و پافشاری، از ایجادِ هرگونه تغییری ناتوانیم.
کانت ما را به حرکت بهسویِ جامعهای جهانیتر ترغیب میکند، در غیر این صورت، اگر چنین نشود، از دید او، ما از حوادثِ هولناکی که در طولِ تاریخ رخ دادهاند و بهمانندِ حفره، پستی و بلندیهای روی ماه، مجروحمان کردهاند، فیالواقع هیچچیز نیاموختهایم و گویی چراغهای راهنمایِ تاریخ را که جادههای تاریک و ناشناخته را برایمان روشن میکنند، نادیده گرفته و بیتوجه از کنار آنان عبور میکنیم.
در باب تصویر اصلی:
سربازِ مرده۸The Dead Soldier – اثرِ جوزف رایت۹Joseph Wrigh | متولدِ ۳ سپتامبر ۱۷۳۴ – درگذشتۀ ۲۹ اوت ۱۷۹۷ | نقاشِ منظره و پرتره – زادۀ بریتانیا – او بهعنوانِ اولین استادِ نقاشی برای بیان «روح انقلابِ صنعتی» شناخته میشود. | علت انتخابِ این اثر، نمایشِ کودکی زنده و زنی غمگین در کنارِ سربازی مرده است که نزاعِ تاریخ را بهمثابۀ امری رونده مشخص میکند که همواره درحالِ حرکت و شدن است، حتی با اندوه و احساسِ ضعف. این اثر در واکنش به جنگهای ۱۷۰۰ پدید آمده است و نمایانگر صحنۀ مرگِ یک سرباز بریتانیایی است۱۰جنگ بزرگ شمالی (۱۷۰۰ –۱۷۲۱) جنگی بزرگ میان روسیه تزاری و امپراتوری سوئد بود که طی آن، روسها به پیروزی رسیدند و اقتدار و برتری سوئد را در مناطق مرکزی، شرقی و شمالی اروپا از میان بردند. این جنگ طرفین متعددی، از جمله بریتانیا را در دوران جرج یکم، درگیرِ خود کرد..