نظریه فلسفی

رواقی‌گری در تاریخ و زندگی مدرن

رواقی‌گری در تاریخ و زندگی مدرن

چرا رواقیون برای شناختِ هرچه بهتر زندگی اهمیت دارند؟

  درمت گریفین

مترجم: زهرا صادقی

در طول بیست سال گذشته، علاقه به رواقی‌گری افزایش یافته است. رواقی‌گری که توسط زنون اهل «کیتیوم»۱واقع در قبرس در حدود قرن سوم پیش از میلاد بنیان نهاده شد، یکی از مکاتب عظیم تفکر هلنیستی۲هلنیسم (Hellenism)، پذیرش فرهنگ، مذهب، زبان و هویت یونانی توسط غیریونانیان است. در دوره باستان، استعمار اغلب به یونانی شدن مردمان بومی انجامید. در دوره هلنیستی، بسیاری از سرزمین‌هایی که توسط اسکندر مقدونی فتح شده بودند، هلنیزه شدند. بوده و همچنان نیز به دلایل متعدد مطرح است.

ریشه‌ی کلمه‌ی school از واژه‌ی یونانی استوا (stoa) گرفته شده که اشاره به رواقی دارد که زنون۳زنون اِلِئایی (حدود ۴۳۰ پ. م) – ‌فیلسوف و ریاضی‌دان یونان باستان که ارسطو وی را بنیان‌گذار دیالکتیک نامیده‌است – او شاگرد و دوست پارمنیدس و پیرو و مدافع سرسخت مکتب الئایی بود. مکتبی که بر ثبات و یکتایی واقعیت و بی‌پایه بودن دانش حسی در مورد کثرت و تغییرپذیری تأکید داشت. زنون بیشتر به خاطر پارادوکس‌هایی مشهور است که در دفاع از مکتب الئایی و عقیده‌های استادش پارمنیدس مطرح کرده‌است. در آن، در بازارگاه آتن به سخنرانی می‌پرداخت. این مسئله بر حسب تصادف نبوده بلکه زنون می‌خواسته اصول تفکرش برای همگان مفید باشد. رواقی‌گری از آنجا که بر تفکر انتزاعی یا تنظیم سناریوها و طرح‌های فرضی تکیه و تاکید ندارد، فلسفه‌ای مناسب کالج یا آکادمی نیست، بلکه بیشتر فلسفه‌ی آدم‌های عادی است، فلسفه‌ بازرگانان، ورزشکاران، سربازان و کارگران یقه‌آبی۴کارگرانی که به کارهای یدی مشغول بوده و به صورت ساعتی حقوق دریافت می‌کنند. برای رواقیون، فلسفه عمل‌گراست؛ به‌عبارتی قرار است تا یاری‌گر حرکت فرد از میان موقعیت‌های دنیای واقعی باشد. همین حقیقت که مردم کوچه و بازار می‌توانند اصول این سیستم فکری را در زندگی روزمره بکار برند، یکی از دلایل جذابیت آن است. ماهیت رواقی‌گری (و شاید تمامِ فلسفه) به نحو احسن در سخن اپیکتتوس رواقی توصیف شده: «فلسفه  قول و وعده نمی‌دهد که چیزی خارجی را برای انسان استوار سازد… چراکه همان‌طور که مصالح کار نجار چوب است و مجسمه‌سازی برنز، ماده و موضوع هنرِ زیستن نیز، زندگیِ هر فرد انسانی است»۵گفتارها ۱:۱۵. اپیکتتوس به بیان دیگری نیز گفته که، تالار نطق و خطابه همچون بیمارستانی است و هر آنکه به آن وارد می‌شود در وضعیت درد به سر می‌برد.۶گفتارها – ۳:۸

