شاعرانِ چپگرا و لیبرالیسمِ مقرونبهصرفه
دیالکتیک امیرعلی مالکی با جولیانا اِسپا در باب فلسفه و موقعیت شعر چپ در سدۀ بیستویکم
***
جولیانا اِسپا۱Juliana Spahr، متولد ۱۹۶۶، شاعر و منتقدِ اهل ایالات متحدۀ امریکا است. او مدرکِ دکترایِ ادبیات انگلیسی خود را، از دانشگاه ایالتی نیویورک در بافلو، اخذ کرده است. اِسپا هماکنون در دانشگاه نورتایسترن، بهعنوان پژوهشگر و محقق، مشغول به فعالیت است.
سال ۲۰۰۹، کتابخانۀ فولجر شکسپیر۲Folger Shakespeare Library | کتابخانۀ فولجر شکسپیر، یک کتابخانۀ مستقل است که در محلۀ کپیتال هیل واشینگتن واقع شده است. این کتابخانه یکی از بزرگترین مجموعه آثار چاپیِ ویلیام شکسپیر را در خود جای داده و یک مخزن اصلیِ آثارِ نادر از دوران مدرن (۱۵۰۰ تا ۱۷۵۰) است.، جایزۀ شعر هاردیسون۳O. B. Hardison Jr. Poetry Prize | هدف از این جایزه، قدردانی از شعرایی است که درجهتِ پروشِ تخیلِ شاعرانه و آموزش هرچه بهتر شعر، تلاشهایِ فراوانی کردهاند.را، برای قدردانی از او، به عنوان شاعری جسور و حرفهای که جهانِ ذهنی خود را، به بهترین شکل ممکن بیان میکند، اعطا کرد. اِسپا سعی میکند به عنوان شاعری مبارز و منتقد، جایگاه نقدِ اجتماعی را به صورت واضحتری، در اشعار خود، نمایان کند. در همین راستا، این شاعر امریکایی، همواره چهرهای فعال در جنبشها و اعتراضات اجتماعی بوده است. او در کنار فرزندش، در سال ۲۰۱۱، در جنبشِ «اشغال وال استریت»۴Occupy Wall Street | جنبشِ «اشغال وال استریت» عنوانی است در اشاره به اعتراضها و گردهماییهایِ خیابانیای که از تاریخ ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱ در وال استریت نیویورک آغاز شد و تا ۲۴ مارس ۲۰۱۲ در جریان بود. تصرف و اشغال وال استریت بهوسیلۀ گروه هکتیویسم انانیموس فراخوانده و صورت گرفته شدهاست. شرکت کرد و در کنار مردم، به مبارزه با مشکلات برآمده از سرمایهداری، نژادپرستی و ضعفِ سیستم قضایی در ایالات متحدۀ امریکا، پرداخت. اِسپا، در فلسفۀ شعر خود، همسو با کنشگریهایِ اجتماعیاش، اعتقاد دارد که شعر، باید در بیانِ هرچه بهتر اعتراضات، مشکلات و کاستیهای اجتماعی، به مثابۀ ابزاری کمکی، در خدمت مردم باشد.
جولیانا اِسپا، برای کمکِ به شاعران سیاسی و انتقال هرچه بهترِ پیامِ آنها، پروژۀ انتشاراتی «Commune Editions» را نیز، در سال ۲۰۰۹، راه انداخت. هدف این پروژه، انتشارِ اشعاری است که در جهتِ اعتراضات سیاسیِ بهخصوصی، شکل گرفته و از زاوایای مختلف، انتقاد خود از وضع موجود را، بیان میکنند.
اما چه شد که این گفتوگو شکل گرفت؟ در میانۀ جمعآوری این پرونده، لازم دیدیم تا از متنِ شعرِ جدید چپگرا در جهانِ معاصر خویش، مطلع شویم. چنین شد که جولیانا اِسپا، پس از مطلعشدن از هدف ما، بسیار از پیشنهاد نشریۀ پراکسیس و مجلۀ وزندنیا، برای شرکت در این پروژه، استقبال کرد. زیرا، او بهتر از هرشخص دیگری، میتوانست به ما بگوید، که در آن سوی مرزها و در مهدِ سرمایهداری، شعرِ چپ، چگونه در بیستوچهارسالِ گذشته، خود را مطرح کرده است. مسیرِ آشنایی ما با دیدگاههای اِسپا، از کتابِ «American Women Poets in the 21st Century» آغاز شد۵Wesleyan University Press | 2002. او در ویراست این اثر، کوشیده بود تا صدایِ اعتراضِ بانوانِ شاعر را، به صورت منظم و دقیق، بهگوش جهانیان برساند و نمایان کند که زنان در قرن بیستویکم، چه دغدغههایی در شعرِ خود دارند. ما در مسیرِ این گفتوگو، سعی کردهایم تا نمایان کنیم که چطور شعر چپ، در قرن حاضر، به حیاتِ خویش ادامه میدهد و آیا به آن صورتی که در قرن گذشته وجود داشته است، همچنان موضوعیت دارد؟
اما، هدف ما کمی هم میتواند کلیتر از یک بررسی صرفاً انتقادی – تاریخی، باشد. میدانیم که شعر، در برخورد خود با سیاست، میتواند به مثابۀ «خطابهای ارتباطی» در زبان، برای تفهیم یک ایدئولوژی یا نگرشِ سیاسیِ بهخصوص، ظاهر شود. شعر در تفهیم یک ایدئولوژی سیاسی، در تلاش است تا وجوهِ مختلفی از یک اندیشۀ سیاسی ویژه را، با یاری از واژگانِ حاضر در روزمرگی، صورتبندی کند، زیرا رسالت شعر، ایجاد ارتباط است. شعر، متناسب با این تفسیر، بعید است بتواند بیطرف باشد، زیرا شاعر، در برخورد با یک مسئلۀ سیاسی، خود جزئی از آن موضوع به حساب میآید و دغدغۀ بیان خود، از طریق آن را دارد. نقطۀ عزیمت هرمنوتیکوار شاعر، به متنِ اعتراض خود، زمانی رقم میخورد که متوجه میشود به صورت متمرکز و محدود، آن «مشکل» را میبیند و به یک شکل خاص، نقد خود را صورتبندی میکند. پس شاعر، نمیتواند در برخورد با شعر خویش، یعنی زمانی که تلاش میکند تا به صورت منظم، ناملایماتِ زیستش را، به یاد آورد، از یک دیدگاه سیاسی بهخصوص، دفاع نکند، زیرا او با ارتباطی که میان زبانِ شعر خود و آن «گروه سیاسی»، احساس میکند، میتواند شعرِ متناسبتر و متمرکزتری داشته باشد. اذعان به بیطرفی در شعر، نوعی قشونکشیِ مخملی است، زیرا شاعر، در زبانِ خود، نیازمند آن است تا با محدودیتهای زمانمند و زبانمندی که دارد، پیام خویش را متصل بر یکسری امور خاص، مطرح کند؛ شعر، و در کل زبان، محدود به سنت و تاریخی است که برای رسیدن به امروز خویش، آنهم با خوانشهایی زمانمند، پشتسرش گذاشته است. جوهرۀ شعر، ریشه در محدودیتی متمرکز بر نگرشی مخصوص دارد و این مسئله، بهخودیخود، باعث میشود تا در موقعیتهای مختلف، زبانِ آن، در گوش خوانندگانش، مهمتر و پراهمیتتر ظاهر شود، زیرا: «آدمی، به شنیدن واژهها، عادتاً بر این باور است که آنها حتماً باید حاوی اندیشهای باشند.»۶فاوست | یوهان ولفانگ فون گوته | دیالوگی از زبانِ مفیستوفلس
پیش از ورود به پرسشهای محورِ اصلیِ گفتوگو، برای آشناییِ بیشتر مخاطبِ فارسیزبان با کار و بار شاعریتان، بگویید که شعر برای شما چگونه زاده میشود؟ از چه دورهای نوشتنِ شعر را آغاز کردید؟
شعر از تمامی آن کلماتی تشکیل شده است که برای مدتی طولانی، سینهبهسینه، در زبان مردم، جان گرفته و حفظ شده است. به عبارت دیگر، شعر از خیابان میآید، در آن شروع به بزرگشدن میکند و چون خانهبهدوشی، هرکجا که زبان باشد، حاضر است.
شعر من هم چنین زاده میشود. معمولاً نوشتن خود را با عبارتی آغاز میکنم که در ذهنم مانده است، مثلاً جایی آنرا شنیدهام، در ذهنم ثبت شده و حال در قالب عباراتی که مدنظر خودم است، شروع به شدن میکند. شاید شعر برای من با یک جمله از رادیو شروع شود یا چیزی که از زبان شخص دیگری میشنوم، هنگامی که در حالِ عبور از خیابان هستم. البته، گاهی هم انگار از آسمانِ خیال به زمینِ متن میافتد و نمیدانم از کجا دقیقا آمده است. برای همین بهتر است بگویم که روش ثابتی برای تولید شعر ندارم. در کلیت ماجرا، به نظر من، شعر از روزمرگیهای ما جان میگیرد؛ جایی که شاید با خودمان گمان کنیم هیچ اثری از شعر نمیتواند باشد.
من بهشخصه از روزهای دبیرستان شروع به نوشتنِ شعر کردم. در ورقههای کوچکی، شعرهای خودم را مکتوب میکردم و بعد آنها را توی کیسهای نگه میداشتم.
به زعم شما شعر میتواند در خدمتِ یک ایدئولوژیِ سیاسیِ خاص، برای مثال در این قرن، در طرفداری از کمونیسم، باشد؟ به عبارت دیگر، آیا شعر میتواند به مثابۀ ابزاری مکمّل که درکِ بهخصوص سیاسی را بهتر بیان و صورتبندی میکند، واقع شود؟ اصلاً چرا شعر باید سیاسی باشد و شاعر، در کارِ تولید کلماتی برای بهترنمایانساختنِ یک ایدئولوژی سیاسی؟ در این موقعیت دوستدارم تا نظر خودم را نیز، برای فهم بهتر مسئله، بیان کنم: شعر از زبان است و زبان، ابعادی سیاسی دارد. بولتمان۷Rudolf Karl Bultmann | رودلف کارل بولتمان | زادۀ ۲۰ اگوست ۱۸۸۴ – درگذشتۀ ۳۰ ژوئیه ۱۹۷۶ | الهیدانِ آلمانیدر فلسفۀ هرمنوتیک خود، از مسئلهای تحت عنوان «فهم مشارکتی» (Teilnehmendes Verstehen) بهره میجوید که در آن، فهم را به مثابۀ فعلیتی متصور میشود که، به منزلۀ مشارکت در آن چیزی که میفهمیم، حاصل میشود. به زبانی دیگر، خوانندۀ یک متن، با تاثیری که از طریق خوانش خود، بر یک متن میگذارد، دریافتِ پیام بهخصوص آن متن را، راحتتر میکند. فهم نه با فاصله، بلکه در مشارکت با متن، پدید میآید. این مسئله در فهمِ شعر از سیاست نیز، صدق میکند. شعر سیاسی، بهمثابۀ بخشی از «شعر مشارکتی»، با سیاست آمیزش میکند و برای درک بهترِ موقعیتهای بهخصوص سیاسی، در شراکت با آن، بیانِ مسائل سیاسی را، با زبانی گستردهتر مطرح میکند. زبانِ شعر، به مانند یک کارخانۀ بزرگ ترجمه عمل میکند و سعی دارد تا تمامیت روزمرگی را، بهسادهترین یا پیچیدهترین روش ممکن، بیان کند و از آنجایی که فقط متکی بر سیاست نیست، دستی بازتر در بازی با واژگان روزمره در زندگی، دارد. شعر، در این فهم مشارکتی، ایجاد همبستگی میکند و میتواند دردهای سیاسی را، مشخصتر بیان کند، زیرا در روزمرگی، به دنبال واژگان معاصر، برای بیان ناملایمات روزگار، میگردد. البته، که گاه این زبان، گولزنک هم هست و ممکن است چیزی را، به جای چیز دیگری، قالب کند، اما مهم آن است که در این مشارکت سهم دارد، و درک بهخصوص خویش را مطرح میکند. نظر شما دراینباره چیست؟
دیدگاهِ جذابی است هر چند ممکن است من اندکی متفاوت از آن بیندیشم. در قرن بیستویک، بهنظر میرسد که شعر سیاسی، بهخصوص در موضوعات مورد علاقۀ چپها، بسیار کمرنگ شده و تنها گروه کوچکی هستند که در این زمینه فعالیت میکنند. البته، شعر آمده است تا متمرکزتر، احساسات متغیر و زمانمند آدمی را مطرح کند. برای مثال، شعر هست تا بگوید خشم من چگونه است، چطور شکل گرفته و در انتها، هدف از بروز آن چه میتواند باشد. پس میتوان و باید شعرِ سیاسی داشت. شعر با سیاست ایجاد همبستگی میکند، حال میخواهد در اعتراض به جنگ باشد، یا بالارفتن نرخ مالیات. البته، شعر نمیتواند تماماً در خدمت سیاست باشد و نباید رسالتِ خود را، به عنوان امری فرای سیاست و مسائل مربوط به آن، فراموش کند. به عبارت دیگر، شعر نباید تمام وقت خود را صرف بیان مسائل سیاسی کند یا در خدمت حاکمیت باشد. شاید شعر، احساسات شکلگرفته در اعتراضات سیاسی را بتواند بازگو کند، اما نمیتواند از دیدگاه معترضان، تمامقد دفاع کند، چون برای این مسئله به وجود نیامده است. شعر صرفاً یک دریچه است، روزنهای برای اندکی بهتردیدن. در واقع شعر سیاسی، بهخصوص برای چپها، در دست گروهی از نخبگان است، که تعداد بسیار اندکی دارند. در کلیت ماجرا، شعر بیشتر برای نخبگان موضوعیت دارد تا عموم مردم، و این مسئله در شعر سیاسی واضحتر احساس میشود، زیرا ساحتی نیست که عموم مردم به آن علاقه نشان دهند. این مسئله مشکلساز است و باعث میشود تا شاعرِ سیاسی بودن، مخصوصاً برای چپها از نظر مالی، مقرونبهصرفه نباشد و مجبورشان کند تا درباری شوند و از حاکمیتهای بهخصوصی دفاع کنند، البته این مسئله فقط مربوط به شعرای چپ نیست، بلکه در بیشتر گروههای سیاسی حکم میکند.
به نظر شما، آیا شعر را میتوان «ساکت» کرد؟ برای مثال در شرایطِ خطیر سیاسی مانند انقلاب، آیا شعر، زبان خود را، با سکوتی اجباری، از کف میدهد؟ هر چند اینطور به نظر میرسد که اگر شعر، بهاجبار سانسور شود، همچنان شعر باقی میماند، زیرا شعر در جوهرۀ خود، خویش را فینفسه، سانسور میکند، چراکه شعر نیامده تا همهچیز را مطرح کند، بلکه اغلب محدود است تا بهتر فهمیده شود. مثلاً، پابلو نرودا۸Pablo Neruda | زادهٔ ۱۲ ژوئیه ۱۹۰۴ – درگذشتهٔ ۲۳ سپتامبر ۱۹۷۳ | دیپلمات و شاعرِ نوگرایِ شیلیایی، از سیاستمداران میخواهد که عمههایشان را جمع کنند و بروند (از شعر «من اینجا میمانم»)، شاید در اینجا خبری از خالههایشان نباشد، اما کدام سیاستمداری پس از انقلاب، عمه را میبرد و خاله را میگذارد؟ همۀ اعضای خانواده باید بروند! پس شعر همه چیز را نمیخواهد بگوید؛ از نشانگانی بهره میبرد برای بیان اما در بطنِ مرز خود، مشخص است که میخواهد چه بگوید. شاید از این روست که عدهای معتقدند سانسور شعر، آن را خلاقتر میکند، زیرا شعر هرچقدر که محدود باشد، باز میتواند حرف خود را بزند. شعر در سانسور نیز، سخن میگوید، زیرا زبان در دهانِ مردم، همچنان، در هر شرایطی، میچرخد.
شعر را بهراحتی میتوان ساکت کرد، اما همانطور که خودتان اشاره کردید، در این خفقان، همچنان شعر باقی میماند. از دید من البته شعر سانسورناپذیر است. حتی اگر سانسور را مساوی با ساکتکردن بدانیم، باز هم شعر زنده میماند، وجود دارد و میتواند از درد مردمِ اطراف خویش صحبت کند. شاید اشعار چپ (و البته هر شعر دیگری)، که صراحتاً دولتهای خاص خود را به نقد میکشند، در ممالک مختلف، سانسور شوند، اما این بدان منظور نیست که حذف شدهاند. شعر در لحظه رخ میدهد. حتی اگر برخی بخواهند بعد از انتشار هم مانع از رشد آن در میانِ عموم مردم شوند، شعر به هر حال بهسرعت در ذهن مردم نقش میبندد. پس هر مقدار که برخی سعی کنند شعری را از میان ببرند، آن را سانسور کنند و از هستی ساقطش کنند، باز هم اگر به مردم خویش نزدیک باشد، میماند.
موقعیت شعرِ چپگرا را در سدۀ بیستویک میلادی چگونه میبینید؟ آیا چپها در حیطۀ شعر توانستهاند در جهانِ معاصر ما، موفقتر از گروههای سیاسی دیگر باشند؟
شاعران معاصر عمدتاً لیبرال هستند. در ایالات متحدۀ امریکا، معمولاً شاعران از حزب دموکرات دفاع میکنند. البته، شعر سدۀ بیستویک میلادی جایی برای چپها نیز دارد، زیرا شاعران متعددی هستند که با محوریت سوسیالیسم، با تمرکز بر موضوعاتی خاص، در تلاش برای دفاع از مهاجران و مخالفت با نژادپرستی هستند، اما تعداد آنها، بیشتر از لیبرالها نیست. شاعران چپگرا در قرن حاضر، بیشتر از طبقۀ متوسط اجتماع هستند و سنوسال نسبتاً زیادی دارند. بیشتر آنها تحصیلات دانشگاهی دارند، البته همواره استثنا هست. در ایالات متحدۀ امریکا، از آنجایی که شعر در برنامههای آموزشی علوم انسانی، جوهرۀ بایدها و نبایدهای خویش را از حاکمیت تغذیه میکند، بیشتر سمتوسویی لیبرال دارد، البته گاه وجود لیبرالهایی که اندکی به چپها تمایل دارند نیز احساس میشود. این مسئله، به نظر من، نه در امریکا، بلکه در همهجا، برای قرن بیستویکم، موضوعیت دارد و شاعران بیشتر از آنکه تمایل به چپگرایی داشته باشند، سمتوسویی لیبرال دارند. چرایی این مسئله، ریشه در تاریخ دارد؛ صد سال قبل، در اوایل قرن بیستم، شاعران چپ فراوانی حضور داشتند، اما در اواسط این قرن، با مشخصترشدن توان عملی چپها در ادارۀ ممالک خود، بهخصوص در شوروی، شاعرهای بسیاری، از چپبودن روی برگرداندند. ورق کاملاً برگشت، شعر در اواسط و اواخر قرن بیستم، رنگوبوی ضدکمونیستی گرفت و به انتقاد از رویکرد شوروی در جنگ سرد و حاکمیت ترور، میپرداخت. پس میتوان نتیجه گرفت که ضعف کمونیستها در ادارۀ کشورهایشان، باعث شد تا در قرن بیستویکم به اندازۀ گذشته، خبری از شعرای چپ نباشد.
امروز طبقه حاکم در جهان با اشعار اعتراضی چپگرا چگونه برخورد میکند؟ آیا مفهوم اعتراض در شعر، چه برای چپها و چه برای دیگر گروههای سیاسی در قرن بیستویکم، مورد پذیرش اصحاب قدرت هست؟
در ایالات متحدۀ امریکا، شعر اعتراضی و سیاسی، اگر زیاد سمتوسویی کمونیستی نداشته باشد، مورد حمایت دولت است. البته برای رسیدن به امروز، مبارزات بسیاری صورت گرفته و همواره چنین نبوده است. شعری که در دفاع از اعتراضی باشد که برای مثال در آن کمکاریای از سوی حاکمیت تصویر میشود، سرکوب نمیشود، حتی اگر چپ باشد، بلکه بیشتر به مثابۀ ابزاری ظاهر میشود که میتوان و بایست از آن برای بهترکردنِ شرایط استفاده کرد. شعرِ معاصر در ممالک غربی، بهخصوص در امریکا، مانند مکمل غذایی عمل میکند، یعنی هست تا شما بتوانید بهتر زندگی کنید و اعتراض خود را درستتر به گوشِ حاکمان برسانید. پس شعر اعتراضی، چه برای چپها و چه لیبرالها، یک سکوی پرتاب، به سمت متن اعتراض و بیان هرچه بهترِ مشکلات است.
شما دربارهی ملاحظهی «جنسیت» در شعر چه فکر میکنید؟ در اعتراض سیاسی، اگر شعر را به مثابۀ بخشی از زبانِ آن در نظر بگیریم، میتوانیم برای شعر، مرزبندی جنسی قائل شویم؟ قاعدتاً شاعر، چه مرد باشد یا زن، میتواند دردِ اجتماعی را، به آن شکل که بایست، ترجمه کند. شعر، برای ایجاد همبستگی میآید؛ یعنی درد من، درد تو میشود، تا با یکدیگر بهتر به آن فکر کنیم و به دنبال راه چارهاش برویم. این همان «شعر مشارکتی» است که پیشتر بدان اشاره کرده بودم. پس، در جایگاه شعرِ اعتراضی، ظاهراً شعر ماهیت فراجنسیتی میگیرد، زیرا با تولید اثر، دردهای مشترک زیادی را بهیاد ما میآورد.
از نظر من هم، شعر جنسیت ندارد. من در کتابِ «American Women Poets in the 21st Century» با همراهی همکارانم، زمانی که اشعار بانوان در قرن بیستویک را مورد بررسی قرار دادیم، نتیجه گرفتیم که شعر، به مثابۀ زبانی برای بیان هرآنچه میتوان در قالب کلام، راهی برای بیان آن یافت، پای خود را از جنسیت فراتر گذاشته است. شعر، فراتر از زن و مرد است، زیرا در آغاز به «انسان» نگاه میکند و همین مسئله دردهای مشترک بسیاری را به یاد میآورد. شعر اگر برای مبارزه آمده و اگر میخواهد از ناملایمات روزگار بگوید، نمیتواند در بند یک جنس خاص باشد، زیرا اگر چیزی، باعث آزار ما شده است، تمام ما را، به عنوان انسان، درگیر میکند، حال با درجاتی مختلف، اما بازهم مشغولیتِ نشأتگرفته از آن مسئله، برای همه، حس میشود. همانطور که سارا کای۹Sarah Kay | متولد: ۱۹۸۸، شاعر جوان و نوآور امریکایی میگوید: «او یاد خواهد گرفت که زندگی، با ضرباتی متعدد، بهشدت، صورتش را نوازش میکند». به نظر من، این موقعیتِ بهخصوص در شعر، برای هر گروه سیاسی، در هر مکان، موجودیت دارد، زیرا شاعر، چه زن و چه مرد، باید بیاموزد که شعرِ زندگی، فراتر از مسائل مربوط جنسیت، تمامی ما را، با مشکلاتی مشترک در بر گرفته و شیوۀ بیانی را فراهم میآورد که مجالی است برای اعتراض و صحبت از احساساتمان.
شعر معاصر، بهخصوص برای گروههای چپگرا، چه رابطهای با سنتهای ادبی پیش از خود دارد؟
شعر همواره با هر زبانی که فکرش را بکنید در هر موقعیتی، وجود دارد. شعرِ شاعران در قرنِ بیستویک، چه در حیطۀ مربوط به چپها، که کموبیش در این حوزه سرآمد هستند، و چه برای گروههای سیاسی دیگر، پای خود را فراتر از ژانرهای کلاسیک گذاشته است. پس امروز، هر متنی، با نوآوری در بیان، میتواند شعر باشد. اما از نظر من، نمیتوان نقشِ سنت در شکلگیری شعر را دستکم گرفت و نباید پیشینۀ زبانی هر ملت، در جوهرۀ وجودین اشعار معاصر را، بیتاثیر دانست. از دید من، این سنت و تاریخ ادبیِ هر ملت است که معنا و قدرت معاصر هر شعر را میتواند تشکیل دهد.
ستیز با سرمایهداری به عنوان یکی از گفتمانهای اصلی که شعرِ چپگرا همواره دنبال کرده است، امروز چه وضعی دارد؟ رابطۀ شعر و سرمایهداری در سدۀ بیستویک، چگونه است؟
گذشت زمان به من ثابت کرده است که شعر، مخصوصاً امروز، نظر ثابتی در باب سرمایهداری نداشته و ندارد و شاید هرگز به صورت نظاممند نتوانسته است دربارۀ آن، صحبت کند. شعر، کموبیش، نخواسته بندهای خوشخدمت برای سرمایهداری باشد. بیش از هر چیز هم در مخالفت و نقد سرمایهداری، موفقتر عمل کرده است، بهویژه امروز که سرمایهداری بهصورت واضحتری در روزمرگیِ ما خود را نمایان میکند. این مسئله باعث شده واژگان بیشتری از زیست ما، درگیرِ مشکلاتِ بهخصوصی شود که از این منبع، نشأت میگیرد. شاعران معاصر و حتی گذشته، بیشتر از رمان، برای نقد و گلایه از سرمایهداری، از شعر استفاده کردهاند. پس میتوان شعر را در مبارزه و نقدِ سرمایهداری، موفقتر از حمایتِ آن، دانست.
جایگاه زنان در شعرِ چپگرای جدید در قرن حاضر چگونه است؟
به نظر من، بیشتر شاعران حقیقی و ششدانگِ چپ در قرن حاضر، زنان هستند. زیرا نمیتوانید در جهان امروزه به زنان دیکته کنید که چه کاری را باید انجام دهند یا ندهند. تلاشهای دائمی برای ترسیم خطوط جنسیتی برای اعتراض نیز، به نظر میآید دیگر کاربرد ندارد، زیرا زنان، همراستا و همپا با مردان، در خط مقدم اعتراض حاضرند و فعالیت میکنند. زبان زنان معترض، بهخصوص در نسلی که بانوان معاصر از آن برخواستهاند، رنگوبویی چپ دارد، زیرا مخالفت، دادخواهی و طلبِ آنچه باید، در حقوق مدنی، در قرن گذشته، از گروههای چپ بیشتر دیده شده است. بنابراین، این، تأثیری تاریخی است و نمیتوان آن را نادیده گرفت.
«شعر مرده است»، گزارهای است که هر از گاهی مطرح میشود. آیا فکر میکنید شعر در قرن بیستویکم، مرده است؟ با تکیه بر همهی توضیحاتی که دادید، وضع شعر در جهانِ امروز را چطور میبینید؟
مرگ شعر، همزمان با نابودی انسان خواهد بود. شعر میماند برای بیان خواستهها، احساسات، نیازها و چیزهایی که آدمی باید برای واخواهی آن، متناسب با هر شرایط اقدام کند. پس شعر زنده خواهد ماند، چه چپ، چه راست در میانِ همهی گروهها. من به آیندۀ شعر، در هر موقعیتی و هر زبانی، خوشبین هستم و بر این باورم شعرِ قرن حاضر، روزهای بسیار درخشانی را در پیش دارد.
در باب تصویر اصلی:
بخشی از مجموعۀ «جوخۀ سفید»۱۰۱۹۸۴ – White Squad | این مجموعه (نام نقاشیِ حاضر: White Squad V)، از سرکوبِ اعتراضات مدنی توسط نیروهایِ ضدِشورش السالوادور در دهۀ ۱۹۷۰ میلادی، که به «جوخههای مرگ» معروف بودهاند، الهام گرفته شده است. گولِب سعی دارد تا در این آثار، سیاستهایِ جنگطلبانه و مداخلهگرِ غرب در امریکایِ مرکزی را به نمایش بگذارد، زیراکه «جوخههای مرگ» خروجیِ سازمانها و نهادهایِ امنیتی بودند که سازمان سیا و ارتش امریکا در تشکیل آنان، نقش اساسیای را بازی کردند. – اثرِ لئون گولِب۱۱Leon Golub | زادۀ ۲۳ ژانویۀ ۱۹۲۲ – درگذشتۀ ۸ اوت ۲۰۰۴ | نقاشِ امریکایی
#جهان_و_شعر_چپ #نظریه_شعر #جولیانا_اسپا #امیرعلی_مالکی #دیالکتیک