نظریه فلسفی

صمیمانه با کانت

صمیمانه با کانت

شان موران

ترجمه‌: علی صدر

بله، واقعیت دارد. هتلِ کانت در نزدیکیِ تاج‌محل در آگرای هند واقع شده است. امانوئل کانت خودش هرگز در جایی جز زادگاهش، کونیگسبرگ، پروس (که اکنون در روسیه کالینینگراد نامیده می‌شود) زندگی نکرد. بنابراین این هتلِ هندی هیچ ربطی به او ندارد. اما وقتی عکس را گرفتم، باعث شد به این فکر کنم که یک هتل که با اصول کانتی پیش می‌رود چه شکلی خواهد بود.

اگر او نقشی در این هتل می‌داشت، انتظار داشتیم همه‌چیز سرِ وقت و به سبک کلیشه‌ای پروسی پیش برود. در واقع، روال کانت آن‌قدر قابل‌پیش‌بینی بود که مردم محلی می‌توانستند ساعت را از روی پیاده‌روی روزانه او تشخیص دهند (از قرار معلوم او را «ساعت کونیگسبرگ» می‌نامیدند)، و انتظار می‌رود از ما نیز، به عنوان مهمانانِ هتل او، به خوبی رسیدگی شود. یکی از اصول اخلاقی اساسی کانت این بود که ما هرگز نباید با انسان‌های دیگر به عنوان وسیله‌ای برای رسیدن برای به اهداف خودمان رفتار کنیم. بنابراین کارکنان هتل باید با ساکنین به عنوان اشخاصی خودآیین رفتار کنند که کرامت آنها باید در هر زمانی مورد احترام باشد، نه صرفاً به عنوان غریبه‌هایی که محلِ درآمدند. افرادی که در هتل اقامت می‌کنند، مهمانانی گرامی خواهند بود که مورد استقبال و احترام قرار می‌گیرند، و نه گمنام‌هایی بی‌چهره که فقط به‌خاطر منفعتشان تحمل می‌شوند. در واقع به نظر می‌رسد هر هتلِ خوبی همین رفتار کانتی را با ما خواهد داشت.

اما اگر انتظارات ما را برآورده نکند چه؟ وقتی چیزی اشتباه پیش برود، چگونه می‌توانیم خدمات خوب یک هتل به مشتریان را تشویق کنیم، در حالی که هم‌چنان عمل‌مان را مطابق با اوامر اخلاقی کانت نگه داریم؟

رویکرد مستقیم این خواهد بود که مدیر را احضار کنیم، نارضایتی خودمان را توضیح دهیم و به صراحت بگوییم که انجام چه اقداماتی را از آنها انتظار داریم. این خط حمله از مزیت سادگی برخوردار است، اما ما را مثل یک «کارِن» یا «کِوین» – یک انسان عامی و شرورِ جهان‌اولی که به طور فزاینده‌ای سوژه تحقیر اینترنتی است (با پوزش از خوانندگان Philosophy Now که کارن یا کوین خطاب شده‌اند) – معرفی می‌کند. اگرچه عمل قاطعانه‌ی ما ممکن است منجر به انطباق سطحی کارکنان شود، اما هم‌چنین می‌تواند باعث نارضایتی و حتی خرابکاری شود. آیا می‌شود تضمین کرد که تا به حال هیچ پیشخدمتی در سوپ یک مشتری نفرت‌انگیز تف نکرده؟ یا اینکه هیچ مسئول پذیرشی تا به حال بدترین اتاق هتل را به یک مهمان بی‌ادب اختصاص نداده است؟

اگر بخواهیم در رفتار خود به طور مداوم کانتی باشیم و فقط خواستار این رفتار کانتی در قبال خود نباشیم، راه حل ساده است: ما باید با کارکنان هتل مانند هم‌نوعان انسانی خود رفتار کنیم. به عنوان مثال، ما نباید خدمتی را فوری (یا فوتی) بخواهیم، ​​بلکه باید تعاملی گرم، اصیل و انسانی را با کارکنان بپروریم. اگر نمی‌خواهیم با ما به‌عنوان مشتریانی بی‌چهره رفتار شود، باید به نوبه‌ی خود به چهره‌ی کارکنان خدمات و اتیکتِ نام‌هایشان توجه کنیم. به چشم‌هایشان نگاه ‌کنیم، آنها را دوستانه، به اسم خطاب کنیم، و به جای یک رابطه‌ی سلسله‌مراتبی بین یک مشتری مغرور و یک کارگر تابع، ارتباطی برابر بین انسان‌ها برقرار کنیم. این از نظر عملی ایده‌ی خوبی است، زیرا شانس ما را برای خدمات مناسب افزایش می‌دهد. اما به طور قابل‌ توجهی، انسانیت بنیادیِ کارکنان هتل را به رسمیت می‌شناسد. در یک تحلیل کانتی، این عنصر انسانی است که دارای نفوذ اخلاقی است، زیرا صمیمیت با کارکنان تنها به دلایل استراتژیک باز هم همان وسیله قراردادن آن‌ها برای رسیدن به اهداف است.

اجازه دهید مثالی بزنم. من یک بار در یک هتل ارزان در نزدیکی خیابان پریفریک در پاریس اقامت داشتم. خارج از فصل بود، بنابراین می‌دانستم که اجراهای خیابانی‌ام با فلوت پول زیادی به همراه نخواهد داشت – بنابراین لازم بود صرفه‌جویی کنم. با پرداخت هزینه‌ی «فقط اتاق»، حتی حق صبحانه هم نداشتم.

هرچند که ارزان بود، قطعاً دیگر به آن هتل برنمی‌گردم. زمانی که خوابیدم متوجه ساس‌های تخت‌خوابم نشده بودم، اما وقتی شب با خارش و لکه‌های قرمز پوست از خواب بیدار شدم، مطمئناً حضورشان را احساس کردم.

مسئله این بود که چگونه این حادثه را به اطلاع هتل برسانم، و در بهترین حالت، نوعی غرامت منصفانه دریافت کنم، بدون اینکه به یک «کِوین» تبدیل شوم. بنابراین صبح، کیسه‌ی پلی‌اتیلن شفافی که لوازم بهداشتی‌ام را در پرواز به پاریس در آن گذاشته بودم، خالی کردم و چند نمونه از آن ساس‌های تخت‌خوابی)  (Cimex lectulariusرا گرفتم. با توجه به اینکه در طول شب روی من جشن گرفته بودند و بعد از یک وعده غذای مناسب نفخ کرده بودند، انجامش سخت نبود. آنها را به پذیرش بردم و منتظر ماندم تا مهمان دیگری در اطراف نباشد. گفتم: «بونژور، مسیو.» و نمونه‌های مستم را به مسئول پذیرش دادم و گفتم: «ساس‌ها صبحانه رایگان‌شان را خورده‌اند، پس …» پس از چند لحظه تفکر، منظور ضمنی‌ام را فهمید و با لبخند و به عنوان عذرخواهی به من صبحانه داد. “avec les compliments de la maison.” (به همراه تعارفات)

من می‌توانستم در مورد این حادثه بدرفتاری کنم، و درخواست بیشتری داشته باشم، شاید حتی اصرار بر بازپرداخت کامل پول کنم، اما جنبه‌ی بامزه ماجرا را دیدم و راه‌حل برای من در سطحی انسانی انجام شد. ساس‌ها خطرناک نیستند، بلکه فقط کمی آزار خارشی دارند. و به من این امکان را داد که شاه‌بیتی جدید به این شوخی قدیمی فیلسوفانه بدهم (که باید با صدای بلند گفته شود):

فیلسوف: آیا مارکس خوانده‌ای؟ ]به انگلیسی: Have you read Marx?، که با اشتباه شنیدن، شبیه به Have you red marks? یا همان «لکه‌های قرمز داری؟» خوانده می‌شود.[

فیلسوف خیابانی: آره، به‌خاطر ساس‌ها.