جان سخن و ایده‌ی اصلی رواقی‌گری این است که هر بنی‌بشری درون خود انگیزه‌ای به سوی ائودایمونیا (سعادت) یا شادکامی دارد که از طریق یک زندگی درست و اصیل که توسط عقل ما و نه احساساتمان راهبری شده، قابل دستیابی است. رواقیان موضع جبرگرایانه‌ی ملایمی را اتخاذ می‌کنند: ما دارای اراده‌ای آزادیم، اما باز هم امور مشخصی در زندگی هستند که خارج از توانِ کنترل ما هستند. اگر ما بر اموری که تحت کنترل ما هستند تمرکز کنیم (امور ارادی) آنگاه است که ما زندگی‌ای با راهبری عقلانیت را زیسته‌ایم. اگرچه اگر ما بر اموری تمرکز کنیم که خارج از کنترل ماست (امور غیرارادی) آنگاه فشار زیادی بر ما تحمیل می‌شود و گویی به زیستی افکنده می‌شویم که توسط نابخردی هدایت می‌شود. برتراند راسل فصلِ زیبایی و بحث‌برانگیزی در باب رواقی‌گری در کتاب «تاریخ فلسفه‌ی غرب»۷۱۹۵۳ دارد که عقاید این مکتب را بسیار صریح و روشن بیان می‌کند: «اگر کسی، امرِ خارج از کنترل را رها کرده و به رشد شخصی بپردازد، آنگاه چرخ همه‌چیز می‌چرخد.» راسل در اینجا می‌گوید: «[فضیلت] شامل اراده‌ای است که در سازگاری با طبیعت است.» نخستین ثمره‌ای که رواقی‌گری در پی بارآوری آن است (Aapathei) است که به معنی عدم آشفتگی به واسطه‌ی تحمل رنج است. این به این معنی نیست که فرد به طور کامل از رنج، رهایی یابد بلکه بیشتر به وضعیت شکیبایی و ملایمت اشاره دارد و دانستن اینکه در وضعیت‌هایی که می‌توانند به طرق مختلف روح یا ذهن فرد را گزندی برسانند، چه باید کرد.

رواقی‌گری به دلیل همین رویکرد عمل‌گرایانه، در امپراطوری روم به شکوفایی رسید و  تاثیر ‌بسزایی در فرهنگ روم برجای گذاشته و همچنین در رشد مسیحیت نیز موثر واقع شد. برخلاف گمان بسیاری از مردم، رواقی‌گری از ایده‌ی خدای متعال پشتیبانی می‌کند. و برخلاف اپیکوریان که معتقد به خدایانی بودند که نسبت به امور آدمیان سرد و بی‌تفاوت بودند، رواقیان باورمند به خدایی بودند که در نسبت با امور روزمره‌ی  زندگی بسیار کنشگر و فعال بود (لوگوس یا عقل الهی). اگرچه چنین خدایی نباید با خدای کتاب مقدس خلط شود. رواقیان هیچ‌گونه کتاب مقدسی را پیشنهاد نمی‌کنند و توان تعقل ما را به عنوان مهم‌ترین و برترین وحی الهی لحاظ کرده‌اند.

اکثر کسانی که کتابی با رویکرد رواقی را مطالعه می‌کنند، معمولا از رواقیون متاخر مطالعه می‌کنند. کسانی چون مارکوس اورلیوس، سنکا و اپیکتتوس. حال به ترتیب به بررسی اندیشۀ این متفکران می‌پردازیم.

 

مارکوس اورلیوس        

مارکوس اورلیوس غیر از آگوستوس و ژوستینین احتمالا بزرگترین امپراتور تاریخ روم بوده است. او در رم متولد شد و از آخرین امپراتوران آنتونی۸دودمان آنتونی – نِرِوایی دودمانی متشکل از بیش از هفت امپراتور روم بود که از ۹۶م تا ۱۹۲م بر روم حکومت کردند. از جمله نروا، تراژان، هادریان، آنتونیوس پیوس، مارکوس آئورلیوس، لوسیوس وروس و کومودوس. پنج مورد نخست از سوی ادوارد گیبون با عنوان «پنج امپراتور خوب» شناخته می‌شوند. بود، که عموماً با عنوان «پنج امپراتور نیکو» خوانده می‌شوند. او حاکمی عادل و همچنین یک استراتژیست نظامی برجسته بود و هیچ تمایلی به این نداشت که امپراتوری معمولی باشد. به جای آن، او در پی تحصیل فلسفه بود و  تلاش می‌کرد تا زندگی‌‌ای شبه زاهدانه‌ داشته باشد. با این اوصاف، فعالیت‌هایش در پیشه‌ی نظامی‌گری و همچنین تلاش‌هایش برای پالایش و تهذیب سیاست باعث شد که چشم‌اندازی رواقی به خود بگیرد. هرچند جالب است که اورلیوس هرگز خود را یک رواقی نمی‌داست.

