نظریه فلسفی

کارل مارکس و مسئلۀ یهود

کارل مارکس و مسئلۀ یهود

آیا می‌توان مارکس را یهودستیز دانست؟

مایکل ازرا

مترجم: پارسا مشایخی فرد

دیوید هیرش۱David Hirsh در نقد کتاب اسطوره‌های یهودستیزی: مجموعه‌ای تاریخی و معاصر۲Antisemitic Myths: A Historical and Contemporary Anthology، که به تازگی توسط ماروین پری۳Marvin Perry و فردریک ام. شوایتزر۴Frederick M. Schweitzer منتشر و ویرایش شده است، استدلال می‌کند که باور به اینکه: «مارکس یک یهود‌ستیز بود، «خوانشی نادرست» از مارکس است». با این‌حال، او با رابرت فاین۵Robert Fine، که تلاش کرد «افسانه» یهودستیزی مارکس را گسترش دهد، هم‌نظر است. بر اساس آرای پروفسور فاین، کسانی که به این «افسانه» اعتقاد دارند، دچار «ناتوانی» در خوانش مارکس و درکِ «سبک طعنه‌آمیز» او در نوشتارهایش هستند.
حال چه حقیقتی در این استدلال وجود دارد؟ مارکس در مقالۀ «درباب مسئلۀ یهود»۶On the Jewish Question خود که برای اولین بار در سال ۱۸۴۴ منتشر شد، می‌‌نویسد:

«دین دنیوی یهود چیست؟ هاکسترینگ۷این مفهوم به فروش مالی به زور و اجبار، و جانبداری‌های بیهوده از محصول، در فن فروش اشاره دارد. این واژه در آغاز به «فروشنده» اشاره داشت، اما در طول تاریخ معانی تحقیرآمیزی را به خود گرفت.. خدای دنیوی او چیست؟ بی‌شک پول. پول، خدای حسادت برای بنی‌اسرائیل است و بی‌شک جز او، خدای دیگری وجود ندارد. پول، همه خدایان محترم انسان را تحقیر می‌کند – و آن‌ها را به کالا تبدیل می‌کند. برات، خدای واقعی یهود است. خدای او صرفا اسکناسی فانتزی است. ملیت یهود، قومیتی تاجر یا اجتماعی از مردمان پول‌پرست است.»

همچنین مارکس استدلال می‌کند: «بررسی‌های نهایی نشان می‌دهد که آزادی یهودیان، به معنای رهایی بشر از یهودیت است». لری ری۸Larry Ray توضیح می‌دهد: «موقعیت مارکس به‌طورکلی، جیایگاهی همسان‌گرایانه است که در آن جایی برای یهودیان، به‌عنوان هویت قومی یا فرهنگی جداگانه، در بشریت رهایی‌یافتۀ کمونیست، وجود ندارد». دنیس فیشمن۹Dennis Fischman می‌گوید: «از دید مارکس، این‌گونه به‌نظر می‌رسد که یهودیان تنها زمانی می‌توانند آزاد باشند که دیگر چیزی به اسم «یهود» وجود نداشته باشد.» روزنامه‌نگار و مورخ بریتانیایی پل جانسون۱۰Paul Johnson استدلال می‌کند: «در بخش دوم از مقالۀ [درباب مسئله‌ یهود] مارکس، ما شاهد همان دیدگاه‌های ضدیهودی همیشگی هستیم؛ که در این رساله نیز بر اساس یک کهن‌الگوی خیالی و توطئه‌ای برای فاسد کردن جهان، قوم یهود را در معرض نمایش قرار می‌دهد.» مورخ آمریکایی، گرترود هیملفارب۱۱Gertrude Himmelfarb در استدلال خود این‌گونه می‌گوید: «در حقیقت، نمی‌توان کتمان کرد که مارکس در مقالۀ خود [درباب مسئله‌ یهود]، نظراتی را بیان کرد که، بخشی از کارنامۀ کلاسیک یهودستیزی بودند.»  رابرت ویستریچ۱۲Robert Wistrich کارشناس مشهور یهودستیزی، اعلام کرد۱۳Soviet Jewish Affairs, 4:1, 1974: «نتیجه خالص مقالۀ مارکس [درباب مسئله‌ یهود] تقویت یک کلیشه سنتی ضد یهودی – یا به‌نوعی یک ترفند برای نشان‌ دادن یهودیان که مشغول پول‌سازی [پول درآوردن]۱۴money-making هستند – به تندترین شکل ممکن بوده است.» دنیس فیشمن در بخش دوم از کتاب خود، گفتمان سیاسی در تبعید: کارل مارکس و مسئله یهود۱۵Political Discourse in Exile: Karl Marx and the Jewish، بیان می‌کند: «به‌نظر می‌رسد مارکس خود دارای احساسات ضدیهودی است.» حتی جوئل کوول۱۶Joel Kovel، صهیونیسم‌ستیز معروف، که من معمولاً برای شنیدن نظرات سیاسی‌اش وقتم را هدر نمی‌دهم، اشاره کرده است که:

«منظور من از یهودستیزی، انکار حقِ وجودِ اختیار هستی‌شناختی برای یهودیان است، یعنی تعیین آزادانۀ هستی خودشان همچون یک یهودی خودمختار. بنابراین یهودستیزی مستلزم یک نگرش خصمانه به یهودیان، صرفا از جهت «یهودی»۱۷ Jew as Jew بودن آنان است. این کار عملی خشونت‌آمیز است، که به یکی از ویژگی‌های‌ اساسی بشریت ربط دارد: ادعای هویت. ممکن است ادعای هویت به‌مثابۀ یک ساختار اجتماعی مشترک از ذهنیت درک شود. چنین است که حمله به مفهوم آزادی هویت، تضعیف بنیان اجتماعی را به‌‌همراه دارد. با قضاوت بر اساس این معیارها، رساله‌ی مارکس [درباب مسئله‌ یهود] بدون هیچ شکی یک رساله ضد یهود است، به‌ویژه در بخش دوم آن Die Fähigkeit۱۸برونو باوئر: «شایستگی یهودیان و مسیحیان امروزی برای آزاد شدن». هیچ‌گونه تلاشی برای بازی با کلمات در حین خواندن این صفحات، نمی‌تواند خصومتی را که به آن‌ها دامن می‌زند و دقیقاً علیه هویت یهودی است را، پنهان کند.»

در واقع، چنین دیدگاهی که «مارکس یک یهود‌ستیز است»، در سال ۱۹۶۴ رایج بود. شلومو آوینری۱۹Shlomo Avineri، یکی از مفسران برجسته مارکس، اظهار داشت: «اینکه کارل مارکس یهود‌ستیزی متعهد بود، امروزه امری عادی تلقی می‌شود، که به ندرت مورد تردید قرار گرفته است.»۲۰Marx and Jewish Emancipation,” Journal of the History of Ideas, 1964 علی‌رغم نظرات بسیاری از مفسران، از دید پروفسور فاین، دیدگاه‌های مارکس، ضد یهود نیستد، بلکه به‌نوعی یک «شوخی زبانی»۲۱witty و حالتی از الفاظ «کنایه‌آمیز»۲۲ironic هستند. مارکس در رساله‌ی «درباب مسئله یهود» در مورد «مذهب عملی یهودیت در جهان مسیحیت» بحث می‌کند. من مطمئن نیستم که این کار او نوعی «شوخی» یا سخنی «کنایه‌آمیز» باشد. شاید پروفسور فاین بخواهد در این‌باره بیشتر توضیح دهد. مقاله مارکس همچنین حاوی اتهاماتی علیه دین یهود است، که رسالت آن‌را از دید خود، چنین بررسی می‌کند: «تحقیر کردن هر‌گونه تئوری، هنر، انسان و تاریخ آن، آن‌طور که مشهود است، بخشی از وظیفۀ غایی آنان به‌شمار می‌رود.» آیا این حرف شبیه یک شوخی است؟ یا حرفی کنایه‌دار؟ من این‌گونه فکر نمی‌کنم.
با توجه به گفتۀ پروفسور فاین، این متفکر قصد ندارد تا چپ را از یهودی‌ستزی تبرئه کند، بلکه می‌گوید: «یهودستیزی به شکل سیاسی و مدرن آن، همچون انسانی همسو با چپ و راست، از تمام جوانب است.» اما به نظر می‌رسد کاری که او انجام می‌دهد جداسازی یهودستیزی چپ، از مارکس است.
اولریکه ماینهوف۲۳Ulrike Meinhof از جناح مارکسیست ارتش سرخ، این سوال را مطرح کرد: «چگونه ممکن است که جریان آشویتس وجود داشته باشد؟ پس با این اوصاف، یهودستیزی به چه معناست؟» و این عقیده را بیان کرد که: «آشویتس به این معناست که شش میلیون یهودی به قتل رسیدند و به زباله‌دان‌های اروپا منتقل شدند، زیرا آنان عضوی از همان یهودیان پول دوست و حریصی بودند، که جهان را غرقِ در فساد به‌خصوص خود کرده بودند.» تا آنجا که از سخنان او مشهود است، نفرت از یهودیان در واقع نفرت از سرمایه‌داری بود و از این رو، جریان به قتل رساندن تیم المپیک اسرائیل در المپیک ۱۹۷۲ مونیخ۲۴کشتار مونیخ حمله‌ای بود که به‌وسیلهٔ اعضای گروه فلسطینی سپتامبر سیاه در جریان بازی‌های المپیک تابستانی ۱۹۷۲ مونیخ در آلمان غربی علیه اعضای گروه ورزشی اسرائیل انجام گرفت و با گروگان‌گیری و کشتن آن‌ها و یک پلیس آلمانی به پایان رسید.، نه تنها توجیه‌پذیر بود، بلکه عملی کاملا قابل ستایش به‌نظر می‌رسید و بایست مورد تقدیر قرار می‌گرفت. در حالی که توضیح ماینهوف خود را به‌عنوان درکی انحرافی از مقالۀ مارکس در امروزه به‌ نمایش می‌گذارد، به نظر من چنین تفسیری از نوشتۀ خودِ مارکس [درباب مسئله یهود]، دربارۀ چگونگی رفتار با یهودیان، مستقیما قابل توصیف و مشهود است.
هنگام بررسی مارکس و دیدگاه‌های او نسبت به یهودیان، باید فراتر از مقالۀ بدنام او رفت، مکاتبات او نیز باید مورد توجه قرار گیرد. مارکس از بامبرگرها۲۵اشاره‌ای به لوئیس بامبرگر، تاجر یهودی و موسس سازمان مطالعات پیشرفتۀ پرینستون. برای قرض گرفتن پول طلب کمک کرد، اما نسبت به آن‌ها رفتاری تحقیرآمیز از خود نشان داد. او به شکلی تحقیرآمیز، پدر و پسر را «بامبرگر یهودی» یا «بامبرگر کوچک یهودی» نامید. به همین ترتیب، اشپیلمان نیز، که نامش اغلب در مکاتبات بین مارکس و انگلس به چشم می‌خورد، بیشتر اوقات، «اشپیلمان یهودی» نامیده می‌شود. هنگامی که مارکس تعطیلات خود را در سال ۱۸۷۹ در سواحل رامس‌گیت سپری می‌کرد، به انگلس گزارش داد که استراحتگاه او حاوی «یهودیان و کک‌های بسیاری» است. مارکس در نامۀ قبلی خود به انگلس از فردیناند لاسال۲۶فردیناند لاسال (زاده ۱۸۲۵ – درگذشته ۱۸۶۴) فعال سیاسی سوسیالیست آلمانی – یهودی بود.، به عنوان یک «کاکاسیاه یهودی » یاد کرد. پروفسور فاین در این مورد زیاد بحث نکرده است، اما من چنین نظراتی را به عنوان «شوخی» یا حرفی «کنایه‌‎آمیز» نمی‌بینم، گفته‌های مارکس صرفاً نژادپرستانه هستند. با تمام این اوصاف اما، همواره مدافعان مارکس، سعی می‌کنند تا این مسائل را لاپوشانی و پنهان کنند.

در یک نشریه انگلیسی زبان، که در شوروی قرار داشت، در سال ۱۹۴۲، از کارل مارکس و فردریش انگلس۲۷Karl Marx and Frederick Engels: Selected Correspondence, 1846-1895، مکاتباتی منتشر شد که نمی‌توان اهیمت تاریخی آنان را درباب مفاهیم نژادپرستانه، نادیده گرفت. در چنین روزهایی بود که توجه متفکران مارکسیست برای زدودن اتهام نژادپرستانه از مارکس آغاز شد. در همین راستا، دایان پل۲۸Diane Paul، با تفسیری جانب‌دارانه، درباب این مکاتبات می‌گوید:

«استفاده از کلمه «کاکاسیاه» که در این مکاتبات به چشم می‌خورد، برای مارکس به‌معنای توهین‌آمیز امروزی آن نبوده است و صرفا برای اشاره به سیاه‌پوستان در آن روزگار، مورد استفاده قرار می‌گرفته است.»۲۹In the Interests of Civilization’: Marxist Views of Race and Culture in the Nineteenth Century,” Journal of the History of Ideas, 1981

بهانه‌های پل به این صورت است که: «بله، شما یک اصطلاح نژادپرستانه را می‌شنوید، اما وانمود کنید که به جای آن، در روزگار برده‌داری، از یک اصطلاح غیر‌نژادپرستانه استفاده شده است.» مشخصا این تحلیل، دستاویزی ساده و مضحک است و همچنین شدت کوتاهی مدافعان مارکس در تحلیل صحیح آثار او را، آشکار می‌کند.

از سویی دیگر، در مقالۀ مارکس، «وام روسی»۳۰The Russian Loan که در نیویورک دیلی تریبون۳۱نیویورک تریبون، یک روزنامهٔ آمریکایی بود که نخستین‌بار در سال ۱۸۴۱ میلادی توسط ویراستار هوراس گریلی تأسیس شد. این روزنامه بین سال‌های ۱۸۴۲ و ۱۸۶۶ نام نیویورک دیلی تریبون را داشت. از سال ۱۸۴۰ تا سال‌های ۱۸۶۰ روزنامهٔ اصلی حزب ویگ و سپس روزنامهٔ حزب جمهوری‌خواه بود. در ۴ ژانویه ۱۸۵۶ منتشر شد، دیدگاه‌های یهودستیزانۀ بحث‌برانگیز او را به‌طور کامل می‌توان نظاره کرد:

«بنابراین در می‌یابیم که هر ظالمی حامی‌ای یهودیی دارد، همانطور که هر پاپ توسط یک یسوعی۳۲انجمن عیسی (معروف به یسوعی‌ها و هم‌چنین ژزوئیت‌ها) فرقه‌ای مذهبی وابسته به کلیسای کاتولیک است. اعضای این فرقه را یسوعی، به‌معنی سربازان مسیح و پیاده‌نظام پاپ می‌نامند. علت این نام‌گذاری این است که مؤسس این فرقه که سنت ایگناتیوس لویولا نام دارد، قبل از کشیش شدن شوالیه بوده‌است. منظور از یسوع معلمان مسیح است. یسوعی‌ها خود را سربازان سپاه دیانت می‌خواندند. حمایت می‌‍‌شود. در حقیقت، اگر لشگری از یسوعیان برای خفه کردن افکار و تعداد انگشت شماری یهودی برای غارت جیب‌ها وجود نداشتند، هوس ستمگران ناامیدکننده بود و عملی بودن جنگ غیرممکن.

… کار واقعی توسط یهودیان انجام می‌شود و فقط آن‌ها می‌توانند چنین عملی را مرتکب شوند، زیرا آن‌ها اسرار وام دهی سیستماتیک خود را با متمرکز کردن انرژی‌شان بر تجارت مبادله‌ای در اوراق بهادار، منحصرا از آن خود می‌سازند. اینجا و آنجا و در هر جایی که سرمایه‌گذاری کوچکی انجام می‌گردد، همیشه یکی از این یهودیان کوچک آماده است تا پیشنهاد کوچکی بدهد یا اندکی وام ببخشد.

… بدین ترتیب این وام‌ها چیزی جز یک نفرینِ بدون درمان برای مردم و خطری برای دولت‌ها نیستند. چنین وام‌هایی تنها در خانه‌های یهودیان تبدیل به برکت می‌شوند. این سازمان‌های بانکی یهودی به همان اندازه برای مردم خطرناک است که سازمان‌های اشرافی زمین‌داران. ثروت‌های جمع‌آوری شده توسط این وام‌خواران بسیار زیاد است، اما خطاها و رنج‌هایی که از این طریق بر مردم وارد می‌شود و تلاش یهودیان برای افزایش این مشکلات، حرف‌های زیادی را برای گفتن باقی می‌گذارد.

… این واقعیت که ۱۸۵۵ سالِ پیش، مسیح، صرافان یهودی را از معبد بیرون کرد و این واقعیت که همچنان صرافان عصر ما در کنار استبداد قرار گرفته‌اند و  همۀ آنان یهودی هستند؛ نشان می‌دهد که ارجاع چنین صفاتی به یهودیان، تصادفی نیست. یهودیان وام‌خوار اروپا فقط در مقیاس بزرگ‌تر و نفرت انگیزتر، کاری را انجام می‌دهند که بسیاری دیگر در مقیاس کوچک‌تر و کم اهمیت‌تر کمر به همت آن بسته‌اند. اما چون یهودیان قدرتمند هستند، درگیری با آنان در این حوزه، سخت‌تر و نفس‌گیرتر از دیگران است.»

یک وب‌سایت مارکسیست۳۳http://hurryupharry.org/2009/05/12/KARL-MARX-RADICAL-ANTISEMITISM/، فهرستی از مقالاتی را که مارکس در بین سال‌های ۱۸۵۲ و ۱۸۶۱، برای نیویورک دیلی تریبون ارائه کرده است را، منتشر کرد. جالب است که بدانید در این لیست، اثری از «وام روسی» نیست. مشخص است که در این بازی، نوشتارهای مارکس، در طول تاریخ توسط طرفداران او، جناح‌بندی‌هایی را به جان خریده که شاید برای خود مارکس چنین مطرح نبوده است و به‌سادگی باعث شده است تا هستۀ مرکزی دیدگاه‌های او درباب مسئلۀ یهود با توصیف‌هایی فریب‌کارانه در جهت خنثی‌سازی اندیشۀ واقعی این متفکر، نادیده گرفته شود.

 

در باب تصویر اصلی:

هواپیمایی مملو از یهودیان عراقی در مسیر تل‌آویو – ۱۹۵۱ – تدی براونر | GPO

این متن ترجمه‌ای بود از مقاله‌ی Karl Marx’s Radical Antisemitism به قلم Michael Ezra که در سایت philosophersmag منتشر شده است.

#مارکس #کارل_مارکس #یهودیت #philosophersmag

About Author

بازگشت به لیست

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *