برتراند راسل و عشقِ پنهان
نمو اوتیس
مترجم: پارسا مشایخی فرد
کسانی که هرگز صمیمیتِ عمیق و همراهیِ شدید عشقِ متقابل را تجربه نکردهاند، بهترین چیزهای زندگی خود را از دست دادهاند.
– برتراند راسل
در پاییز سال ۱۹۰۱، حدود هفت سال پس از ازدواج با آلیس پیرسال اسمیت۱Alys Pearsal Smith، اولین ماجرای شکستِ عشقی برتراند راسل – فیلسوف و اومانیست برجسته – آغاز شد:
یک روز بعدازظهر با دوچرخه بیرون رفتم و ناگهان درحالیکه در امتداد جادهای روستایی درحال عبور بودم، متوجه شدم که دیگر آلیس را دوست ندارم. تا این لحظه نمیدانستم که عشقم به او کمتر شده است. فهمیدن چنین مشکلی توسط احساسم، بسیار جدی بود. ما از زمان ازدواجمان بسیار با یکدیگر صمیمیت داشتیم و زندگی خوبی را در کنار هم تجربه میکردیم. ما همیشه یک تختی مشترک داشتیم و هیچکدام از ما تمایلی به جدا خوابیدن نداشت. هر اتفاقی یا مسئلهای هم که برایمان رخ میداد، با هم دربارهاش صحبت میکردیم. میدانستم و باور داشتم که او هنوز به من متعهد است. نمیخواستم جواب تعهد او را با نامهربانی پاسخ دهم، اما آن روزها معتقد بودم که در روابط صمیمی باید حقیقت را همواره در اولویت قرار داد.
سخنِ راسل، مفهوم عجیبی را متبادر نمیکند. البته بعدها معلوم شد که تغییر عقیدهاش درباب ازدواجش واقعاً و تماماً تقصیر او نبوده است. بههرحال آلیس دارای نقصهای شخصیتی زیادی بود.
راسل سعی کرد بیش از آنچه که ممکن است برای انسانها، خود را آدمی اهل فضل نشان دهد، و ازاینرو به بیصداقتی سوق داده شد. او مانند برادرش لوگان، بدخواه بود و دوست داشت مردم را نسبت به یکدیگر بدبین سازد. اما او از این موضوع آگاه نبود و به طور غریزی در روشهای خود نامحسوس رفتار میکرد. او مردم را بهگونهای تحسین میکرد که باعث میشد دیگران سخاوت او را تحسین کنند. ولی در مورد افرادی که مورد تحسین قرار میگیرند بدتر از این فکر میکرد؛ او مدام از آنها انتقاد میکرد. اغلب اوقات، بدخواهی از دیگران باعث میشد که او شبیه به دروغگویی نمایان شود.
آلیس از افشاسازی راسل دربارۀ رابطۀ زناشویی خود، ویران شد. اما او بدون قیدوشرط، عمیقاً شوهرش را دوست داشت، بنابراین سعی داشت که راسل را به ادامه زندگی مشترکشان تشویق کند. راسل با این کار موافقت کرد. به قول او: «زیرا زن دیگری وجود نداشت که من بخواهم نزد او بروم، و بنابراین به نظر میرسید دلیل خوبی برای انجام ندادن آن کاری که او از من میخواست را ندارم.»
متأسفانه، این وضعیت در مارس ۱۹۱۱ تغییر کرد. پس از اینکه راسل با لیدی اوتولین مورل۲Lady Ottoline Morrell – همسر فیلیپ مورل۳ Philip Morrell– رابطۀ جنسی داشت و پس از آن تصمیم گرفت که به ازدواج خودش خاتمه دهد. پس از مطلع کردن آلیس از آن وقایع، این زوج از هم جدا شدند و در نهایت در سال ۱۹۲۱ از یکدیگر بهصورت رسمی طلاق گرفتند.
راسل تصمیم گرفت تمام خاطرات آلیس را از زندگی خود پاک کند. چند سال بعد درحالیکه با دورا، همسر دومش، ازدواج کرده بود به عمهاش آگاتا نامه نوشت و شکایت کرد که چرا او باید هنوز عکس آلیس را روی شومینه خانهاش داشته باشد. این امر باعث واکنش تند و البته تحسینبرانگیز آگاتا شد:
«تو از زمان جدایی همهچیز را مدیون او [آلیس] هستی! اما همسر دومت، دورا۴Dora Blackو فرزندان او کوچکترین نسبتی با تو، آنطور که آلیس داشت، ندارند. کوچکترین جرقه قدردانی در تو میتواند آنچه را که زمانی ترکش کردهای را دوست بداری و مدیون آن باشی. به جهاتی نمیتوانم منظورم را دقیق بگویم، اما مطمئنم که این قدردانی برای تو لازم است. رفتار آلیس از زمان جداییتان با تو محترمانه بوده است، در واقع من تنها کسی هستم که به این موضوع فکر میکنم.
خیلی مردانهتر و جوانمردانهتر بود که میدانستی من دوستی خودم را با زنی که قبلا عضوی از خانوادۀ ما بوده، قطع نکردهام و این ذاتا کار اشتباهی نیست. آن هم زنی که زمانی دوستش داشتی و حال آن را رها کردهای، گرچه عشق او به تو در این مدت تغییری نکرده است. اخیراً همیشه میشنوم که تو از عباراتی مانند «من فردی دردمندم»، «اندوه زیادی روی سرم سنگینی میکند» و غیره صحبت میکنی. آیا تابهحال خودت را بهجای آلیس گذاشتهای؟ آن هم با آن مقدار عشقی که او به تو داشت؟ بااینحال او همیشه به زیبایی از تو یاد میکند و فقط آرزوی خوشبختی برای تو دارد. البته تصور نکنی که من ناراحتی و غمی که تجربه کردهای را فراموش کردهام و با تو در این غم شریک نیستم. اما برای کسانی که واقعاً تو را دوست داشتند، ناراحتکننده است که تو با چنین رنجی که تجربه کردهای؛ شریفتر، قویتر، دوستداشتنیتر و مهربانتر نشدهای، بلکه از هر نظر نتیجه برعکس بوده است.»
آلیس به نوبۀ خود بهگونهای عاشقانه و درمانده راسل را دوست میداشت. فعالیتهای عمومی او را از نزدیک دنبال میکرد و دفترچهای از برشهای آثار او را در نزد خویش نگه میداشت. ۵۰ سال بعد از اینکه راسل احساسات صریح خود را چون بُمبی بر سر آلیس پرتاب کرد، او درباب ازدواج خود نوشت:
«برتی (برتراند) یک همراه ایدئال بود، و او بیش از آنچه که بتوانم برایش جبران کنم، به من آموخت. اما من هرگز بهاندازۀ کافی برای او همسری باهوش نبودم، یا شاید او برای من همسری بسیار پیچیده بود. من چندین سال در حالتی ایدئال و رویایی خوشحال بودم. تقریباً به طرز هذیانآوری خوشحال بودم. تا اینکه تغییر احساسات در میان ما، زندگی مشترک ما را بسیار دشوار و سخت کرد. جدایی نهاییمان منجر به طلاق شد و او دوباره ازدواج کرد. اما این کار بدون تلخی، یا نزاع، یا سرزنش انجام شد، و بعداً با خوشحالی زیادی از طرف من در زمان دریافت جایزۀ OM۵Order of Merit نشان شایستگی: نشان شایستگی که توسط پادشاه ادوارد هفتم در ۲۳ ژوئن ۱۹۰۲ تأسیس شد، تمایز بسیار ویژهای است که «به این افراد، موضوع تاج و تخت ما داده میشود، زیرا ممکن است خدمات شایستهای استثنایی در خدمات تاج و تخت ما یا در جهت پیشرفت هنر انجام داده باشند. یادگیری، ادبیات، و علم یا موارد استثنایی دیگر… توسط او، بهسرانجام رسید. اما زندگی من کاملاً تغییر کرد و از ترس تجدید بدبختی وحشتناکم و اشتیاق دلگیرانۀ گذشته، هرگز نتوانستم او را دوباره ملاقات کنم. من فقط گاهی اوقات در سخنرانیها یا همایشها، نگاهی اجمالی به او میانداختم و از پنجرههای بدون پردۀ خانهاش در چلسی، جایی که گاهی اوقات او را در حال خواندن برای فرزندانش مییافتم، نظارهاش میکردم. متأسفانه، من نه بهاندازۀ کافی عاقل بودم و نه آنقدر شجاع که از این فاجعه جلوگیری کنم، مصیبتی که باعث شده بود خوشبختی و اشتیاقم از میان برود.»
در سال ۱۹۴۹، راسل و آلیس ارتباط خود را از سر گرفتند و مکاتبهای را آغاز کردند که تا زمان مرگ آلیس برای دو سال ادامه داشت. در آپریل ۱۹۵۱ در سن ۸۲ سالگی، آلیس این نامه را برای او فرستاد:
«من بسیار از دو ملاقاتی که (با یکدیگر) داشتیم لذت بردم و برخورد تو آنقدر دوستانه بود که احساس میکنم باید صادق باشم و فقط یکبار (اما فقط همین یکبار) بگویم که کاملاً به تو ارادت دارم و بیش از ۵۰ سال است که این حس را داشتهام. دوستانم همیشه میدانستند که من تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست داشتم و الان همانند من خوشحال میشوند که اکنون میتوانم دوباره تو را ببینم. اما ارادت من هیچ ادعایی ندارد و انتظاری هم ندارم که نامۀ من را پاسخ دهی. با این حال من همچنان امیدوارم که تو بتوانی زمانی را برای صرف ناهار یا شام در کنارم باشی تا به این بهانه زودتر بتوانم دوباره ملاقاتت کنم…»
این متن ترجمهای بود از مقالهی ?Bertrand Russell: Love Rat به قلم Nemo Outis که در سایت philosophersmag منتشر شده است.
#برتراند_راسل #راسل #philosophersmag