تاملات؛ مهم‌ترین اثر اورلیوس، که توصیف‌گر آراء او در باب زندگی است، و بسیار کتاب عجیبی است. این اثر تماما به زبان یونانی کوینه۹یونانی کوینه، گونه‌ای فرامنطقه‌ای از زبان گفتاری یونانی بود که در روزگار هلنی و رومی به عنوان گویش میانجی مناطق گوناگون یونانی‌زبان به‌کار می‌رفت. یونانی کوینه در پی گسترش فتوحات اسکندر مقدونی در سده چهارم پیش از میلاد پدید آمد و در سده‌های پس از آن در مناطق بزرگی از مدیترانه و خاورمیانه کاربرد داشت و بعدها زبان غالب امپراتوری بیزانس شد. واژه کوینه به معنای همگانی است. به یونانی کوینه، گویش اسکندری، یونانی اتیک، و یونانی هلنی هم گفته شده‌است. نوشته شده است. فرض بر این است که کتاب، ابتداعا بدون عنوان بوده و همچنین اورلیوس قصدی مبنی بر انتشار آن نداشته است. این مسئله، سوالات گیج‌کننده‌ای به دنبال دارد: چرا کسی باید کتابی بنویسد که منتشر نشود؟ آیا این کتاب حقیقتا برای خودش بوده؟ یعنی دفتر یادداشتی ساده از سفرش به سرتاسر امپراتوری و نوشته‌ای شخصی درمورد تفکرات او درباب زندگی؟ آیا این نوشته اهداف دیگری را نیز دنبال می‌کرده؟ کومودوس، پسر اورلیوس با مرگ پدرش، پس از طاعون آنتونین؛ یکی از مرگبارترین طاعون‌های تاریخ روم، به تاج‌وتخت رسید. کومودوس به هیچ وجه فرمانروای خوبی نبود؛ وقایعی که منجر به بحران قرن سوم شدند و تراژدی‌هایی که آغازگر تضعیف نیمه‌ی غربی امپراتوری روم می‌شدند تا حدود زیادی توسط او کلید خوردند. آیا مارکوس اورلیوس می‌توانست مشقت‌هایی که امپراتوری‌اش، اگر توسط رهبری قدرتمند و حکیم راهبری نمی‌شد، قرار بود متحمل شود را پیش‌بینی کند و بنابراین تاملات را به عنوان کتابی راهنما برای پسرش بنویسد؟

اورلیوس اصول و قوانینی را مکتوب کرد که بنا بود منجر به زندگی سعادتمدانه‌ای  شود. فلسفه‌اش به هیچ وجه پیچیده نیست. امپراتور بدون تعارف به ما می‌گوید: «یک‌بار برای همیشه به این بحث که انسان خوب باید چگونه انسانی باشد خاتمه دهید و یک انسان خوب باشید.» باز هم با زبانی رک بیان می‌دارد: «عنقریب استخوان و خاکستر خواهید شد. نهایتا بتوان گفت صرفا یک نام – حتی این هم فقط یک صدا و طنین است. هرآنچه در زندگی خواهان آنیم پوچ، مبتذل، کم‌مایه و ناچیز است.» اگر بخواهیم طبق این اظهارات و بی‌شمار سخنان دیگرش قضاوت کنیم، می‌توان گفت اورلیوس یک «شوپنهاوری» است.

اندیشه‌ای باستانی که به اورلیوس نسبت داده شده آموزه‌ی Memento mori است که معمولا به [به یاد آر که می‌میری] یا [فنای خود را به یاد آر] ترجمه شده است. این آموزه برای هم‌نسلان من موضوعات خوبی برای تفکر به ارمغان می‌آورد. اینکه دیگر وجود نداشته باشی چگونه است؟ این اتفاق ناگزیر در لحظه‌ای رخ خواهد داد. همین، ما را به تفکر درباره‌‌ی نحوه زندگی‌مان وا می‌دارد و اگر زندگی‌مان تحت راهبریِ خرد نیست، می‌تواند باعث شود که سبک زندگی‌مان را تغییر دهیم.

 

سنکای جوان

لوسیوس (لوشس) سنکا، که تحت عنوان سنکای جوان شناخته شده تا از پدرش قابل تمایز باشد، یک حکمران، مقاله‌نویس و نمایشنامه‌نویس بزرگ بود. او که در اسپانیای امروزی متولد شده و در خانواده‌ای ممتاز بزرگ شده بود، بلاغت و فلسفه را از سنین جوانی آموخت. او معلم امپراتور مخوف نرون۱۰نرون یکی از امپراتوران روم بود که از سال ۵۴ تا ۶۸ میلادی بر این سرزمین فرمان راند و پنجمین و آخرین از خانوادهٔ اگوستوس (دودمان ژولیو کلودین) بود که بر روم حکمرانی کرد. شد، یکی از بدترین امپراتوران تاریخ روم که نهایتا به او دستور داد خودکشی کند، چراکه بنا بر قول برخی، عضو (حزب مخالفان رواقی) بود؛ که قصد دارد یک به اصطلاح کودتا، برای براندازی حاکم را برنامه‌ریزی کند. سنکا نیز سرانجام اطاعت کرد.

بهترین کتاب سنکا عموما با عنوان نامه‌هایی از یک رواقی شناخته می‌شود اما عنوان لاتین کامل (Epistulae Morales ad Lucilium) است که به معنای نامه‌های اخلاقی به لوسیوس است. گیرنده‌ی این نامه‌ها فرمانداری از سیسیل است. یکی از مضامین ابتدایی، آموزش است. سنکا می‌گوید: «زندگی بدون یادگیری همانا مرگ است»۱۱نامه ۸۲؛ همچنین می‌گوید: «ما برای مدرسه نمی‌آموزیم، بلکه برای زندگی می‌آموزیم»۱۲نامه ۱۰. سنکا همچنین اشاره می‌کند که آموزش صرف نظر از اینکه هرکسی با زندگی‌اش چه می‌کند باید برای بهتر ساختنِ زندگی تنظیم شود. آیا این مسئله برای دنیای امروز بسیار مطرح نیست؟ بچه‌ها معمولا چنین سوالاتی دارند که چرا چنین چیزهایی را باید یاد بگیرند؟ برای رفتن به دانشگاه یا پیدا کردن شغل؟ اینها تنها گزینه‌های روی میز هستند و متاسفانه بسیاری از بچه‌ها در مسیر یافتن جایگاه مناسب خودشان گم می‌شوند. شاید به همین دلیل است که دروس علوم انسانی، رو به افول است. کاربرد عملی علوم انسانی، به سبب نسبی‌گرایی فراگیر کاهش یافته است. به‌عبارتی به‌جای مطالعه‌ی آثار نویسندگان برجسته و تاریخ ملل، آنچه اهمیت یافته، حسی شخصی است که هریک از ما نسبت به موضوعی داریم. با این حال طبق منطق سنکا و به طور کلی منطق رواقی‌گری، اگر مسئله‌ای با عقل (لوگوس) سنخیت و هم‌خوانی نداشته باشد باید به عنوان امری غیرمنطقی کنار گذاشته شود.

اثر دیگری از سنکا، در باب کوتاهی زندگی است. این مقاله در نظر اکثر افراد اثری متمایز در میان مجموعه آثار اوست. در آن اینچنین نوشته که: «مسئله این نیست که ما زمان بسیار کمی داریم، بلکه این است که ما زمان بسیاری را از دست می‌دهیم… عمری که ما به دست می‌آوریم کوتاه نیست بلکه ما آن را کوتاه می‌سازیم؛ ما از لحاظ آنچه برایمان مهیا شده، دارای نقص نیستیم، ولی آنچه داریم را بیهوده تلف می‌کنیم.» در اینجا سنکا این را آشکارا بیان می‌کند که انسان‌ها دارای اراده‌ی آزادند، این‌گونه که ما خود درباره‌ی کلیت زندگی یا زندگی روزمره‌مان تصمیم می‌گیریم و اگر تصمیم به تلف کردن آن بگیریم، فقط بر رنجمان افزوده‌ایم. اسراف و اتلاف بیهوده، در جان آدمی نهادینه است. اما ما می‌توانیم به طور آگاهانه تلاش کنیم با به کارگیری تفکر رواقی این نقصان را برطرف کنیم.

 

اپیکتتوس

اپیکتتوس احتمالا پر رمز و راز‌ترین نویسنده‌ی رواقی است. او خود هیچ چیز ننوشت و گفتارها و کتابچه‌ی راهنمای او نیز، هردو توسط شاگردش «آریان» نوشته شده‌اند.

اپیکتتوس در ترکیه‌ی کنونی به عنوان یک برده متولد شد و تحت نظر متفکر بزرگ رواقی، موسونیوس روفوس به تحصیل پرداخت. او  که اندکی پس از مرگ نرون آزادی‌اش را  به‌دست آورد، به رم گریخت و در آنجا به تدریس فلسفه پرداخت و از همین راه امرار معاش کرد. سرانجام توسط امپراتور دومتیان۱۳دومیتیان در ۲۴ اکتبر ۵۱ در روم زاده شد. او کوچکترین پسر تیتوس فلاویوس وسپاسیانوس، امپراتور وقت روم بود که تا مدت‌ها زیر سایهٔ محبوبیت برادر بزرگش تیتوس به سر می‌برد. با مرگ وسپاسیان، تیتوس جانشین او شد ولی پس از مدت کوتاهی بر اثر بیماری درگذشت و دومیتیان به قدرت رسید. از رم تبعید شد و به یونان رفت و باقی عمر خود را در آنجا گذراند. آثار او تاثیر عمیقی بر مارکوس اورلیوس گذاشت.

اندیشه‌ی اپیکتتوس به خودی خود آسان و سرراست است و این نکته مثبتی است. کتابچه‌ی راهنمای او چه بسا بهترین گزینه برای کسانی است که می‌خواهند قدم در مسیر رواقی‌گری بگذارند؛ کتابی کوتاه با بیانی واضح. او به ما می‌گوید: «انسان به آن اندازه که نگرانِ غم و تشویش‌های خیالی‌اش راجع‌به زندگی است، نگرانِ مشکلات واقعیِ زندگی نیست.» کلمه‌‌ی تشویش و اضطراب ۱۴anxiety– Agonia – تقریبا ماهیتی اگزیستانسیال دارد. خودِ ایده‌ی اضطراب یک تجربه‌ی عینی و ملموس است که فرد متحمل می‌شود. اپیکتتوس راهِ علاج مد نظرش را در این‌باره در اشعاری کوتاه، مطرح می‌کند: «مهم نیست که چه اتفاقی برایت می‌افتد بلکه نحوه‌ روبرویی تو با آن است که مهم است.» آدمیان با چیزها اذیت و پریشان نمی‌شوند بلکه با نوع نگاهی که به آن چیزها اتخاذ می‌کنند، آزرده می‌شوند. اپیکتتوس اظهار می‌کند که اگر ما نحوه‌ی واکنش‌مان به فشار و تنش‌های زندگی را تغییر دهیم – نوع نگاه‌مان را عوض کنیم – آنگاه رها می‌شویم. او می‌گوید آزادی ما به طور خاص با «بی‌توجهی به اموری که خارج از کنترل ماست» حاصل می‌شود. یا آن‌طور که در گفتارها می‌گوید: «به مناسبت هر اتفاقی که برایت رخ می‌دهد، به یاد داشته باش که به خود بازگردی و از خود پرسش کنی که چه قدرتی برای ایجاد تغییری مثبت در آن داری».

ایده‌ی تغییر ذهنیت خودمان که از سوی اپیکتتوس و بقیه‌ی فلسفه‌ رواقی مطرح شده، به نظر می‌رسد که بر آلبرت الیس (بنیان‌گذار رفتار درمانیِ عاطفی – منطقی) تاثیرگذاشته است و همچنین رواقی‌گری بر رفتاردرمانیِ شناختی نیز موثر بوده. چنین سیستم فکری به طور قطع می‌تواند در مشقت‌هایی که همچنان با آن‌ها مواجه هستیم برای ما مفیدِ فایده باشد.

 

#رواقیون #رواقی_زیستن #فلسفه_و_زندگی

About Author

بازگشت به لیست

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *