اسپینوزا و جبرگرایان۱عنوان اصلی: Spinoza & Other Determinists
جبرگرایی در مسیر انکار ارادۀ آزاد
ماینت زَن۲Myint Zan
مترجم: مینو معصومی
جملات زیر در نامهای نوشته شده توسط باروخ اسپینوزا۳Baruch Spinoza | زادۀ ۲۴ نوامبر ۱۶۳۲ – درگذشتۀ ۲۱ فوریه ۱۶۷۷، فیلسوف بزرگ هلندی آمده است:
«تصور کنید که یک سنگ درحالیکه به حرکت خود ادامه میدهد، باید قادر به تفکر و اندیشیدن باشد، یعنی تا آنجا که میتواند تلاش کند که به حرکت خود ادامه دهد. چنین سنگی صرفاً از تلاش خود آگاه است، خود را کاملا آزاد میداند و فکر میکند که فقط به خاطر میل خود به حرکت خود ادامه میدهد. این همان آزادی انسانی است که همه به داشتن آن میبالند. این امر صرفا شامل این واقعیت است که انسانها از میل خود آگاه هستند، اما از عللی که به وسیلۀ آن، این میل تعیین شده است، بیاطلاعاند.»۴نامه به G.H. Schaller، اکتبر۱۶۷۴
این جملات در نامۀ اسپینوزا مشخص میکند که او در دستۀ جبرگرایان۵Determinism | تعیّنگرایی یا جبرگرایی یک نظریه فلسفی است که بر طبق آن هر رویدادی از جمله رفتارها و کنشهای انسان، به صورت عِلّی (علت و معلول) بهدستِ زنجیرهٔ پیوستهای از رخدادهای پیشینی، بهطور کامل، تعیین شدهاست. قرار میگیرد. بدون تحریف پیام اسپینوزا، میتوانیم آن را به این شکل بازنویسی کنیم:« اگر سنگی در حال حرکت، هوشیاریای در سطح انسانی داشته باشد، آنگاه آن سنگ، مانند برخی از انسانها، از جمله فیلسوفان، فکر میکند که آزادانه درحال حرکت است، درصورتیکه چنین نیست.»
اگر از اواخر قرن هفدهم پرشی بهسمت اواخر قرن بیستم داشته باشیم، در یک سخنرانی در مارس ۱۹۹۰، استیون هاوکینگ۶Stephen Hawking | زادۀ ۸ ژانویهٔ ۱۹۴۲ – درگذشتۀ ۱۴ مارس ۲۰۱۸، فیزیکدان و اخترشناس مشهور نیز در این باب، نظری دارد. هاوکینگ اذعان داشت که مفهوم کاهش مسئولیت در حقوق کیفری بریتانیا باید لغو شود. براساس این مفهوم حقوقی، در برخی شرایط استثنایی، میتوان مجرمیت کیفری چند متهم و در نتیجه، مجازات آنها را کاهش داد. حتی در موارد نادرتر، اگر قانون یا دادگاهها فرض کنند که این متهمان درک کافی یا کنترل درستی بر اعمال خود ندارند، ممکن است از نظر قانونی بیگناه شناخته شوند. تاثیر مفهوم کاهش مسئولیت را میتوان در موارد نادری نیز مشاهده کرد که متهمان جنایی بهدلیل جنون، بیگناه شناخته میشوند.
پیشینۀ این پیشنهاد هاوکینگ، برای لغو مفهوم حقوقی مسئولیت کاهشیافته، این است که از آنجایی که اعمال همۀ انسانها معین است (یعنی از پیش تعیین شده)، چرا تنها به آن دسته از متهمان جنایی که توانایی دفاع از مسئولیت کاهشیافته را دارند، فرصت جبران داده میشود؟ به نظر میرسد که پیام هاوکینگ چنین است: «فقط ادعاهای چند متهم جنایتکار مبنی بر اینکه ما نمیتوانستیم به خودمان کمک کنیم را نپذیرید؛ زیرا جنایتکاران دیگر، در واقع همۀ انسانها، توانایی ایجاد تغییر در اعمالشان را ندارند.» بااینحال، در بریتانیا قانون کاهش مسئولیت لغو نشده است. تا آنجایی که نویسنده این متن اطلاع دارد، این قانون حتی در کشورهای مستعمره سابق بریتانیا، از استرالیا گرفته تا هند و مالزی، همچنان در جریان است.
سوال من این است که اگر اسپینوزا، در مقابل هاوکینگ قرار میگرفت، آیا با او هم نظر بود؟ علاوهبر این، پس از مطالعۀ حقوق جزا و جرم شناسی مدرن، آیا او با پیشنهاد هاوکینگ مبنی بر لغو قانون حقوقی کاهش مسئولیت، موافقت میکند؟ لازم به ذکر است که تفاوتهایی بین فلسفههای جبرگرای اسپینوزا و هاوکینگ وجود دارد، اما ازسویدیگر، آنها چندان هم از یکدیگر دور نیستند. برای مثال هر دو معتقدند که ارادۀ آزاد یک توهم است. از طرفی، جبرِ متافیزیکی اسپینوزا و هاوکینگ، با متافیزیک آگوستین و کالوین بسیار متفاوت و گاهاً حتی ناسازگار است.
جبر کالوینیستی در مقابل جبر آگوستینی
جان کالوین۷Jean Calvin – ژان کالوَن | زادهٔ ۱۵۰۹ – درگذشتهٔ ۱۵۶۴ یک متکلم پروتستانِ برجستۀ فرانسوی/سوئیسی بود. یکی از آموزههای الهیاتی کالوین مفهوم جبر در فلسفۀ او بود. طبق دیدگاه او، فقط کسانی میتوانند نجات یابند که به مسیح ایمان داشته باشند، اما خدایِ خالق مسیحیت، به صلاحدید خود، پیشاپیش انتخاب کرده است که چه کسی را با ایمان آوردن به مسیح، نجات دهد. به نظر می رسد منظور کالوین این بوده است که ایمان یک شخص به مسیحیت، سابقاً توسط خدا تعیین و تصویب شده است. از این رو، برای مثال، اگر ریچارد داوکینز۸Clinton Richard Dawkins | زادهٔ ۲۶ مارس ۱۹۴۱ – رفتارشناس و زیستشناس فرگشتیِ اهل بریتانیا است. خداناباور باشد و از ایدۀ خدا انتقاد کند، این عدم اعتقاد داوکینز (و میلیونها نفر دیگر در سراسر جهان) قبل از آگاهی او، توسط خودِ خدا، از پیش تعیین شده است.
از نظر کالوین، عدم اعتقاد به خدا، خواست خود خدا است. مارکسیستها ممکن است ادعا کنند که سوگیریهای طبقاتی، مردم را به مخالفت با مارکسیسم سوق میدهد. برخی از فرویدیان نیز ممکن است معتقد باشند که کسانی که با فروید و نظریههای او مخالف هستند، مقاومت روانی نشان میدهند.
نه کالوین و نه اسپینوزا از این فلسفهها که چند قرن پس از مرگشان پدیدار شد، آگاهی نداشتند. اما در واقع، مفهوم اسپینوزا از Deus sive Natura (خدا یا طبیعت) خود یک انحراف رادیکال از مفهوم ابراهیمیِ الوهیت شخصی بود – تا آنجا که کنیسۀ اسپینوزا در آمستردام او را به خاطر فلسفۀ غیرمتعارفش اخراج و تبعید کرد.
پس میتوان نتیجه گرفت که خدای اسپینوزا با جبرگرایی کالوین ارتباطی ندارد. اگرچه اسپینوزا و هاوکینگ هر دو جبرگرای فلسفی بودند، اما دیدگاه این دو اندیشمند، تفاوتهایی بنیادین با یکدیگر دارد.
فلسفه آگوستین نیز به ترتیب حدود ۱۲۰۰ سال و ۱۳۰۰ سال قبل از کالوین و اسپینوزا شکل گرفت. مارتین گاردنر۹Martin Gardner | زادۀ ۲۱ اکتبر ۱۹۱۴ – درگذشتۀ ۲۲ مه ۲۰۱۰ | گاردنر، نویسندۀ امریکایی، سعی داشت تا کتب و مقالاتی بهزبان ساده در باب مفاهیم علمی، برای بیشتر گروههای سنی، بنویسند. او از ۱۹۵۶ تا ۱۹۸۱ ستون «تفریحات ریاضی» را در مجلۀ «ساینتیفیک امریکن» مینوشت. در یکی از مقالاتش در کتاب «شب بزرگ است»۱۰ The Night is Large – 1996 ادعا کرد که به گفتۀ آگوستین، «خدا بالاتر از زمان ایستاده و گذشته، حال و آینده را میبیند». در کتاب اعترافات آگوستین، قطعاتی دراینباره وجود داشت که به موجب آن، هر لحظه مانند یک هدیۀ ابدی ازجانب خداست. اما برای یکی مانند من، که خارج از سنتهای الهیاتی کالوین و آگوستین ایستادهام، این پرسش به ذهن متبادر میشود که آیا خدا قدرت تغییر آینده، حال یا حتی گذشته را دارد؟ با تطبیق الهیات کالوینیستی بر الهیات آگوستینی، یک پرسش دیگر هم پیش میآید که آیا خدا میتواند نظر خود را تغییر دهد و در انتخاب خود در مورد اینکه به چه کسی ایمان عطا میکند و یا چه کسانی را به گمراهی محکوم میکند، تجدید نظر کند؟
اسپینوزا مطمئناً با جنبههایی از الهیات آگوستینی و کالوینیستی آشنا بوده است. بااینحال، زمانی که اسپینوزا درگذشت، حدود ۱۶۰ کتاب در کتابخانۀ او وجود داشت. سوال اینجاست: آیا در آن کتابخانه، نسخۀ لاتین اعترافات۱۱لاتین: Confessiones | اعترافات در سال ۴۰۰ میلادی نوشته شده است. این کتاب شامل ۱۳ قسمت مجزا بوده و مجموعهای از شرح احوال و افکار و اعتراف به گناههای نویسنده را در برمیگیرد. آگوستین، آثار کالوین، و یا تأملات مارکوس اورلیوس وجود داشت؟ گفته میشود که مارکوس دستور داد دفتر خاطرات او را که بعداً به کتابی برای مدیتیشن تبدیل شد، نابود کنند. اگر چنین بود، باید سپاسگزار باشیم که رعایای او از دستورات امپراتور خود پیروی نکردند و ما امروزه به این کتاب دسترسی داریم.
تفاوتهای زیادی بین الهیات آگوستین و کالوین وجود دارد، زیرا اولی الهیدان کاتولیک و دومی پروتستان بود. اسپینوزا بهعنوان یک جبرگرای فلسفی، اختیار را نمیپذیرفت. بااینحال، یک پاسخ مشترک در تمامی سنتهای مسیحی در برخورد با جایگاه وجودین شر، مبتنی بر مفهوم ارادۀ آزاد، وجود دارد. اما به نظر این نویسنده، ارادۀ آزاد با توجه به مفاهیم جبر کالوینیستی و دانش پیشینی الهی آگوستینی تا حدودی غیرعادی یا مشکلساز است. اگر تمام زندگی انسان توسط خدا ثبت شده باشد، ارادۀ آزاد چگونه میتواند عمل کند؟
سرنوشتباوریِ۱۲Fatalism | سرنوشتباوری در فلسفه، آموزهای است که براساس آن تمام رویدادها و اعمال در انقیاد و استیلای تقدیر یا سرنوشت قرار دارند. این مفهوم با جبرگرایی متفاوت است. غیراخلاقیِ مکخالی گوسالا
فیلسوف هندی باستانی، مَکخالی گوسالا۱۳Makkhali Gosala، که در حدود ۴۲۵ پیش از میلاد درگذشت، حدود ۸۰۰ سال از آگوستین، و تقریبا ۲۰۰۰ سال از کالوین و حدود ۲۱۰۰ سال قبل از اسپینوزا زندگی میکرد. یکی از جنبههای قابل توجه در فلسفۀ گوسالا، تقدیرگرایی اوست.
به گفتۀ محققان، دیدگاههای گوسالا عمدتاً ازطریق اظهاراتی که در متون ادیان مشهور زمانۀ او، یعنی بودیسم و جینیسم، بیان شده است، شناخته میشود. ظاهراً بوداییها زمان گوسالا او را، اگر نگوییم منحرف، حداقل کاملاً خارج از سنتهای خود، میدانستند.
گوسالا به نظر میرسد که از این دیدگاه، که انسانها مبتنی بر آن، از قبل محکوم به رنج هستند، حمایت کرده است. او دربارۀ بیهودگی تلاش انسان صحبت کرده و بهکلی عواقب اعمال خوب یا بد را انکار میکرد. گوسالا حتی کارما، ایدهای که از دیرباز در فلسفه و الهیات هند تثبیت شده بود را، منکر شد. بهطور کلی کارما را میتوان بهعنوان پیامدهایی در زندگی فعلی و آیندۀ ما، که معلول اعمال ارادی ما در گذشته بودهاند، تعریف کرد. تغییرات این مفهوم در طول زمان را میتوان در آیین هندو، بودیسم و جینیسم یافت. چندین متن بودایی نشان میدهند که خود بودا نیز، دیدگاههای گوسالا را بهعنوان پستترین یا پایینترین آموزهها، در میان بسیاری از مبلغان در هند باستان، بیش از ۲۵۰۰ سال پیش، محکوم کرد.
انکار پیامدهای کنش ارادی را میتوان هم در هند باستان و هم معاصر، تحتعنوان تقدیرگرایی، طبقهبندی کرد. گوسالا تا حدی که نویسنده این متن میتواند تشخیص دهد، نگفته است که تقدیرگرایی از ارادۀ خالق سرچشمه میگیرد. اسپینوزا ارادۀ آزاد را انکار میکرد، اما او برخلاف گوسالا یک سرنوشتگرا، و مانند آگوستین یا کالون طرفدار جبرگرایی نبود. برخلاف آنها، اسپینوزا جبر خود را به خدا نسبت نمیدهد، بلکه جبر او به معنای هر اتفاقی است که از طریق قوانین طبیعی رخ میدهد. و درحالیکه مکخالی گوسالا، به دلیل جبرگرایی خود، تلاش برای اخلاقی زیستن را انکار کرد، در فلسفۀ اخلاق اسپینوزا جبرگرایی چنین تفسیری ندارد. در واقع، بسیاری از فیلسوفان و دیگر ستایشگران اسپینوزا در سراسر جهان بر این عقیدهاند که او یکی از اخلاقیترین فیلسوفان تاریخ بوده است. بااینحال تمامی این داستان، برای من، در قامت یک پارادوکس ظاهری۱۴apparent paradox | به نظر میرسد که «چیزی» هستندگی دارد، اما نمیتوانید با تمامیت خود، از وجود آن، اطمینان داشته باشید. در فلسفۀ جبراگرای اسپینوزا، ظاهر میشود.
در باب تصویر اصلی:
سیزیف۱۵Sisyphus – اثر فرانتس فون اشتوک۱۶زادۀ ۲۳ فوریه ۱۸۶۳ – درگذشتۀ ۳۰ اوت ۱۹۲۸ | نقاش، مجسمهساز، قلمزن و معمار آلمانی – علت انتخاب این تصویر، پذیرش سیزیف، در انجام آن فعلیتی است که برای او، تعیین شده است، چون جبرگرایی که در زیست هر شحص، نشانی از قطعیت دارد و فرار از مسیر آن، غیرممکن است.