پدیده‌های متعالی

اگرچه کانت دلتنگ کونیگسبرگ می‌شد، اما مطمئناً او از دیدن تاج‌محل لذت می‌برد. با این تفاوت که او تاج‌محل واقعی را نمی‌دید، فقط ظاهر (Appearance) آن را می‌دید. کانت استدلال می‌کرد که در پس دنیای مرئی – در پس « چیزها، آن‌طور که به نظر می‌آیند» – گستره‌ای از «اشیاء فی‌نفسه» (در آلمانی، Dinge-an-sich) نهفته است. حواس ما فقط به ما اجازه می‌دهند به جهان «پدیدار» (Phenomenal) (دنیای ظواهر، یا در یونانی «Phenomena») دسترسی پیدا کنیم و نه دنیای حقیقی و «فی‌نفسه» (Noumenal) که در واقع زیربنای آن است. بنابراین، تاج‌محلِ حقیقی (که می‌توانیم به آن Taj-an-Sich هم بگوییم) برای همیشه دور از دسترس است. با این حال، تاج‌محل آن‌طور که به نظر می‌آید هم ارزش دیدن دارد. و ممکن است بگوییم پدیده‌ای فوق‌العاده (Phenomenal) است!

پس‌زمینه‌ی داستان فقط به جذابیت آن می‌افزاید. شاه جهان، امپراتور گورکانیان هند (یا مغول هند)، آن را در حدود سال ۱۶۴۸ به عنوان مقبره‌ای برای همسر مورد علاقه‌اش، ممتاز محل، ساخته بود – بنای یادبودی برای عشق بی‌پایان او به همسرش. و علاوه بر این روایت رسمیِ عاشقانه، روایتی از یک نماد ملی، و هم‌چنین روایت تولید ثروت، و روایت ایجاد شغل هم وجود دارد، اگرچه به نظر نمی‌رسد که ساکنان معمولی آگرا از دریافت‌های ورودی تاج‌محل بهره‌مند باشند – مگر اینکه آن مردمی که لباس‌هایشان را روی سنگ‌های رودخانه جامونا می‌شویند منتظر تعمیرشدن ماشین‌های لباسشویی پیشرفته خود باشند. هم‌چنین دفعه بعدی که از آن بازدید می‌کنید روایت شخصی خودتان را هم خواهید داشت.

تنها ظاهر این بنای شگفت‌انگیز، همراه با شناخت ما از آنچه نمایانگر آن است، کافی‌ست تا احساسات متعالی و زیبا را در روح حساس ما بیدار کند. کانت خودش تجربیات زیباشناختی دلپذیر را دقیقاً به همین شکل در مقاله‌ی خود «مشاهداتی در باب احساس امر زیبا و امر متعالی» (۱۷۶۴) طبقه‌بندی می‌کند. او همچنین «امر متعالی» را به سه دسته تقسیم می‌کند: «من اولی را متعالیِ ترسناک، دومی را اصیل و سومی را شکوهمند می‌خوانم.» در این طبقه‌بندی، تاج‌محل مطمئناً تحت عنوان «شکوهمند» قرار می‌گیرد.

رابرت هیکس به شکل کمک‌کننده‌ای تاج‌محل را با طبقه‌بندی کانت پیوند می‌دهد:

«برای درک آنچه کانت ممکن است در تلاش برای توضیح تجربه ما از هنری بزرگ، با آن دست و پنجه نرم کرده باشد، فقط باید در ترکیب احساسات متعالی و زیبا که به‌وسیله‌ی آثار هنری نبوغ‌آمیزی هم‌چون تاج محل برانگیخته می‌شود بیاندیشیم: ما به چنین آثاری احترام می‌گذاریم، تصور می‌کنیم که تخیل‌مان با آن‌ها تکان خورده است، و با این حال آن‌ها را با محبتی آشنا و زیبا دوست داریم.»

(مجله زیبایی‌شناسی و نقد هنر، ۱۹۹۵)

می‌دانم منظور او چیست.

با این‌ حال، ما نباید در مورد چنین احساسات والایی مغرور باشیم. اگر از آنجا دیدن کنید، فقط چند دقیقه می‌توانید بایستید و در شکوه تاج‌محل خیره شوید تا اینکه یک کاسب محلی، به امید انعام، شروع به توصیه در مورد مکان های خوب برای عکس گرفتن کند، یا شما را به نشستن روی نیمکت لیدی دی ]دایانا اسپنسر، شاهدخت ولز[ دعوت کند.

تاج محل آنقدر نمادی آشناست که من با نگاه کردن به آن احساس گرسنگی کردم. این یک مورد واضح از شرطی‌شدن پاولفی( همخوانی کلاسیک – در این ساختار که ایوان پاولف، فیزیولوژیست روس، آن‌را مطرح ساخته بین محرک‌های بی‌حس برای یک موجود ارتباطی را برقرار می‌سازد تا خواه‌ناخواه، خواهان پاداش یا منتظر تنبیهی باشد. این امر می‌تواند برای انسان با جایگذاری نشانه‌‎ها برروی یک‌سری از مسائل خاص اتفاق بیفتد، به‌عبارتی درست مانند زمانی که یک کلاه سفید، باعث ایجاد ترس در یک شخص بزرگسال می‌شود، چراکه در کودکی خرگوشی سفید دست او را گاز گرفته است. این مثالی است که جان واتسون مطرح می‌کند و یکی از نمود شرطی شدن در انسان است. ) است، چراکه در بازگشت به خانه در ایرلند اغلب در رستوران‌های هندی با عکسی از تاج‌محل روی دیوار شام می‌خوردم. این ارتباط روانی بین تاج‌محل و بروز آنی مزه غذای تند با حضور داشتن در محضر آن بنای شاهکارِ حقیقی (هرچند هنوز هم خارق‌العاده (Phenomenal)) بیشتر اثرگذار است تا تصاویر بنجل کارت‌پستالی رستوران‌ها. با این حال، شاید این تفاسیر از تاج‌محل ما را قادر می‌سازد تا به سوی بنای حقیقی – Taj-an-Sich  حرکت کنیم.

نوشته‌های خود کانت به عنوان آثار هنری چطور؟ براساس معیارهای خود او، آن‌ها این‌گونه نیستند: حتی بزرگترین طرفداران او معمولاً نقد عقل محض را «زیبا» یا «متعالی» توصیف نمی‌کنند. (زمانی که کارشناسی ارشدم را در رشته‌ی فلسفه در کوئینز می‌خواندم، استادم سعی کرد من را از مطالعه‌ی نقد ]عقل محض[ منصرف کند. با لهجه‌ی بلفاستی‌اش گفت: «کلمه‌ای به نام کانت وجود ندارد». خوشحالم که مودبانه آن نصیحت خاص را نادیده گرفتم.) با این وجود، اثری با قدرت و زیبایی فراوان در پسِ نثر برجسته کانت و ایده‌های دشوار و انتزاعی او پنهان شده است. حیف که کانت اجازه نداد شخصیت خونگرمش در میان نوشته‌هایش بدرخشد. او می‌توانست مردی اجتماعی باشد، و «سبک سخنرانی‌اش، که به‌طور قابل‌توجهی با کتاب‌هایش متفاوت بود، طنزآمیز و روشن بود و با مثال‌های فراوان جان می‌گرفت» (بریتانیکا). روشن و واضح بودن، مثال‌هایی که درباره نوشته‌‌اش می‌زد، و طنز، همگی در نقد ]عقل محض[ او گم شده‌اند. و به همین دلیل است که اینقدر سخت‌فهم است.

و هتل کانت در آگرا چطور؟ افسوس، من در هتل دیگری ماندم، بنابراین نمی‌توانم آن را نه به عنوان پدیده (Phenomenon) و نه به عنوان شیء فی‌نفسه (thing-in-itself) قضاوت کنم. تا زمانی که «اطلاعات برای مهمانان» عاری از نثر کانتی باشد، و مهم‌تر از آن، تخت‌ها فاقد ساس‌های تخت‌خوابی (Cimex lectularius) باشند، شاید ارزش اقامت داشته باشد. به آن‌ها بگویید که کانت شما را فرستاده است، و امیدوارید که «وجدانی که در ضمیر» کارکنان‌شان وجود دارد و «آسمان پرستاره بالای» تاج‌محل را تجربه کنید.

#فلسفه_کانت

About Author

بازگشت به لیست

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *